۱۳۹۵-۰۵-۰۲

دلایل جواز غناخوانی

شیخ یوسف بحرانی رحمه‌الله

(شیخ یوسف بن احمد بحرانی رازی، م ۱۱۸۶ ه ق)

محقق بحرانی صاحب کتاب گران‌سنگ «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة» می‌باشد. وی در مقام سوم این کتاب، که محرمات نفسی را می‌شمرد، دومین آن را غنا قرا می‌دهد.

حرمت ترجیع مطرب

«المسألة الثّانیة فی الغناء، بالمدّ ککساء، قیل: هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، فلا یحرم بدون الوصفین، أعنی الترجیع والاطراب، کذا عرفه جماعة من الأصحاب، والطرب: خفّة تعتریه تسرّه أو تحزنه. وردّه بعضهم إلی العرف، فما سمّی فیه غناء یحرم وإن لم یطرب. واختاره فی المسالک وغیره، وهو المختار، ولا خلاف فی تحریمه فیما أعلم»(۱).

 

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۰۱.

(۲۵۰)

گفته شده غنا به همزه، کشیدن صداست که دارای ترجیع و طرب‌آور باشد، بر این اساس، آواز و سرودی که این دو صفت را نداشته باشد حرام نیست. طرب حالت سبکی است که بر شخص عارض می‌شود و او را شاد یا غمگین می‌نماید. برخی شناخت غنا را به عرف حواله داده‌اند و گفته‌اند آن‌چه را که عرف غنا بداند حرام است اگرچه طرب نداشته باشد.

محقق بحرانی این نظر را بر می‌گزیند. البته ایشان دلیلی برای حرمت ترجیع و اطراب و چرخاندن صوت در گلو یا نشاطی که به انسان دست می‌دهد، نمی‌آورد. کامیابی و خوشامدن جزو فطرت و نهاد آدمی است و چرا باید با آن مخالفت کرد. میان خوشامدن و حرمت ملازمه‌ای نیست. ایشان نیز شناخت غنا را که امری تخصصی است به عرف حواله داده است.

رد نظریه جدایی مقترنات حرام از غنا

«ولا فرق فی ظاهر کلام الأصحاب، بل صریح جملة منهم، فی کون ذلک فی قرآن أو دعاء أو شعر أو غیرها، إلی ان انتهت النوبة إلی المحدّث الکاشانی فنسج فی هذا المقام علی منوال الغزالی ونحوه من علماء العامّة، فخصّ الحرام منه بما اشتمل محرّم من خارج، مثل اللعب بآلات اللهو کالعیدان، ودخول الرجال، والکلام بالباطل، وإلاّ فهو فی نفسه غیر محرّم. وما ذکره وإن أوهمه بعض الأخبار، إلاّ أنّ الحق فیه لیس ما ذهب إلیه واعتمد فی هذا الباب علیه، وإن کان

(۲۵۱)

قد تبعه فی ذلک أیضا صاحب الکفایة، وهو ـ کما ستعرف ـ فی الضعف والوهن إلی أظهر غایة. والواجب هنا ـ أوّلاً ـ نقل جملة الأخبار: فمنها: ما رواه فی الکافی ـ فی الصحیح ـ عن زید الشحّام قال: قال أبو عبد الله علیه‌السلام : بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة، ولا تجاب فیه الدعوة، ولا یدخله الملک»(۱).

ـ اگر غنا غناست، تفاوتی ندارد که موضوع آن قرائت قرآن کریم باشد یا دعا یا شعر یا دیگر امور و به هرحال حرام است و این دیدگاه فقیهان امامیه است مگر محدث کاشانی که روش غزالی و دیگر عالمان اهل سنت را برگزیده و حرمت غنا را به لوازم و عوارض جانبی حرامی که همراه غنا بوده اختصاص داده؛ مانند بازی با آلات لهو و داخل شدن مردان بر زنان و گفتن کلام باطل، و مرحوم فیض بر این نظر است که غنا از آن جهت که غناست، حرام نمی‌باشد. صاحب کفایه جناب محقق سبزواری نیز از محدث کاشانی در این رأی پیروی نموده؛ ولی ضعیف و سست بودن این نگره بسیار روشن است.

حرمت مطلق غنا

جناب بحرانی رحمه‌الله با یادکرد از روایات تفسیری و غیر آن چنین می‌گوید:

«أقول: فهذه جملة من الأخبار الصریحة الدالّة فی تحریم الغناء مطلقا، من غیر تقیید بما قدّمنا ذکره عن المجوّز له فی حدّ ذاته»(۲).

آن‌چه از اخبار و روایات آوردیم، دلالت صریح بر حرمت غنا به

۱ـ همان، ص ۱۰۲.

۲ـ همان، ص ۱۰۶.

(۲۵۲)

صورت مطلق دارد و هیچ قیدی در حکم تحریم آن دخالت ندارد و بر جواز نفسی آن اشاره‌ای ندارد.

پیش از این عنوان نمودیم که نوع دلایل حرمت مقید است به‌جز چند روایت معدود که به قرینه قید موجود در روایات دیگر، تقیید می‌گردد و بارها بحث از آن گذشته است.

نقد دیدگاه فیض کاشانی

جناب محقق بحرانی رحمه‌الله دیدگاه محدث کاشانی، جناب فیض را چنین نقد می‌نماید:

«قال فی الوافی ـ بعد نقل الخبر: الظاهر أنّ هذا التفسیر من کلام الصدوق ـ علیه الرحمة ـ ویستفاد منه أنّ من مدّ الصوت وترجیعه بأمثال ذلک لیس بغناء، أو بمحظور، وفی الأحادیث التی مضت فی أبواب قراءة القرآن، من کتاب الصلاة دلالة علی ذلک، والذی یظهر من مجموع الأخبار الواردة فیه، اختصاص حرمة الغناء وما یتعلّق به من الأجر والتعلیم والاستماع والبیع والشراء کلّها بما کان علی النحو المتعارف فی زمن بنی امیة وبنی العباس، من دخول الرجل علیهنّ، وتکلّمهنّ بالأباطیل، ولعبهنّ بالملاهی، من العیدان والقصب وغیرها، دون ما سوی ذلک من أنواعه، کما یشعر به قوله: «لیست بالتی یدخل علیها الرجال» إلی أن قال: وعلی هذا فلا بأس بسماع التغنّی بالأشعار المتضمّنة لذکر الجنّة والنّار، والتشویق إلی دار القرار، ووصف نعم الملک الجبّار، وذکر العبادات والترغیب فی الخیرات والزهد فی الفانیات ونحو ذلک، کما أشیر إلیه فی حدیث

(۲۵۳)

الفقیه بقوله: «فذکرتک الجنّة»، وذلک لأنّ هذا کلّه ذکر اللّه تعالی، وربّما تقشعرّ منه جلود الذین یخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر اللّه تعالی. وبالجملة لا یخفی علی ذوی الحجی بعد سماع هذه الأخبار تمییز حقّ الغناء من باطله وإنّ أکثر ما یتغنّی به المتصوّفة فی محافلهم من قبیل الباطل انتهی.

وعلی هذا النحو حذی الخراسانی فی الکفایة. وفیه: ـ أوّلاً ـ أنّهم وإن زعموا الجمع بین أخبار المسألة بما ذکروه، إلاّ أنّ جلّ أخبار التحریم، التی قدّمناها، لا یقبل لک، فإنّها طاهرة، بل بعضها صریح فی تحریم الغناء من حیث هو، لا باعتبار انضمام بعض المحرّمات، من خارج إلیه. ولا سیما أخبار استماع الغناء وبیع المغنّیة وشرائها، بالتقریب بالذی قدّمناه فی ذیل تلک الأخبار.

وقوله ـ فی روایة المقنع: شرّ الأصوات الغناء وقوله ـ فی روایة عبد اللّه ابن سنان ـ یرجّعون القرآن ترجیع الغناء. وحدیث یونس المروی بعدّة طرق کما تقدّم، وأمثال ذلک ممّا تقدّم. فانّها ما بین صریح وظاهر، فی قصر الحکم علی الغناء من حیث هو، وکذلک الآیات، فإنّ قوله عزّ وجلّ «واجتنبوا قول الزور» المفسّر فی تلک الأخبار بالغناء، صریح فی المنع من القول المفسّر بالغناء من حیث هو»(۱).

مرحوم محقق بحرانی نخست نظریه مرحوم فیض را می‌آورد و سپس می‌گوید محقق سبزواری نیز همین نظر را برگزیده است و سپس در نقد آن می‌آورد:

۱ـ الحدائق الناضرة، ج ۱۸، ص ۱۱۲.

(۲۵۴)

جمع ارایه شده از روایات، درست نیست؛ زیرا روایات حرمت در تحریم غنا از آن جهت که غناست ظهور دارد و به عوارض و لواحق حرامی که در کنار این حرام بوده است، نظر ندارد؛ به‌ویژه روایاتی که در مورد شنیدن غنا و خرید و فروش کنیزان خواننده است.

وی «جلّ أخبار التحریم، التی قدّمناها، لا یقبل ذلک» را چنین می‌داند و «جل» نزدیک به «کل» است؛ در حالی که شمار این روایات از انگشت‌های یک دست نیز نمی‌گذرد و منحصر در همان مواردی است که وی آن را یادآور شده است. هم‌چنین در اصول فقه به تفصیل آمد که گزاره مطلق بر مقید حمل شود و نه به عکس، و مرحوم محقق بحرانی که از اخباریان است و با اصول فقه سازگاری چندانی ندارد، عکس آن را انجام داده است.

وی از روایات این باب، بدون آن که توضیح و تبیین خاصی برای آن داشته باشد، می‌گذرد؛ این در حالی است که کتاب وی به بیست و پنج جلد می‌رسد و در این کتاب آن‌چه را دیگران گفته‌اند می‌آورد و تکرار مکررات بر آن غلبه دارد. چنین روشی نه دردی را درمان می‌سازد و نه زخمی را التیام می‌دهد. تکرار مکررات در کتاب‌های نوشته شده در دانش‌های دیگر نیز رنج دیگری است که بر آن وارد می‌شود. البته نباید از انصاف خارج شد و زحمت‌های این بزرگان را نادیده انگاشت؛ به‌ویژه آن که آنان بر آن بودند تا با نوشتن کتاب، میراث گذشتگان را به آیندگان منتقل نمایند؛ چرا که صنعت چاپ و نشر در آن زمان‌ها هنوز در مسیر توسعه

(۲۵۵)

قرار نگرفته بود.

جناب محقق بحرانی به روایاتی که صوت خوش اهل بیت علیهم‌السلام را بیان می‌نمود، دقت ننموده؛ چرا که این احادیث، زیبایی و دلربایی صوت و صدای آن حضرات را خاطرنشان شده است.

ردّ احادیث جواز

محقق بحرانی رحمه‌الله احادیث جواز را با آیات چهارگانه قرآن کریم مخالف می‌شمرد. ما بحث تفسیری این آیات را بیان نمودیم و گفتیم که این آیات از جبهه باطل سخن می‌گوید و غنایی را که در آن زمان رایج بوده، مصداقی از باطل آورده است، نه همه آن. وی این آیات را دارای دلالت صریح می‌داند؛ در حالی که دلالت این آیات ظاهر است، نه صریح، و برای نمونه آیه «قول الزور» ارتباطی با صوت که موضوع غناست ندارد و بر کلام و گفته ظهور دارد.

روایات جواز می‌گفت غنا در عید فطر، عید قربان و در مجالس عروسی و شادی اشکال ندارد و قرآن کریم را با ترجیع بخوانید و صدای نیکو زینت قرآن کریم است و اولیای الهی مراعات مردم و مخاطبان را می‌نمودند که زیبایی صدای خویش را آشکار نمی‌ساختند، حال کدام آیه قرآن کریم با مفاد این روایات منافات دارد و از کجای آن می‌توان استفاده کرد که صدای زیبا و ترجیع با قرآن کریم مخالف است. البته شاید بتوان به جناب بحرانی حق داد که چنین سخن بگوید؛ زیرا این بزرگان، افزوده بر این که در عین وارستگی بسیار، به سادگی از کنار گزاره‌های دینی

(۲۵۶)

می‌گذشتند، چون فقیهان بسیاری قایل به حرمت بوده‌اند و روایات تحریم را نیز می‌دیدند، به سادگی ظاهر آن را می‌گرفتند و به حیثیات صدوری و دلالی و به شأن نزول آن توجه نداشتند و زمانه خویش را نیز مشاهده می‌کردند که غنا و موسیقی در دست اراذل و اوباش و اهل فسق و فجور است، از این رو غنا را حرام می‌دانستند و سخنان پیشینیان را تکرار می‌کردند و ژرف‌پژوهی بر این احادیث را نادیده می‌گرفتند؛ به‌ویژه آن که می‌خواستند با امکانات محدود آن زمان، کتابی در بیست و پنج جلد در فقه بنویسند و برای همه گزاره‌های فقهی حکم دهند. آنان میان دولت کفر و ایمان، تفاوت نمی‌گذاشتند و شاید دولت صفوی را به سبب چیرگی نظرات شاهان صفوی، اسلامی و دینی نمی‌دانستند. البته، دولت صفوی به صوفیان و دراویش اهمیت می‌داد و آنان را بزرگ می‌داشت و همین امر، عامل دوری عالمان از دربار و روی‌گردانی آنان از حکومت صفوی می‌گشت؛ چنان‌که این نزاع تا به امروز نیز ادامه دارد. البته اگر باطل، دولت و حکومت بر شیعیان پیدا کند، انجام هرگونه کاری در چنین دولتی حرام است، حتی غذا خوردن در سایه چنین دولتی در صورتی که به تقویت آنان بینجامد، حرام می‌گردد تا چه رسد به غناخوانی و موسیقاری و این امر به نفس صوت و صدا و موسیقی و غنا ارتباطی ندارد؛ چرا که نفس این پدیده بی‌رنگ است و در ظرف‌های متعدد، شکل‌های مختلف و گوناگون و احکام متفاوتی به خود می‌گیرد.

مرجّحات روایات حرمت

(۲۵۷)

«وثانیا ـ أنّه من القواعد المقرّرة عن أصحاب العصمة علیهم‌السلام فی مقام اختلاف الأخبار، هو العرض علی کتاب اللّه تعالی، والأخذ بما وافقه، وأنّ ما خالفه یضرب به عرض الحائط، والعرض علی مذهب العامّة، والأخذ بخلافه.

ولا ریب فی أنّ مقتضی الترجیح بهاتین القاعدتین، المتّفق علیهما نصا وفتوی، هو القول بالتحریم مطلقا، وأنّ ما دلّ علی الجواز یرمی به؛ لمخالفته لظاهر القرآن، وموافقته للعامّة. هذا فیما کان صریحا فی الجواز، وهو أقلّ قلیل فی أخبارهم، لا یبلغ قوّة المعارضة لما قدّمناه من أخبار التحریم. فأمّا تمسّکهم بأخبار قراءة القرآن بالصوت الحسن والتحزّن، فهو لا یستلزم الغناء؛ إذ لیس کلّ صوت حسن أو حزین یسمّی غناءً، وهذا ـ بحمد اللّه سبحانه ـ ظاهر»(۱).

ـ نقد دومی که به استدلال به روایات جواز وارد است، ناهماهنگ بودن این روایات با قرآن کریم است. قاعده ثابت اصحاب عصمت به هنگام اختلاف میان روایات این است که روایت را باید بر قرآن کریم عرضه داشت و هرچه را که با آن هماهنگ بود برگرفت و آن‌چه را که مخالف آن است به دیوار زد و به آن عمل نکرد.

هم‌چنین روایات معارض بر مذهب اهل سنت عرضه گردد و به عکس آن‌چه می‌گویند عمل شود.

در مورد غنا نیز این دو قاعده جاری است و نظریه حرمت مطلق هر دو وجه ترجیح را دارد و ترجیح روایات حرمت هم با متن قرآن کریم سازگاری دارد و هم طبق نص و فتوای فقیهان شیعی است و نه

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۲.

(۲۵۸)

اهل سنت؛ در حالی که قول به جواز هم مخالف با ظاهر آیه است و هم موافق با اهل سنت است، بر این اساس، این روایات طرد می‌گردد.

البته این دو قاعده در روایاتی جاری است که بر جواز غنا صراحت دارد و این گونه اخبار بسیار اندک است؛ به‌گونه‌ای که توان مقابله و معارضه با اخباری که صریح در حرمت است را ندارد.

و اما در مورد استدلال مخالفان به روایاتی که می‌فرماید قرائت قرآن باید با صوت نیکو و غم‌انگیز خوانده شود باید گفت: این حدیث لازم ندارد که قرآن کریم با غنا خوانده شود؛ زیرا هر صوت زیبا و حزن‌آمیزی غنا نامیده نمی‌شود و این مطلب ـ به شکر و ستایش خداوندی ـ ظاهر است و نیاز به تبیین ندارد.

توجه نداشتن به موضوع روایات

قاعده‌ای که مرحوم محقق بحرانی از آن سخن می‌گوید، در جمع میان روایت متعارض کاربرد دارد. بدیهی است روایاتی معارض دانسته می‌شود که افزوده بر اختلاف در حکم، دارای موضوعی کاملاً یکسان باشد. این اصل برگرفته از روایاتی است که نمونه‌ای از آن چنین است:

«عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: «إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فأعرضوهما علی کتاب اللّه، فما وافق کتاب اللّه فخذوه، وما خالف کتاب اللّه فذروه»(۱).

ـ اگر دو حدیث مخالف و متعارض به شما رسانده شد، آن دو را بر

۱ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۳۵.

(۲۵۹)

کتاب خدا عرضه دارید و خبری را که با کتاب خداوند سازگار بود نگاه داشته و دیگری را طرد نمایید.

این حدیث، از روایات متخالف و متعارض سخن می‌گوید و ما در باب غنا، روایات متعارضی نداریم، بلکه هر دو دسته از روایات حرمت و جواز، موضوعی جدای از دیگری دارد، از این رو هیچ یک از قواعدی که در باب مرجحات روایی گفته شده در آن جاری نیست. هیچ یک از این دو دسته روایات، با هیچ آیه‌ای مخالف نیست و ما بارها از چگونگی دلالت این روایات سخن گفته‌ایم.

وی با تکیه تمام بر نفس خویش بدون هیچ شک و شبهه و با قاطعیت می‌گوید: مقتضای ترجیح، تحریم مطلق غناست.

البته ریشه ضعف چنین فقیهانی نداشتن اصول فقه و دوری از منطق و فلسفه بوده است. آن‌چه فقیه باید بر آن اهتمام ویژه داشته باشد این است که هیچ حکمی را بدون دلیل شرعی از کتاب و سنت صادر نکند و برای به دست آوردن حکم نیز سراغ مستقلات عقلی نرود؛ چرا که عقل مشرع نیست و تنها فهم شریعت را برعهده دارد و ما هر آیه و روایتی را از پنجره عقل تحلیل می‌نماییم.

تفکیک صوت خوش از صوت غنایی

جناب بحرانی بر این عقیده است روایاتی که کاربرد صوت حسن در قرائت قرآن کریم را سفارش می‌نماید با صوت غنایی ملازمه‌ای ندارد و می‌شود صدای خوش از غنا دور باشد. وی این مسأله را امری واضح و

(۲۶۰)

روشن می‌شمرد.

محقق و پژوهش‌گر در تحقیق علمی خویش چیزی را بدیهی و روشن نمی‌گیرد و سعی دارد بر مشهورات و حتی مسلمات موشکافی داشته باشد و تسلیم شهرت آن نگردد. به کاربردن عبارت «وهذا ـ بحمد اللّه سبحانه ـ ظاهر» دوری از مشی علمی را می‌رساند. کسانی که چنین دیدگاه‌هایی را تکرار می‌کنند نه می‌دانند صدای خوش چیست و نه غنا را می‌شناسند و تنها به پردازش الفاظ می‌پردازند. چنین عبارتی جرأت وارد آوردن اشکال از ناحیه دیگران را نیز می‌گیرد؛ زیرا هر مخالفی در معرض اتهام نادانی قرار می‌گیرد.

البته، عالمان شیعه اعم از اخباری و اصولی همه دارای قداست و ملکه قدسی بوده‌اند و اگر کسی اندکی تردید در این زمینه به خود راه دهد به آلودگی اعتقادی و ذهنی گرفتار است؛ اما قداست روح در غیر معصوم، علت تامه عصمت علمی نیست.

غناخوانی در قرائت قرآن کریم

«وأمّا ما یوهمه بعض تلک الأخبار من التغنّی بالقرآن، مثل ما نقله فی مجمع البیان عن عبد الرحمن بن السائب، قال: قدم علینا سعد بن أبی وقّاص، فأتیته مسلما علیه، فقال: مرحبا بابن أخی. بلغنی أنّک حسن الصوت بالقرآن؟ قلت: نعم، والحمد للّه. قال: فانّی سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فأبکوا، فإن لم تبکوا فتباکوا وتغنّوا به، فانّ من لم یتغنّ بالقرآن

(۲۶۱)

فلیس منّا.

قال فی مجمع البیان: تأوّله بعضهم بمعنی استغنوا به، وأکثر العلماء علی أنّه تزیین الصوت وتحزینه. انتهی»(۱).

ـ روایاتی که برخی توهم جواز غناخوانی از آن کرده‌اند خبر ابن ابی وقاص است که ذکر آن پیش از این گذشت و در آن امر به تغنی به قرآن کریم شده است و این که کسی که قرآن کریم را به غنا نخواند، از شیوه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دور است. صاحب مجمع البیان نقل کرده است عبدالرحمن بن سائب گوید: سعد بن ابی وقاص به من گفت: مرحبا بر پسر برادرم، به من خبر رسیده است که تو قرآن را با صوت زیبایی می‌خوانی. به او گفتم: به حمد الهی آری! گفت: من از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده‌ام که فرمود: همانا قرآن کریم با حزن و اندوه نازل گردیده است؛ پس هر گاه آهنگ قرائت آن را نمایید، گریه کنید و چنان‌چه نمی‌گریید، خود را به حالت گریه درآورید و آن را به صورت غنا بخوانید؛ زیرا کسی که قرآن را با تغنی نخواند از ما نیست.

صاحب مجمع البیان گفته است: برخی «تغنّی» را به استغنای به قرآن تأویل نموده‌اند و گفته‌اند هر کس از قرآن بی‌نیازی نجوید از ما نیست و بیش‌تر عالمان نیز «تغنی» را به زیباسازی صوت و اندوهگین ساختن آن دانسته‌اند.

پیش از این نقد چنین گفته‌هایی گذشت. این روایت از قرائت قرآن کریم و خواندن آن سخن می‌گوید و داراشدن به وسیله قرآن کریم به

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، صص ۱۱۲ ـ ۱۱۳.

(۲۶۲)

هیچ وجه موضوع سخن نیست؛ همان‌گونه که ابن ابی وقاص را از بهترین قاریان آورده و چنین تأویلی از هر کس که باشد و به ویژه از بزرگان فقه، جای تعجب و تأمل است.

حرمت خوشایندی و کامیابی

«قال فی الکفایة ـ بعد نقل ذلک ـ وهذا یدلّ علی أنّ تحسین الصوت بالقرآن والتغنّی به مستحبّ عنده، وأنّ خلاف ذلک لم یکن معروفا بین القدماء، انتهی.

أقول: ـ أوّلاً ـ أنّ الخبر المذکور عامی، فلا ینهض حجّةً. وثانیا: أنّه معارض بجملة من الأخبار المتقدّمة، الدالّة علی المنع من قراءة القرآن بالغناء، وإنّما یقرؤوه بالصوت الحسن علی جهة الحزن، ما لم یبلغ حدّ الغناء، فانّه محرّم فی قرآن أو غیره»(۱).

مرحوم سبزواری در کتاب کفایة الاحکام خود در ذیل این حدیث می‌نویسد: این روایت بر استحباب زیباساختن صوت به وسیله قرآن کریم و غناخوانی آن دلالت دارد و نیز خلاف این نظرگاه در میان قدمای از فقیهان معروف نبوده است.

صاحب حدائق در نقد وی گوید: این روایت عامی است و نمی‌تواند دلیل قرار گیرد و سعد وقاص در سلسله سند آن قرار دارد. افزوده بر این، روایت یاد شده با دیگر روایاتی که گذشت و از خواندن قرآن به صورت غنا منع نموده و تنها بر قرائت آن به صورت صوت حسن و حزن‌آلود توصیه نموده بود، معارض است.

۱ـ همان.

(۲۶۳)

البته میان این روایات تعارضی وجود ندارد و موضوع این دو دسته روایات دو امر متفاوت است و در تعارض وحدت موضوع شرط است؛ هم‌چنان که در باب غنا و موسیقی باید برای اثبات حرمت دلیل آورد و هرگونه نقدی بر روایات جواز بر این حکم خللی وارد نمی‌آورد و ما نیز در بررسی کلام فقیهان بر آن هستیم بدانیم آیا کسی توانسته است دلیلی برای اثبات حرمت آورد یا خیر.

وی صوت حسن و غنا را دو امر متمایز، اما در طول هم می‌داند که صوت حسن چون بر زیبایی آن بسیار افزوده گردد و خوشایند شود، غناست. آیا کامیابی و خوشایندی از صدای زیبا همانند زنا حرام است و دین اسلام دینی عسرت طلب و غم‌بار است، در حالی که چنین آرایی هرگز پشتوانه‌ای از آیات و روایات ندارد و می‌توان آن را سلایق شخصی و تعصبات قومی دانست. چیزی که می‌تواند مانع از خوشایندی و کامیابی گردد، گناه است و صوت و صدای غنایی بر اساس تحلیلی که از متون دینی این موضوع و نقدی که بر ادله ادعا شده در حرمت گذشت گناه نیست، بلکه غنایی حرام است که اندراس دین و خانه‌نشین نمودن حق و صاحب ولایت یا مددکاری باطل را در پی داشته باشد، یا اشاعه فحشا نماید و این امر به غنا از آن جهت که غناست ارتباطی ندارد و نفس صوت؛ خواه به صورت عادی ادا شود یا با غنا اشکالی ندارد.

ناآگاهی از دانش موسیقی

«ومنها: خبر الفقیه الأخیر(۱) من الأخبار المتقدّمة، بناءً علی کون

۱ـ سأل رجل عن علی ابن الحسین علیه‌السلام عن شراء جاریة لها صوت، فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة».

(۲۶۴)

التفسیر الذی فی آخره من الخبر، کما فهمه صاحب الوافی. وروایة العیون المتقدّمة، وروایة تفسیر علی بن ابراهیم الثّانیة.

ومنها: روایة عبد اللّه بن سنان، وهو أصرح صریح فی ذلک. وأمّا ما ذکره فی الکفایة، من حمل الأخبار الدالّة علی المنع من التغنّی بالقرآن علی قراءة تکون علی سبیل اللهو، کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم، قال: وتؤیده روایة عبد اللّه بن سنان المذکورة؛ فإنّ فی صدر الخبر الأمر بقراءة القرآن بألحان العرب، واللحن هو الغناء، ثمّ بعد ذلک المنع من القراءة بلحن أهل الفسق، ثمّ قوله: سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء. انتهی. فهو ممّا لا ینبغی أن یصغی إلیه ولا یعرج فی مقام التحقیق علیه.

أمّا أوّلاً، فأنّ الغناء الممنوع منه فی القرآن، علی ما یکون علی سبیل اللهو، کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم، لا محصّل له؛ فإنّه إن أراد به القراءة مع مصاحبة آلات اللهو کالعود ونحوه، فإنّ أحدا لا یصنع ذلک. وإن أراد قراءة القرآن التی تقع علی سبیل اللهو، فإنّه لا یعقل له معنی، لأنّها إن وقعت بطریق الغناء الذی هو محلّ البحث، فهذا هو الذی ندّعی تحریمه؛ سواء کان من الفسّاق أو الزهّاد، وإن کان کذلک فإنّه لم یعهد هنا نوع ممنوع منه، غیر ما ذکرناه، حتّی أنّه یخصّه بالفسّاق؛ لأنّ مجرّد الترجیع وتحسین الصوت والتحزّن به لا یستلزم الغناء، کما أشرنا إلیه آنفا فهو إن بلغ إلی حدّ الغناء وصدق علیه عرفا أنّه غناء، کان ممنوعا ومحرّما، وإلاّ فلا»(۱).

(۲۶۵)

جناب بحرانی کلامی را که جناب صدوق در تفسیر روایت امام سجاد علیه‌السلام آورده و گفته است «یعنی بقرائته القرآن والزهد والفضائل التی لیست بغناء، وأمّا الغناء فمحظور» را از روایت می‌داند؛ یعنی کنیز آوازه‌خوانی که به زیبایی می‌خواند؛ چنان‌چه با خواندن قرآن کریم، زهد و یاد بهشت را یادآور شود اشکال ندارد.

مرحوم صاحب حدائق مانند بسیاری از فقیهان دیگر با غنا و موسیقی و صوت و صدا در حد کتاب‌های لغت آشنا بوده و این موضوعات را از نزدیک ندیده و با آن به طور ملموس برخورد نداشته و به‌خاطر صفا و طهارتی که داشته، از این مسایل به‌دور بوده است، از این رو ناشیانه وارد این موضوعات می‌گردد و فردی موسیقی‌دان اگر چنین آرایی را تنها از لحاظ شناخت موضوع بررسی نماید ـ و نه از جهت حکم فقهی آن که در حیطه وی از آن جهت که موسیقار است، نیست ـ چنین درمی‌یابد که این آرا فرسنگ‌ها از موضوع صوت و صدا و غنا و زیبایی‌خوانی دور است و ناشیانه از چیزی سخن گفته شده؛ چرا که برای صاحب سخن ناشناخته بوده است.

در منطق گفتیم که برخی از قضایا مفهومی است و معنایی از آن در ذهن مخاطب نیست و میان مفهوم و معنا تفاوت است. برخی از عالمان همانند محقق بحرانی، تنها مفهومی از غنا و موسیقی در ذهن داشته‌اند و به معنای آن راه نیافته‌اند.

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۴ـ۱۱۳.

(۲۶۶)

صوت حسن صوتی است که خوشایند نفس است و نفس از خوشی آن حظ می‌برد. البته، زمان، مکان، سلیقه و صداهای مختلف در آن تأثیرگذار است و ما بحث آن را پیش از این ارایه دادیم. صدای نیکو نیکو و حسن است و هرچه بر حُسن آن افزوده گردد احسن می‌گردد و از حسن بودن خارج نمی‌شود؛ هرچند صوت داودی باشد. صدای حسن نیز خوشایند؛ خواه حُسن آن پایین باشد یا بسیار و تشکیکی که در آن است، آن را از خوشایند بودن خارج نمی‌سازد و چنان‌چه شما حسن پایین را مجاز دانستید هیچ دلیلی برای مجاز ندانستن حسن افزون آن ندارید.

بله حسن افزون صوت می‌تواند طرب‌انگیز باشد و گاه شنونده را به رقص آورد، اما رقص نیز از آن جهت که رقص است حرام نیست و نمی‌توان آن را دلیل بر حرمت غنا و موسیقی گرفت و ما دلایل حرمت رقص را در جلد هفتم این مجموعه برمی‌رسیم و مرزهای حلال و حرام آن را مشخص می‌نماییم و در آن‌جا نیز دیدگاهی متمایز از مشهور فقیهان ارایه می‌دهیم.

غنای لهوی در قرائت قرآن کریم

محدث بحرانی کلام مرحوم سبزواری را که قایل است روایات حرمت قرائت قرآن به صورت غنایی به قرائت لهوی و دستگاه‌های اهل فسق در قرآن کریم ناظر است، نقد می‌نماید. استناد مرحوم سبزواری در این کلام، ابتدای روایت عبد الله بن سنان است که در آن، به قرائت قرآن به صورت الحان عرب امر شده و لحن نیز همان غناست و در پایان آن نیز از قرائت

(۲۶۷)

قرآن کریم با لحن اهل فسق نهی گشته است.

صاحب حدائق گوید:

چنان‌چه مراد از قرائت لهوی و اهل فسق، قرائت قرآن کریم همراه با آلات لهو باشد باید گفت کسی چنین جسارتی نمی‌کند و چنان‌چه مراد ایشان، وقوع آن به صورت لهوی است، این امر معقول نیست؛ زیرا غنا در عرف به دو گونه حلال و حرام و غنای اهل فسق و اهل زهد تقسیم نمی‌شود و هر چیزی که عرف نام غنا را بر آن نهد حرام است.

هم‌چنین درست است که لحن به معنای غنا آمده، اما منحصر در این معنا نیست و مشترک لفظی است و به معنای لغت نیز می‌آید و مراد از لحن، لغت عربی است و صاحب مجمع البحرین نیز همین معنا را برای آن آورده است.

پیش از این گفتیم که چگونه می‌توان از دستگاه‌های لهوی در قرائت قرآن کریم استفاده نمود، اما جناب بحرانی چندان آشنایی با این معنا ندارد. مرحوم بحرانی پس از این نقد، جمع زیر را پیشنهاد می‌دهد:

روایاتی که می‌فرماید قرآن کریم را با الحان عرب بخوانید به این معناست که باید قرآن کریم را با صوت نیکو خواند و احادیثی که می‌فرماید قرآن را با الحان اهل فسق نخوانید، از غناخوانی در قرآن کریم منع می‌نماید و صوت حسن امری فروتر و پایین‌تر از غناست، بر این اساس، اعم و فراتر از آن دانسته می‌شود.

شیخ انصاری نقد چنین دیدگاهی را به تفصیل آورده است و ما بازخوانی دیدگاه‌های مرحوم شیخ اعظم و نقد این دیدگاه را به جای خود

(۲۶۸)

حواله می‌دهیم.

محقق بحرانی مدعی است که غنا غناست و میان غنای اهل زهد و اهل فسق تفاوتی نیست؛ اما ما غنای این دو گروه را متفاوت می‌دانیم؛ به این معنا که می‌توان غنا را بر دو گونه غنای اهل ایمان و فسق تقسیم نمود. برای نمونه غنایی که در بیت‌الغناها، کاباره‌ها و دانسینگ‌ها اجرا می‌شود یک غناست و غنایی که در هیأت‌های عزاداری و در جمع سینه‌زنان است نیز غنایی دیگر است و همین سخن مرحوم سبزواری است که بر آن تأکید دارد؛ اما از گفته جناب بحرانی معنایی به دست نمی‌آید و تفاوت صدای حسن و غنا دانسته نمی‌شود. تفاوت دیدگاه مرحوم سبزواری این است که غنای لهوی اشکال دارد و غنای غیر لهوی جایز است و تفاوتی میان غنا و صوت حسن نیست، ولی مرحوم صاحب حدائق می‌گوید صوت اگر غنایی شد، حرام و چنان‌چه فقط حسن باشد، حلال است، اما تمایز میان غنا و صوت حسن را بیان نمی‌دارد و آن را امری بدیهی می‌شمرد؛ در حالی که نمی‌توان میان آن دو تفاوتی دید.

حرمت بهای کنیزان خواننده

«وأمّا الروایة الثّانیة فهی ظاهرة فی أنّ شراء المغنّیة إنّما هو لأجل التجارة وطلب الربح والفائدة، وهو ممّا لا إشکال فیه، کما صرّح به الأصحاب، والمحرّم إنّما شراؤها وبیعها لأجل الغناء»(۱).

«ونقل فی المسالک عن جماعة من الأصحاب منهم العلاّمة فی

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۵.

(۲۶۹)

التذکرة تحریم الغناء مطلقا، ونقله فی المختلف عن أبی الصلاح، وهو المنقول عن ابن ادریس أیضا استنادا إلی الأخبار المطلقة فی تحریمه.

ومن تلک المواضع المستثنیات ـ علی تقدیر القول المشهور ـ: غناء المرأة التی تزفّ العرائس، بشرط أن لا یدخل علیها الرجال، ولا یسمع صوتها الأجانب من الرجال، ولا تتکلّم بالباطل، ولا تعمل بالملاهی.

وما توهمه من استدلّ بهذه الأخبار علی جواز الغناء ـ وإنّما تحریمه من حیث أمر آخر، کدخول الرجال لقوله علیه‌السلام فی بعض تلک الأخبار: لأنّها لیست بالتی یدخل علیها الرجال، وأنّ فیه إشارة إلی أنّ التحریم إنّما هو من هذه الجهة ـ فلیس بشیء، لقصر التعلیل علی مورد النصّ، بمعنی أنّ التی تزفّ العرائس یباح لها الغناء لعدم دخول الرجال علیها المستلزم لتحریمه»(۱).

ـ اما روایاتی که دلالت دارد بهای کنیزان خواننده سحت است و روایاتی که آن را بدون اشکال می‌داند، باید چنین جمع نمود که روایات جواز ناظر به مقام فروش آنان از باب تجارت و کنیزی است و تجارت کنیز بدون اشکال است؛ ولی روایات منع، خرید و فروش آنان را از باب غناخوانی جایز نمی‌داند.

روایات این باب، هیچ یک بر گفته یاد شده و این‌که چنین کنیزانی به عنوان کنیز به فروش رسند، دلالت ندارد و برای این جمع، هیچ گونه شاهدی وجود ندارد و جمعی تبرعی است، نه تحقیقی. برخی از این

۱ـ الحدائق الناضره ج ۱۸، ص ۱۱۶.

(۲۷۰)

روایات مثل: «أجر المغنّی والمغنیة سحت»، کسب و مزد و درآمد مرد و زن آوازه‌خوان را سحت می‌داند و از خرید و فروش آنان سخنی نمی‌گوید.

افزوده بر این، در بیع می‌توان چیزی را ضمیمه نمود و آن را تحت معامله قرار داد، اما صنایعی مانند نجاری و مغنّی‌گری نمی‌تواند به عنوان ضمیمه مبیع قرار گیرد. برای نمونه، نمی‌توان بخشی از ثمن را در برابر رنگ کالا گذاشت، از این رو معامله اتومبیلی که بخشی از بهای آن به اعتبار رنگ آن است درست نیست؛ زیرا رنگ وصف است و نمی‌شود ضمیمه مبیع شود. خوانندگی نیز یک وصف است و نمی‌شود بهایی را بابت جاریه بودن آن و بخشی را به ازای خوانندگی او قرار داد و مهم این است که ذات موضوع خرید و فروش و معامله باشد. چنان‌چه ذات مورد معامله قرار گیرد؛ هرچند هدف مشتری وصفی از اوصاف آن باشد معامله درست است؛ زیرا ذات قابل تملیک و تملک است و اگر وصف به تنهایی مورد معامله واقع شود چون قابل تملک نیست نمی‌توان آن را موضوع معامله گذاشت. در این صورت اگر کسی خرید قناری را بر ذات آن ببرد، اما هدف وی استفاده از صوت خوش آن باشد و سپس مشخص گردد این قناری لال است، با نبود وصف، می‌تواند آن را به فروشنده بازگرداند؛ همان‌طور که در مورد کنیز خواننده نیز همین حکم جاری است. کلام جناب صاحب حدائق لازم دارد که غناخوانی که وصف است موضوع معامله قرار گیرد و چنین معامله‌ای نه از باب غنا بلکه از باب دارا نبودن شرایط بیع باطل است که ما تحلیل آن را در ذیل روایت مورد نظر آوردیم.

(۲۷۱)

مستثنیات غنای حرام

برخی از فقیهان غنا را به صورت مطلق حرام می‌دانند، از این رو مواردی از آن استثنا می‌پذیرد: یکی غنای زن در عروسی است، به شرط آن که مردی بر آن‌ها داخل نشود و بیگانه‌ای صدای آنان را نشنود و به باطلی سخن نگویند و آلات لهو به کار برده نشود!

البته باید به این بزرگواران گفت آن‌چه ذات آن حرام است؛ مانند غنا از آن جهت که غناست و چنین ملاکی برای حرمت دارد، نمی‌تواند استثنا بپذیرد و در موردی حلال شود. وقتی می‌گوییم غنا به صورت مطلق حرام است؛ یعنی هم‌چون ظلم است که حرمت آن اطلاق دارد و همه‌جایی و همه زمانی و همه فردی است.

آن‌چه گذشت ماجرای نقدهای مرحوم محقق بحرانی بر مرحوم فیض کاشانی و محقق سبزواری است. همان‌گونه که دیده شد هیچ یک از این نقدها کارگشا و علمی نیست و مرحوم بحرانی با موضوع غنا و موسیقی بیش از آن‌چه در کتاب‌های لغت آمده، آشنا نبوده است.

(۲۷۲)

(۲۷۳)

(۲۷۴)

 

,