۱۳۹۵-۰۵-۰۲

دلایل جواز غناخوانی

دفاع از رساله تحلیلیه

از کتاب‌هایی که در پی انتشار رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری، اما به دفاع از وی در مورد غنا نگاشته شد «مقامات السالکین» است. نویسنده این کتاب جناب محمّدبن محمّد دارابی شاگرد شیخ بهاست.

وی از کتاب خود با نام «شاخه گلی از لاله قدس» یاد می‌کند و در آن از عشق، بهجت و سرور سخن می‌گوید. البته به طور کلی، در فقهِ غنا و موسیقی، سخن تازه‌ای ندارد و همان نظر شهید ثانی رحمه‌الله را تکرار می‌نماید. وی غنا را حرام می‌شمرد، ولی صوت حسن و مرثیه را از غنا نمی‌داند و یا در صورتی که غنا باشد، می‌گوید این غنا حلال است. او موارد و مصادیق غنا را به شناخت عرف وا می‌گذارد. جناب دارابی در این کتاب، مشی محافظه‌کارانه دارد، از این رو هم‌چون مرحوم سبزواری گمراه و منحرف

(۲۳۱)

خوانده نشد.

ایشان استفاده از آلات لهو در غناخوانی، صوت زن در صورت شنیدن مرد بیگانه یا شهوت‌انگیز بودن آن و هم‌چنین کلام کذب را از مصادیق غنای حرام می‌آورد. ما در جلد ششم می‌گوییم صوت زن امری پنهانی (عورت) نیست و به خودی خود جایز است و دلیلی بر حرمت آن نیست؛ مگر این که عوارضی مفسده‌انگیز با آن همراه شود که این امور به غنا ارتباطی ندارد.

وی دیدگاه مرحوم محقق سبزواری در «کفایة الاحکام» را به عنوان وجه جمع میان روایات حرمت و اباحه غنا بر می‌گزیند و همان را در این کتاب اختیار کرده است.

کتاب «مقامات السالکین» به زبان تازی نگاشته شده و برای آشنایی خواننده با نقطه‌نظرات مرحوم دارابی بخش‌هایی از آن در پی می‌آید. سعی می‌شود بخش‌هایی از این کتاب انتخاب شود که نسبت به آن‌چه تاکنون از دیگر از عالمان نقل شده است، دست‌کم در تقریر مطالب، تازگی داشته باشد.

اجمال و ابهام در معنای غنا

«پوشیده نماند که بعد از تتّبع معلوم می‌شود که معنای معین و محصل برای غنا که اطمینان حاصل شود، از کتاب لغت حاصل نمی‌شود، و بر تقدیر ثبوت حقیقت شرعی، غنا حقیقت شرعی ندارد؛ و حقیقت متشرعه یعنی متفقّهه، بر وجهی که در خصوص این

(۲۳۲)

لفظ ثابت باشد، حکم لغت دارد در اختلاف یعنی حقیقت متشرعه نیز معلوم نمی‌شود؛ زیرا که فقها اختلاف بسیار در تعریف غنا کرده‌اند و از معنا قدر مشترکی میان همه استنباط نمودن نیز نهایت اشکال دارد به سبب مباینت بعضی لغات و منافرت تفاسیر فقها با یک‌دیگر؛ و باز به حیثیتی نیست که بهتر از معنای عرفی باشد در مقام جمع بین احادیث فریقین»(۱).

باید توجه داشت که نه‌تنها غنا بلکه به صورت کلی هیچ واژه‌ای حقیقت شرعی ندارد و همه واژگان مورد کاربرد در متون دینی دارای حقیقت عرفی و لغوی و نیز حقیقت متشرعه است و شریعت هیچ گاه در پی آن نبوده است که چیزی را وضع کند، بلکه دین تنها مصادیق را موضوع گزاره‌های خود قرار می‌دهد.

مرحوم دارابی در این عبارت تصریح می‌کند که فقیهان در معنای غنا اصطلاحی از خود ندارند و تنها آن‌چه را بیان می‌دارند که لغت‌شناسان گفته‌اند و تنها راه چاره را با نبود حقیقت شرعی و متشرعی فقیهان، مراجعه به عرف می‌داند.

زیباگریزی و اختلال مزاج

جناب دارابی در این کتاب به‌تفصیل از عشق، بهجت، سرور و صفا می‌گوید و از قول افلاطون نقل می‌کند:

«من لم یعشق علی وجه بهی وصوت شهی فهو سوء المزاج یحتاج

۱ـ محمد بن محمد دارابی، مقامات السالکین، ص ۱۳۶.

(۲۳۳)

إلی العلاج»(۱)؛

کسی که عاشق صورت زیبا نشود و صوت زیبا را دوست ندارد، مشکل مزاجی دارد و نیازمند درمان است.

موارد حرمت و جواز غنا

«پس نتیجه این دو فصل به مقتضای احادیث این شد که فرقه ثانیه می‌گویند غنا فی الجمله حرام است به اتفاق، نه مطلقا؛ بلکه به بعضی از اقسام که صوت حسن با ساز و آلات لهو باشد؛ یا آن که خواننده زن باشد و آوازش را مرد نامحرم بشنود؛ یا پسری باشد که از آن خواندن انبعاث شهوت شود؛ یا مستمع چنان شخصی بود که از شنیدن آواز خوش، قوای بهیمی او به حرکت آید، نه آن که روحانیتش غالب شود؛ یا خالی از ذکر جنت و ربط به عالم آخرت باشد، نه آن که ربط به آن عالم دهد و خدا و جنّت به یاد آورد، یا آن‌که قوای شهوانی و حیوانی به حرکت آورد، نه آن که عاقله قوی شود و قوای حیوانی را مطیعِ خود گردان یا آن که از مبدء دور اندازد نه قریب گرداند و یا آن که از خدا غافل گرداند، نه آن که خدا را به یاد آورد، حرام خواهد بود. و اگر چنین نباشد و مقتضیاتش ذکر و محبت الهی و عشق حقیقی و فکر آخرت و ترک دنیا و اماته شهوات و قطع تعلقات و افزونی روحانیت و تخلّق به اخلاق الله باشد جایز؛ بلکه مستحب خواهد بود عقلا و نقلاً، چنان که کثیری از اکابر دین مثل خواجه نصیرالدین علیه الرحمه و ابن جمهور و ابن فهد

۱ـ همان، ص ۱۷۹.

(۲۳۴)

و بسیاری از مجتهدین متأخرین نیز مثل شیخ بهاء الملّة والدّین و فاضل ربّانی و عالم یزدانی و عارف سبحانی مولانا محمّد باقر خراسانی در کفایه و فاضل کاشی و عالم عامل قمی و کثیری از اهل تحقیق امامیه بر این رفته‌اند»(۱).

مرحوم دارابی در پایان کلام خویش نصیحت می‌کند شایسته نیست مؤمنان مورد اتهام قرار گیرند و تهمت و افترای خروج از دین بر آن‌ها زده شود. مراد وی از مؤمنان در این عبارت، جناب مرحوم سبزواری است.

بررسی رساله‌ها و کتاب‌هایی که بعد از مرحوم سبزواری نوشته شده است؛ مانند: «إیقاظ النائمین وایعاظ الجاهلین» نوشته سید ماجد بحرانی، «رسالة فی الغناء» تألیف عبد الصمد همدانی و «رسالة فی تحقیق الغناء موضوعا و حکما» به قلم میرزای قمی و دیگر کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده است نشان می‌دهد هیچ یک زیاده‌ای بر دیگری ندارد، جز آن که یا جهت توضیحی و تبیین مطالب پیشینیان در آن قوت دارد یا جهت ادب و یا جهت ناسزا، وگرنه دلایل ارایه شده در آن یکسان است و یا آرا و نظرات نویسندگان به تفصیل در برخی از کتاب‌های فقهی و به‌ویژه در فقه‌نوشته‌های جناب شیخ انصاری از جهت مبنایی ارزیابی و نقادی شده است و ما از تکرار آن در این‌جا خودداری می‌ورزیم و تنها به بیان اهم مطالب بسنده می‌کنیم. ما نقد تفصیلی این دیدگاه‌ها را به بخشی حواله می‌دهیم که به بررسی نظریه شیخ انصاری رحمه‌الله می‌پردازد که

۱ـ همان، ص ۱۸۱.

(۲۳۵)

پهلوان میدان فقه و نابغه آن تا این زمان، تنها اوست.

کتاب مرحوم دارابی با حجمی در حدود دویست صفحه، زیاده‌ای بر دیگر کتاب‌ها ندارد، جز آن که به زبان فارسی است و بخشی از سخنان ابن‌سینا را در خود جای داده و در آن، از عشق و بهجت نیز سخن گفته شده و مؤلف آن را مدح نموده است. بخشی از متن‌های این کتاب، در ادامه می‌آید.

اجمال در معنای غنای حرام

«و این نیز ظاهر و هویداست که غنا فی الجمله حرام، و از جمله معاصی و آثام عظام است. اما خفایی که هست در این است که غنای حرام مذموم کدام است و صوت حسن ممدوح به احادیث، در چه مقام؟ و این به غایتی مشتبه است که بعضی صوت حسن ممدوح در واقع را مذموم شمرده‌اند و بعضی خواندن قرآن را به صوت حسن، بلکه به غنا مستحب دانسته‌اند؛ چه احادیث، امر بدان واقع شده که: «اقرؤوا القرآن بصوت حسن» «ومن لم یتغن بالقرآن فلیس منا» ولهذا، أقل الخلیقة، بل اللاشی‌ء¨ فی الحقیقة محمّد بن محمّد دارابی که احادیث اصحاب عصمت: از اهلش که مسلم الثبوت به معرفت حدیث بوده‌اند، اخذ نموده و هم‌چنین تفسیر و اصول و فقه و فنون ثلاثه حکمت ـ اصولها و فروعها ـ و اقسام تسعه عربیت و طب و نجوم و هندسه از استاد هر فن بر وجه أتم أحسن استفاده کرده، چون در این مقام از بعضی تحریم «ما أحل الله» و از بعضی تحلیل «ما حرّم الله» استشمام نموده، به مقتضای حدیث معجزْ انشای: «إذا

(۲۳۶)

ظهرت البدع فی أمتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله» به توفیق حضرت عزت و به تأیید احادیث اصحاب عصمت ـ بعد از استخاره ـ اراده کرد که تفرقه نماید میان غنای حرام و صوت حسن ممدوح خالی از آثام، تا بر اهل انصاف خالی از اعتساف، بعد از ملاحظه دلایل طرفین مشتبه نماند و بعد از آن، اختیار هر شق که می‌نماید مختار است. (وما علی الرسول إلاالبلاغ).(۱)

معناشناسی غنا

بدان که غناء ـ به کسر غین و مدّ یا به فتح و قصر (غنی) هر دو به معنای سرود و به کسر غین و قصر (غنی) بی‌نیازی است و ثروت و یسرْ، که در برابر عسرت است… .

ترجیع، آواز را در حلقوم یا خیشوم گردانیدن است. و مراد جمعی از اهل لغت، مثل ابن اثیر که در نهایة گفته: غنا، آواز پی هم بلند کردن است و همین ترجیع است. چنان که گفته: «کل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء».

و تصویر ترجیع بدین روش کرده‌اند که کسی صوت را بلند کرده چنین گوید اآاآاآ. چنان‌که آواز قُمْری و کبک و دیگر طیوری که صوت آن‌ها فقره فقره پی در پی است. و در اصطلاح خوانندگان، ترجیع را تحریر گویند(۲). صحاح: طرب، سبکی است که به انسان می‌رسد، از جهت بسیاری اندوه یا از اندوه یا از شدت خوشحالی. و حق این است که طرب، کیفیتی است که عارض می‌شود انسان را و آن لذتی

۱ـ همان، صص ۴ ـ ۵.

۲ـ همان، ص ۸.

(۲۳۷)

است به درد آمیخته.

اگر کسی گوید که: درد، الم است. چه قسم، با لذت که ضدّ اوست جمع می‌شود؟ جواب آن که: علما مثال لذّت به درد آمیخته آورده‌اند، که بدنی که دانه‌ها برآورده باشد در وقت خاریدن هم درد می‌یابد و هم لذّت و این ظاهر است.

بعضی می‌گویند که غنا آن است که در عرف، اطلاق غنا بر آن کنند و این نیز موافق کنز اللغة و دستور اللغة است که غنا را به سرود تفسیر کرده‌اند و کلام شهید ثانی رحمة الله علیه در شرح شرائع، اشعاری به این تفسیر دارد، آن‌جا که فرموده: وردّه بعضهم إلی العرف فما سمّی غناء یحرم و إن لم یطرب.

و در بعضی تصانیف خود، این تفسیر را به جهت غنا أولی دانسته، و مخفی نیست که تعریف چهارم (این تعریف) به جهت غنا به قاعده شرع انسب است؛ چه الفاظ مأخوذه در شرع، محمول بر تفاهم عرف است؛ خصوصا در موضعی که حقیقت شرعی و حقیقت متشرّعه نداشته باشد و در معنی لغوی آن اختلاف زیاده از حد شده باشد. چنان‌چه عن قریب معلوم خواهد شد. پس الیق و احق، حمل بر تفاهم عرف است(۱).

معنای موسیقی

ششم: اهل موسیقی، [موسیقی را] که در لغت یونانی به معنای الحان است، چنین تعریف کرده‌اند که: النغمة صوتٌ واحد موزون

۱ـ همان، صص ۹ ـ ۱۰.

(۲۳۸)

لابث زمانا ذا قدر محسوس فی الجسم الذی هو فیه یوجد وله حدّ من الثّقل والخفة محنون إلیه بالطّبع.

یعنی: نغمه، صوت و آوازی است واحد موزون، یعنی آن که متناسب باشد فقرات منفصله آن، و میان نغمات منفصله، درنگی واقع شود در زمانی محسوس. و آن صوت را حدّی خاص بوده باشد از زیر و بم و میل طبع به سوی آن بوده باشد.

و شک نیست که بنابر این بدون ترجیع، صوت‌پذیر نیست هیچ صوت حسن موزونی.

موارد حرمت غنا

(تعریف) هفتم: غنا، خواندنی است که از خدا دور اندازد، و هر خواندنی که به خدا نزدیک کند آن را اکثر، به صوت حسن در احادیث مذکور ساخته‌اند و این کلام از تفسیر بعضی فضلای متقدّم مستفاد می‌شود. و هم‌چنین از کلام بعضی از متأخرین مثل فاضل کاشی در مفاتیح الشرائع که گفته: «الغناء ترنّم أهل الفسق». و فاضل ربانی مولانا محمّد باقر خراسانی در کفایه و فاضل قمی در جمال الصالحین.

و این بهترین طریق جمعی است که: هر صوت حسنی که با آلات لهو یا صوت زنی که مرد بشنود یا شهوت‌انگیز باشد و نفس بهیمی را به حرکت درآورد، یا کلام کذب و لا طائلی باشد؛ مسمّا به غناست و حرام است.

و هر صوت حسنی که مقابل این باشد، در اکثر احادیث مسمّا به صوت حسن است نه [مسما] به غنا، و مباح است؛ بلکه در قرآن و

(۲۳۹)

ذکر مستحب است و هر کس تأمل در احادیث و آیات کند و انصاف از نفس خود دهد و از عناد و تعصب بگذرد، تصدیق به حقیقت این معنا خواهد نمود، چه کریمه لهو الحدیث؛ وقول الزور؛ وقول اللغو و امثال این که معصوم تفسیر آن‌ها به غنا کرده، و هم‌چنین حدیثی که پرسیدند که غنا در عید فطر و عید قربان و در عیش‌ها جایز است، معصوم فرمودند جایز است هرگاه معصیتی با آن نباشد. چنان‌که حدیث خواهد آمد، شاهد؛ بلکه برهان است که غنا امثال این‌هاست و حرام است و مخالف آن، که متضمن آن نباشد آن را غنا نمی‌گویند و اگر گویند، حرام نخواهد بود(۱).

حجت نبودن کلام فقیهان

و مؤلف را اعتقاد این است که غنا حرام است، اگرچه در قرآن ذکر و مرثیه باشد؛ اما بالفعل آن‌چه قاریان و ذاکران می‌خوانند غنا نیست، چه در عرف آن را غنا نمی‌خوانند، چنان که گذشت. و بر ضمیر ارباب بصیرت که بهره‌ای از علم شرایع دارند، مخفی نیست که هرگاه حجّت بر حرمت غنا و حلیت صوت حسن، کلام معجز نظام حضرت ملک علام و احادیث حضرت سید الانام و اوصیای آن سرور باشند دیگر ذکر کلام فقها ـ که فلانی حکم به حرمت غنا کرده، یا اول کسی که الحان به قرائت کرد، عبد الله بن ابی بکر بود، بعد از آن عبد الله بن عمر از او اخذ کرده و لهذا قرائت عمری می‌گویند ـ بعد از او فلانی از او اخذ کرده سوای طول کلام،

۱ـ همان، صص ۱۲ ـ ۱۳.

(۲۴۰)

ماحصلی ندارد؛ لهذا به همین قدر اقتصار نموده خصوصا که قول فقها حجّت نیست با آن که اگر قول ایشان اعتبار داشته باشد لازم می‌آید که اعتبار نداشته باشد، چه، از جمله قول فقهاست که: «قول المیت کالمیت». پس اگر قول ایشان را اعتبار کنیم باید «قول المیت کالمیت» را هم اعتبار کنیم و هرگاه این قول را اعتبار کنیم لازم است که قول فقها اعتبار نکنیم. پس مدار حجّت بر آیه و حدیث است، نهایت مقصود از ذکر قول فقها اگر موافق آیه و حدیث باشد، تبیین و توضیح و تبصره‌ای است نه حجّت، والله الموفق(۱).

عرف؛ معیار تشخیص غنا

بدان ـ وفّقک الله ـ که سابقا معلوم شد که در حرمت غنا، فی الجمله خلافی نیست. اما در حرمت جمیع افراد غنا خلاف است. بعضی، تمام افراد غنا را حرام می‌دانند، حتی در قرآن، و بعضی در قرآن مستحب می‌دانند، به احادیث متظافره‌ای که به تفصیل خواهد آمد، و بعضی از احادیث که دلالت بر جواز ترجیع و تحریر و امر به حسن صوت دارد و می‌گویند که صوت حسن مقرون به ترجیع و تحریر بدون غنا ممکن نیست و ترجیع، لازم دارد طرب را چنان که از بعض اکابر نقل شده، و بعض احادیث دلالت بر جواز لحن دارد که «اقرؤوا القرآن بألحان العرب» و لحن، غناست چنان که از ابن اثیر گذشت و تصریح بعضی علما و به تتّبع موارد استعمال آن؛ هرچند حرمت غنا فی الجمله احتیاج به دلیل ندارد(۲).

۱ـ همان، ص ۲۷.

(۲۴۱)

و حق این است که هرچه در عرف آن را غنا گویند حرام است نه غنا به تعریفات مختلفه ارباب لغت، چه دانستی که اضطراب بسیاری در تفسیر غنا از کلام اهل لغت معلوم می‌شود که معنای معین و مفهوم محصّلی که خاطر جمع شود، به دست نمی‌آید و بعضی از آن‌ها معانی متباینه است که قدر مشترکی ندارد. پس حق این است که رجوع به عرف کنند. چنان‌چه بعض علما گفته‌اند یا آن‌چه لهو و زور و لغو یا مقارن معصیتی باشد؛ چنان‌چه حدیث بر این معنا خواهد آمد که غنایی که مقارن معصیتی نباشد، حرام نیست، چنان‌چه جمعی کثیر به این رفته‌اند، هم‌چنان‌که گذشت. و بدان که بسیاری از امور شرعیه است که مبنی بر عرف عام است، مثلا اکرام ضیف و استاد و مؤمن و اسنّ از خود، در شرع وارد است و اهانت ایشان حرام و ما اکرام و اهانت را نمی‌دانیم مگر آن‌چه در عرف آن را اکرام و اهانت گویند و هم‌چنین اشفاق و رحم با زیر دستان و زنان، به حدیث «ارحموا اسراءکم قیل: یا رسول الله من هم؟ قال: العبد والنساء».

با آن‌که اختلافی که در تفسیر غنا واقع است، در رحم و شفقت نیست، و از این قبیل که مبنی بر عرف است لا یعدّ ولا یحصی است، و آن‌چه جمهور قرّاء و ذاکرین می‌خوانند در عرف آن را غنا نمی‌گویند. چنان‌که اگر کسی به غلام خود گوید که مغنّی برای من بطلب، قاری و ذاکر و مرثیه‌خوان را نمی‌طلبد! و اگر کسی چیزی نذر کند، برای قرّاء و ذاکرین و شرط کند که به مغنّی ندهند، البته به

۱ـ همان، ص ۲۹.

(۲۴۲)

قراء و ذاکرین عصر که در عرف، مسمّا به این نامند، می‌دهند و کسی نمی‌تواند گفت که چون به اعتقاد بعضی، ایشان در ذکر و خواندن قرآن، غنا می‌کنند از این نذر محرومند. چه، دانستی که الفاظ مأخوذه در شرع، محمول بر تفاهم عرف و عادت است و آن که گوید: به این قرّاء نمی‌توان داد، کلام ایشان حجّت بر خصم نمی‌شود و هم‌چنین اشعار خواندنی که در اثنای ذکر، شعری که به زهد و ورع و تقوا رغبت دهد بخواند و به خدا نزدیک گرداند و جنّت به یاد دهد، چنان‌که در این عصر بعضی می‌خوانند، مغنّی، و کلام و خواندن او غنا نیست و اگر به سر حدّ غنا رسد حرام است.

القصه، حلّیت صوت حسن اشهر و اقوی از آن است که محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فی الجمله(۱).

اگر کسی گوید: که بعضی از ارباب لغت و بعضی از فقها، غنا را به ترجیع صوت مطرب تفسیر کرده‌اند، جواب آن که: اعتبار به قول معصوم است نه لغت… . دانستی که آن قدر اختلاف در تفسیر لغت غنا هست که معنای معینی که باعث اطمینان قلب باشد، به هم نمی‌رسد و هرگاه معصوم تصریح به غنا در قرآن کرده و جمع بدین وجه ممکن است که چنان‌چه شیخ طبرسی و جمعی دیگر فهمیده‌اند که غنا در قرآن جایز است چه ضرورت است که تابع لغویین شویم که هر کس چیزی می‌گوید؛ بلکه یک کس از ایشان در دو کتاب، مختلف می‌گوید(۲).

 

۱ـ همان، ص ۵۱.

۲. مقامات السالکین، ص ۵۳.

(۲۴۳)

غنای عربی و لهوی

صدر روایت عبدالله بن سنان ـ چنانچه در فصل اول گذشت ـ دلالت می‌کند بر آن که قرآن را به غنا خواندن جایز باشد. آن‌جا که فرمود: «اقرؤوا القرآن بألحان العرب وأصواتها» و لحن را تفسیر به غنا کرده‌اند چون ابن اثیر و غیره. و آخرش دلالت بر آن که غنای اهل فسق مکنید و این صریح است در این که غنا دو قسم است: یک قسم حلال که آن لحن عرب است، و دیگری حرام که آن غنای اهل فسق است.

و اگر کسی قسم اول را غنا نداند، بلکه صوت حسن خواند؛ مضایقه در اصطلاح نیست، بلکه مؤید جماعتی است که قرآن بدین طریق که خوش الحانان می‌خوانند، جایز می‌دانند، به هر اسم خواهی بخوان. ما صوت حسنش می‌خوانیم و این جماعت، غنای غیر مذموم در شرع!(۱)

توجه به مقارنات غنا

در «ما نحن فیه» به دلیل دیگر که هر گاه مقارن معصیتی نباشد، جواز تغنّی در بعض صُوَر مستفاد می‌گردد. مثل صورتی که بهشت یا مبدأ به یاد دهد و این حدیث اباحه غنا در غیر قرآن و دعا و ذکر و مرثیه و شعر حکمت‌آمیز می‌رساند، مگر غنایی که متضمّن معصیتی باشد.

شواهد جواز غناخوانی و استفاده از آلات موسیقی

۱ـ همان، ص ۶۹.

(۲۴۴)

پس از این حدیث ظاهر می‌شود که صوت حسن هر قسم باشد از تحریر و ترجیع، هرگاه معصیتی از امور مذکوره با او نباشد، جایز است. کسی نگوید که صوت حسن، شما گفتید وقتی مباح است که مقارن معصیتی نباشد و با ترجیع و تحریر، مقارن معصیت است که می‌گوییم هرگاه صوت حسن و آواز بلند خواهند که سبب حزن شود و آن صوت حزین باشد بدون ترجیع و تحریر و اطراب، صورت‌پذیر نیست و این به عینه غناست ـ چنان‌که مکرر گذشت ـ و این نیز مشهور است و به صحت پیوسته که وقتی سرور کاینات به فتح و فیروزی از غزایی مراجعت فرموده، به نور قدوم میمنت لزوم مدینه طیبه را اطیب می‌ساختند، زنان عرب دف و طَبَق مس در بالای بام‌ها و کوچه‌ها می‌زدند و سرود می‌کردند و حضرت منع نمی‌فرمودند، بلکه بعضی آثار دلالت دارد که آن سرور، خوشوقت می‌شدند و تقریر حضرت به اتفاق مخالف و مؤالف، حجت است. و در بعضی امور، حق تعالی می‌فرماید: «فبذلک فلیفرحوا» و فرح مطلق، شامل سرود و حرکاتی که دلالت بر خوشحالی کند، هست. حتی آن که مخالفین در صحاح خود نقل کرده‌اند که وقتی مفتاح باب اسلام، یعنی حضرت سید انام به فتح و ظفر از غزوه‌ای به مدینه طیبه تشریف ارزانی فرمودند، حبشیه‌ای به خدمت آن سرور آمد و درخواست نمود که یا حضرت! با خدای خود عهد نموده‌ام که هرگاه حضرت به فتح و ظفر برگردند، من فرح و نشاط کنم. حضرت فرمودند که اگر عهد کرده‌ای به عهد خود وفا کن. آن حبشیه در حضور حضرت، شروع به دف زدن و سرور خواندن نمود! و این

(۲۴۵)

خبر را نیز مخالفین نقل کرده‌اند. که (السماع حلال لأهله).

و حدیث روایت عامه از قبیل آثار و اماره است نه دلیل، پس اعتراض نمی‌توان کرد که روایت ایشان چه اعتبار دارد؛ بلکه دلیل خصم که حق و رشد در خلاف ایشان است و چرا گفتم که این اعتراض نمی‌توان کرد؟ به واسطه آن که این وقتی است که دو حدیث متعارض باشد و ما حقیقت هیچ یک از آن دو حدیث ندانیم حدیث مخالف ایشان می‌گیریم؛ یعنی مخالف مذهب ایشان می‌گیریم و دانستی که عمده ایشان بر حرمت اکثر افراد غنا و رجحان تحریم غنا رفته‌اند و ما نحن فیه از آن قبیل نیست؛ چه در طریق ایشان احادیث بسیاری بر صوت حسن و غنای در آن‌چه به خدا نزدیک کند واقع شده است، به حیثیتی که اشتباه در آن نیست و در طریق خاصه آن قدر از این روایات وارد است که شکی و اشتباهی [در آن[ گنجایش ندارد؛ پس می‌گوییم که این احادیث متفق علیه خاصه و عامه است.(۱) احادیث فصل ثانی که دلالت بر جواز بعض افراد غنا دارد همه ضعیف نیست، به اصطلاح متأخرین هم بلکه صحیح دارد، هم‌چنان که فصل اول ضعیف دارد. و چنان نیست که احادیث فصل اول که دلالت بر حرمت غنا دارد، همه صحیح باشد و احادیث فصل دوم که دلالت بر جواز غنا دارد، همه ضعیف باشد، بلکه هر یک از دو فصل، مشتمل بر صحیح و ضعیف است. و اگر فرضا صحیح فصلی زیاده بر ضعیف باشد [صحیح فصلی زیاده بر صحیح دیگر باشد] و بر عکس، قدحی در استدلال نمی‌کند؛ چه احادیث

۱ـ همان، صص ۷۶ ـ ۷۷.

(۲۴۶)

هر یک از فصلین به سر حدّ تواتر معنوی رسیده؛ پس ناچار جمع باید کرد، نه طرح احادیث فصل ثانی باکلیه. و جمع بدین وجه است که علما کرده‌اند که: آن‌چه دلالت بر حرمت غنا دارد و در غیر قرآن و اذکار و مراثی و غیر آن‌چه خدا را و بهشت را به یاد آورد و آن‌چه دلالت بر جواز می‌کند در امثال این‌ها؛ از اذکار و اشعاری که مشتمل باشد بر حقایق و معارف و اخلاق. و از این احادیث آن چه ضعیف است نه چنان ضعیف است که استدلال به آن نتوان کرد. چه، حدیث اول فصل ثانی که «رجع صوتک بالقرآن» حدیثی است قوی، هرچند به اصطلاح متأخرین صحیحش نگویند.

ترجیع غنایی در قرائت قرآن کریم

دیگر «رجع صوتک» در آن حدیث مذکور است که عبارت است از غنا. پس این که می‌گفتید که حُسن صوت، غنا نیست قبول داریم؛ اما در آن حدیث، محض صوت حسن نیست، بلکه صوت حسن با ترجیع است و صوت حسن با ترجیع غناست، بنابراین که ترجیع در غنا کافی باشد. با آن که صوت حسن با ترجیع خالی از اطراب نیست چنان که گذشت.(۱)

پوشیده نماند که بعد از تتبع معلوم می‌شود که معنای معین و محصّل برای غنا که اطمینان حاصل شود، از کتب لغت حاصل نمی‌شود، و بر تقدیر ثبوت حقیقت شرعی، غنا حقیقت شرعی ندارد؛ و حقیقت متشرعه یعنی متفقّه، بر وجهی که در خصوص این لفظ ثابت باشد

۱ـ همان، ص ۹۳.

(۲۴۷)

حکم لغت دارد در اختلاف یعنی حقیقت متشرعه نیز معلوم نمی‌شود زیرا که فقها اختلاف بسیار در تعریف غنا کرده‌اند و از معنا قدر مشترکی میان همه استنباط نمودن نیز نهایت اشکال دارد به سبب مباینت بعضی لغات و منافرت تفاسیر فقها با یک دیگر؛ و باز به حیثیتی نیست که بهتر از معنای عرفی باشد در مقام جمع بین احادیث فریقین.

اگر کسی گوید که: معنای عرفی نیز مشتبه است. چه، ممکن است که بعضی از افراد صوت حسن نزد بعضی غنا باشد و نزد بعضی نباشد.

جواب آن که: بسیاری از احکام شرع مبنی بر عرف است. چنان که مکرّر گذشت با آن که هر کس به عرف و عادت خود مکلف است. نزد جمعی که در عرف ایشان آن صوتْ غناست، حرام است؛ و نزد کسی که غنا نیست، حرام نیست»(۱).

 

۱ـ همان، ص ۱۳۶.

(۲۴۸)

(۲۴۹)

,