۱۳۹۵-۰۵-۰۲

دلایل جواز غناخوانی

حکم به حلیت گسترده موسیقی

شیخ علی در سخنان خود بسیاری از موارد غنا را حلال دانست و دیگر مصداق خاصی را برای آن باقی نگذارد، اما وی در این رساله، بارها و بارها بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد که چرا رساله تحلیلیه نوشته است. حکایت وی همانند حکایت فردی است که می‌گوید اسمش را نیاور و خودش را بیاور. محقق عاملی نیز برای نوشتن رساله تحریمیه در غنا، گویی به غنا می‌گوید: اسمت را نیاور که مرا با نام تو کاری نیست، ولی

(۱۷۶)

دیگر چه چیزی را حرام باقی گذاشت که چنین بر آن پای می‌فشرد و بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد و گاه به وی ناسزا می‌گوید. وی گوید:

صاحب مجمع البیان نقل نموده است که مراد از تغنی تزیین صوت و غم‌انگیز نمودن آن است و چنین امری بر غنا دلالت نمی‌کند و هرچه که در آن حروف غنا باشد غنا نیست و گفته مرحوم سبزواری به سبب جمود قریحه و کم‌سوادی ایشان است؛ همان‌طور که پیش‌تر گفته بودم این امر را به شما ثابت خواهم کرد.

البته وی در محیطی سخن می‌گوید که اخباریان جمودگرا و ارتجاعی از طرفی و دراویش اباحه‌گرا از سوی دیگر بر جامعه چیره بودند و جناب شیخ علی عاملی نیز با توجه به غرض سیاسی و اجتماعی که با محقق سبزواری دارد، این رساله را می‌نویسد و ایجاد درگیری می‌نماید. ما این سخن را در حالی بیان می‌داریم که معتقدیم روز قیامت باید پاسخ‌گوی این ادعا باشیم، ولی بررسی رساله وی جایی برای طرح دعوا و لزوم این پاسخ‌گویی در روز قیامت باقی نمی‌گذارد.

مرحوم شیخ علی از طرفی می‌گوید آنان که سخن از حلیت غنا سر می‌دهند افرادی نادان، ناآگاه، گمراه و ناصبی هستند و از سوی دیگر، با این که خود غنا را در ابتدا حرام می‌داند، هرچه که جلوتر می‌رود چنان از مصادیق غنا می‌زند که موردی را برای آن باقی نمی‌گذارد، جز همان غنایی که خوشامد نفس داشته باشد و چنین غنایی برای اهل فسق و فجور و مجالس لهو ولعب است. وی نغمه، ترجیع و لحن را جزو غنا نمی‌داند و تنها طرب غنایی را دارای مشکل برمی‌شمرد. به گفته وی در

(۱۷۷)

زیر توجه شود:

«واللحن له معان متعدّدة یمکن حمله علی غیر ما یکون غناءً ولحنا خاصّا، ومنه لحن القول ولحن الخطاب ولحن محلّل الغناء فی الصلاة والقرآن وغیر ذلک؛ وفی حدیث ألحان العرب ولحون أهل الغناء ما ینبّه علی ذلک؛ فإنّه لا معنی للنهی عن غناء غیر العرب، والأمر بغنائهم فحمله علی اللحن الخاصّ لحن، وقد تقدّمت معانی اللحن المنقولة عن ابن الأثیر التی هی التطریب، وترجیع الصوت، وتحسین القراءة والشعر والغناء، ومع وجود هذه المعانی لم لا یحمل علی تحسین القراءة والصوت، ویحمل علی الغناء مع کون الغناء فی هذا الکلام غیر ما ذکر.

وبالجملة ففهم مواقع الکلام العربی موقوف علی الاطّلاع اصطلاح کلام العرب، ومعرفة مقام کلّ موضع یقتضیه المقام مع معرفة العربیة والمعانی والبیان والحقیقة والمجاز ومعرفة المطلق والمقید والعامّ والخاصّ وطرق الجمع بین الکلام المتنافی ظاهرا وغیر ذلک ممّا یتوقّف علیه. ومن اطّلع علی مجازات القرآن وغیره من کلام البلغاء یظهر له ذلک، وأنّه ربّما زاد علی الحقائق … .

وهنا تحقیق ینفع من تدبّره وفهمه فی هذا المقام، وهو أنّ الشیء قد یکون له وصف ذاتی، وقد لا یکون، ویکون المطلوب تحصیل ذلک الوصف بحسب الإمکان، فلو لم یتّفق ذلک یفعل ما هو مشابه له فی الجملة، وإذا کان حسن الصوت ذاتیا کانت قراءته ممّا یؤثّر معنی ما تضمّنه من وقعه فی القلوب، فإنّ غیر الحسن ینفر الطبع منه، فلا یتوجّه إلی ما هو المقصود من ذلک الکلام من الموعظة والأمر

(۱۷۸)

والنهی والزجر والترغیب والترهیب ونحو ذلک، فلهذا کان حسن الصوت بالقراءة ممدوحا، وإذا لم یکن الإنسان حسن الصوت ینبغی أن یجهد نفسه فی تحسینه ما أمکن، ونحوه الحزن والتحازن والبکاء والتباکی، فإن حصل أصل البکاء وإلاّ تباکی لیکون ذلک أقرب إلی المطلوب بحسب الإمکان، والحزن والبکاء ممّا یناسب وقع معانی القرآن فی القلب، ومن هذا القبیل قول الشاعر:

یزین الشعر أقوام إذا نطقوا

به ملیا ویزری الشعر أقوام

والإنسان یجد من نفسه أنّه إذا قرء أو سمع مرثیةً وکان ذلک بتأدیة تناسب المقام حصل له من ذلک تأثّر لم یحصل من القراءة علی غیر ذلک الوجه، بل ربّما نفرت نفسه من سماع ذلک بالکلّیة، ونحوه ما قرء مدحا أو فخرا أو غزلاً أو هجاءً فإنّ کلاًّ من ذلک له تأدیة خاصّة یتوجّه معها السمع والقلب وینفران منها إذا وقعت علی خلاف ذلک، فیزید بذلک المقصود منه، والقرآن لمّا کان یناسبه الحزن أو التحزّن والبکاء أو التباکی لما هو مشتمل علیه من المعانی التی تقتضی ذلک کان حسن الصوت والحزن ممّا یزید التأثّر بقراءته وسماعه، ونحو هذا ما یطلبه السائل ممّن هو عالی المقام، فإنّه یناسبه تأدیة تبعث المسؤول علی الرقّة والرحمة»(۱).

,