۱۳۹۵-۰۵-۰۲

دلایل جواز غناخوانی

نقد معناشناسی محقق از غنا

«ولکن ینبغی التنبیه علی أمور: المشهور بین أصحابنا أنّ الغناء مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب»(۲).

 

۱ـ مزمل / ۴.

۲ـ همان، ص ۲۲.

(۱۲۰)

مرحوم سبزواری می‌گوید شایسته است ما چند بیدارباش داشته باشیم. وی بعد از نقل اقوال عالمان دینی و برتری دادن به نظریه حرمت، از معنای غنا سخن می‌گوید؛ در حالی که شناخت موضوع غنا در این بحث امری لابدی و ضروری است و مرحوم سبزواری تاکنون از حلال یا حرام بودن موضوعی سخن می‌گفته است که آن را به مخاطبان خود نشناسانده است. این گونه سخن گفتن می‌رساند که شناخت موضوع برای صاحب سخن اهمیتی نداشته و وی تنها می‌خواهد حکم دهد. مرحوم سبزواری نیز نخست باید از چیستی غنا سخن می‌گفت و سپس به بررسی حکم آن می‌پرداخت. البته پیش از این گذشت که بررسی آیات و روایات نشان می‌دهد این تعریف دینی نیست و آن‌چه فقیهان آن را غنا می‌دانند برگرفته از نظرگاه غیر صائب لغویان است و آنان باید برای شناخت غنا به موسیقی‌شناسان و کارشناسان این فن مراجعه نمایند. فقیه سبزوار در این روند تنها به ذکر برخی از اقوال بسنده می‌نماید:

«وقال الفاضل الشیخ علی، فی شرح القواعد بعد نقل التعریف المذکور عن الشهید بوجه یشعر بارتضائه: ولیس مطلق مدّ الصوت محرّما وإن مالت القلوب إلیه ما لم ینته إلی حیث یکون مطربا بسبب اشتماله علی الترجیع المقتضی لذلک. واعلم أنّ الطرب لیس هو السرور کما یتوهّمه من لا معرفة له. قال فی القاموس: تخصیصه بالفرح و والهمّ، وقال الجوهری: الطّرب خفّة تصیب الإنسان لشدّة حزن أو سرور، ونحوه قال ابن فارس فی المجمل، وقال الزمخشری

(۱۲۱)

فی الأساس: هو خفّة من سرور أو همّ، وقال الجوهری أیضا فی التطریب: التطریب فی الصوت مدّه وتحسینه»(۱).

مرحوم شیخ علی در شرح قواعد گوید: کشیدن صدا به طور مطلق حرام نیست؛ هرچند قلب به آن تمایل یابد و خوشایند باشد. البته مد صوت چنان‌چه طربی که ترجیع دارد ـ و نه مطلق طرب را ـ به همراه آورد حرام است.

طرب «سرور» و شادمانی نیست. قاموس، طرب را ویژگی دادن به شادی و حزن می‌داند و جوهری گوید طرب خفتی است که بر اثر حزن یا شادی به انسان دست می‌دهد. ابن فارس و زمخشری گویند طرب خفتی است که از سرور یا حزن ناشی می‌شود. جوهری در معنای تطریب گوید: تطریب در صوت، مد و تحسین آن است.

«وأمّا الترجیع فقال الجوهری: الترجیع فی الأذان وترجیع الصوت: تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان، وفی القاموس: الترجیع فی الأذان: تکریر الشهادتین جهرا بعد إخفائهما وتردید الصوت فی الحلق، وقال ابن الأثیر: فی صفة قرائته صلی‌الله‌علیه‌وآله یوم الفتح: أنّه کان یرجّع. الترجیع: تردید القراءة، ومنه ترجیع الأذان»(۲).

جوهری گوید: ترجیع در اذان و ترجیع صوت چرخاندن صدا در گلوست مانند خوانندگی آوازخوانان. در قاموس است: ترجیع در اذان تکرار شهادت‌هاست به صدای بلند بعد از آهسته گفتن آن و چرخش صوت است در گلو. ابن اثیر نیز در وصف قرائت پیامبر

۱ـ همان، ص ۲۳.

۲ـ همان، صص ۲۳ ـ ۲۴.

(۱۲۲)

اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز فتح گوید: حضرت صدای خویش را ترجیع می‌داده است. ترجیع همان چرخاندن قرائت است و نمونه‌ای از آن ترجیع در اذان است.

«ومن العامّة من فسّر التغنّی بتغرید الصوت علی ما نقله الطیبی فی شرح المصابیح و التغرید: التطریب فی الصوت. قاله فی القاموس والمجمل، وفی الصحاح: التغرید: التطریب فی الصوت والغناء. وبعض أهل اللغة لم یعتبر فی الغناء الإطراب. قال ابن الأثیر ـ فی النهایه فی تفسیر الحدیث الذی نقله العامّة عن النبی إنّه قال: من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا. بعد نقله عن الشافعی أنّ المراد به الغناء ـ وکلّ من رفع صوتا ووالاه فهو عند العرب غناء، ثمّ نقل عن ابن الأعرابی أیضا ما یدلّ علی أنّه فسّر الحدیث بالغناء، ثمّ قال: «وأوّل من قرء بالألحان عبیداللّه بن أبی بکرة، فورثه عنه عبید اللّه بن عمر، ولذلک یقال: قراءة العمری، وأخذ ذلک عنه سعید العلاّف الأباضی، انتهی»(۱).

برخی از اهل سنت تغنی را به تغرید صدا و تطریب معنا کرده‌اند. در صحاح نیز چنین معنایی برای غناخوانی آمده است.

برخی از لغویان طرب را در غنا شرط ندانسته‌اند. ابن اثیر در تفسیر روایت «از ما نیست کسی که به قرآن تغنی نجوید.» به نقل از شافعی گوید مراد از تغنی همان غناست و افزوده است هر صدایی که بالا رود غناست. ابن اعرابی نیز حدیث را به غنا تفسیر نموده است. نخستین کسی که با لحن‌های گوناگون خواند، عبدالله بن ابی بکر بود

۱ـ همان، ص ۲۵.

(۱۲۳)

که عبید الله بن عمر آن را از او فرا گرفت و به همین خاطر قرائت او به قرائت عمری معروف گردیده است؛ چرا که هر کسی در خواندن دستگاهی سبکی دارد.

«وقد نقل السید المرتضی فی کتاب الغرر والدرر أوّلاً ما ذکره أبو عبیدة، وثانیا الوجه المنقول عن غیره، ثمّ نقل عن ابن الأنباری وجها ثالثا؛ وهو أنّ المراد من لم یستلذّ بالقرآن ویستحلّه ویستعذب تلاوته کاستحلاء أصحاب الطرب للغناء… .

وفیه تأیید لما ذکرناه من اجتماع الإطراب والترجیع غالبا، وقد قیل فی تفسیر الخبر غیر ما ذکرنا من الوجوه، ولکن لا یتعلّق غرض بإیراده، وظنّی أنّ التغنّی والتطریب والترجیع واللحن والتغرید والترنّم ألفاظ متقاربة فی تفسیر بعض آخر، ومنهم من یعکس الأمر، ومنهم من یورد اثنین أو ثلاثة منها فی تفسیر واحد عاطفا بینها بالواو، ولعلّه لغرض زیادة التفهیم لاختلاف هذه الألفاظ فی الوضوح والخفاء بالنسبة إلی الأشخاص، وهذا من عادتهم»(۱).

مرحوم سبزواری در تفسیر حدیث «من لم یتغنّ بالقرآن» وجوه دیگری را نقل می‌کند و سپس می‌گوید:

تغنی، تطریب، ترجیع، لحن، تغرید و ترنم واژگانی است که معنای آن به هم نزدیک است و یکی در معنای دیگری ذکر می‌شود.

شیوه علمی و تحقیق درست آن است که هر معنایی در جای خود بررسی شود و در لغت‌شناسی گفتیم که هیچ دو واژگانی مترادف نیست.

۱ـ همان، ۲۶.

(۱۲۴)

مرحوم سبزواری گوید گمان من این است که تغنی، تطریب، ترجیع، لحن، تغرید و ترنم الفاظی است که در معنا نزدیک به هم می‌باشد و به طور غالب، قدر متیقنی در معنای آن است. این گفته مانند آن است که گفته شود زید، بکر و عمرو همه انسان هستند، اما یکی مؤمن است و دیگری کافر، یکی طالوت است و آن یکی جالوت، یکی کوتاه است و دیگری بلند و… پس این که همه را با هم در معنا نزدیک بدانیم درست نیست.

جناب سبزواری به جای «التحقیق» از «وظنی» استفاده می‌کند و برای این که خود را در این میدان تنها نگذارد اختلاف و تشتت فقیهان را یادآور می‌شود و اختلاف آرای آنان را نقل می‌نماید که ما چون در جلد یکم به تفصیل، معناشناسی غنا و طرب را نقل نموده‌ایم از بازخوانی آن خودداری می‌ورزیم:

«وإن أردت أن یتّضح لک ذلک فانظر إلی ما أذکر من عباراتهم مضافا الی ما مرّ ذکره، قال ابن الأثیر فی تفسیر اللحن: وهو التطریب وترجیع الصوت وتحسین القراءة والشعر والغناء، فجمع بین أربعة فی تفسیره عاطفا بعضها علی بعض. وقال فی القاموس: لحن فی قراءة: طرب فیها فاکتفی بالتطریب. وفی الصحاح: لحن فی قراءة: إذا طرب بها وغرّد، فزاد التغرید مع أنّه فسّر التغرید بالتطریب فی الصوت والغناء، وفسّره فی القاموس والمجمل بالتطریب فی الصوت کما مرّ. وقال المطرزی فی المغرب: لحن فی قراءة تلحینا طرّب فیها وترنّم، وزاد الترنّم … . وقال فی القاموس: الرُنْم:

(۱۲۵)

المغیبات المجیدات وبالتحریک: الصوت والترنّم تطریبه، ففسّر الرُنم بالمغنیات والترنیم بالتطریب»(۱).

ـ ابن اثیر در تفسیر گوید: لحن، تطریب و ترجیع صوت و نیکو نمودن قرائت و شعر است.

ـ قاموس: مراد از لحن در قول، طرب انداختن در آن است.

ـ صحاح: قرائتی لحن دارد که طرب داشته باشد و آن را تغرید بخشد. تغرید به معنای تطریب در صوت و غناست.

ـ قاموس و مجمل اللغة، لحن را تطریب در صوت معنا کرده است.

ـ مطرزی در کتاب «المغرّب»: طرب انداختن در صدا و ایجاد ترنم در آن لحن است.

ـ جوهری: ترنم به معنای ترجیع در صوت است، ترنیم نیز مانند آن است.

ـ قاموس: «رُنُم» به مغیبات و «ترنیم» به تطریب تفسیر شده است.

ـ النهایة: ترنم؛ تطریب و تغنی و نیکو نمودن صدا با تلاوت است.

ـ برخی از اهل سنت تغنی را به زیبا نمودن صوت معنا نموده‌اند و این عمل بنا بر این اعتقاد است که به‌گونه غالب، اطراب و تحسین با هم جمع می‌شود.

بررسی گفته‌های لغت‌شناسان می‌رساند آنان کلمات را با هم خلط نموده و آن‌ها را در مجموع معنا نموده‌اند؛ در حالی که «ترجیع» چرخاندن و رها نمودن صوت، و «ترنیم» زمزمه نمودن است و میان چرخاندن

۱ـ همان، ص ۲۶ ـ ۲۷.

(۱۲۶)

صوت و زمزمه نمودن آن تفاوت بسیار است.

«هذا ما یتعلّق بتفسیر الغناء. وحکی عن بعض أصحابنا أنّه رجع فی تفسیر الغناء إلی العرف، فما سمّی غناء فهو حرام وإن لم یطرب. وجعل ذلک الشهید الثانی أولی، وذکر بعض أصحابنا المتأخّرین أنّه لا خلاف فی تحریم ما اجتمع فیه القیدان، وإنّما الخلاف فی ما لم یتحقّق فیه القیدان وسمّی غناءً عرفا، ویشعر بذلک کلام الشهید الثانی فی شرح الشرائع حیث قال ـ بعد نقل التفسیر المذکور للغناء عن جماعة من الأصحاب ـ «وردّه بعضهم إلی العرف، فما سمّی فیه غناء یحرم وإن لم یطرب» ـ واستحسنه ـ ثمّ قال: «ولا فرق فی ذلک بین کونه فی شعر أو قرآن وغیرهما وقال فی الروضة: هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، أو ما یسمّی فی العرف غناءً وإن لم یطرب؛ سواء کان فی شعر أو قرآن أو غیرهما»(۱).

مرحوم سبزواری در این عبارات، نگاهی به تاریخ فقه می‌اندازد و آن‌چه را که ما تاکنون از فقیهان نقل نموده‌ایم، در این عبارات می‌آورد. گزاره‌هایی که ما ارزش صدق هر یک را در جای خود بررسی نموده‌ایم.

وی نخست نظر شهید ثانی را می‌آورد که شناخت معنای غنا را به عرف ارجاع می‌دهد و هرچه را که عرف غنا بداند، حرام دانسته است.

شهید ثانی هم‌چنین گفته است صوتی که دو وصف «ترجیع» و «طرب» را دارد حرام است و تردیدی در آن نیست و اختلاف در جایی است که عرف آن را غنا برمی شمرد ولی دو وصف مذکور را ندارد.

۱ـ همان، ص ۲۸.

(۱۲۷)

ما نقد این نگره را در بررسی دیدگاه شهید ثانی آوردیم، درباره معنای طرب نیز در جلد یکم سخن گفتیم و آن را از صفات نفس دانستیم. دومین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که صوت با محتوا و ماده خود اتحاد دارد و محتوا ترکیبی از صوت و صداست. در تکلم، نخست صوت آشکار می‌شود و چنان‌چه بر مخرج فم اعتماد داشته باشد و بر آن صوت افزوده شود کلمه پدیدار می‌گردد. صوت و صدا با محتوا، زمان، مکان و خصوصیات دیگر مانند چگونگی خواندن، نوع حالت و نوع مراحل نفس با هم خلط می‌شود و ترکیب همه عوامل یاد شده صدایی را خوش یا ناخوش می‌سازد. صدایی که طرب‌انگیز است؛ خواه آن صدا فرح‌انگیز باشد یا حزن‌آور، با خصوصیاتی همراه است که تنها برای خود صدا نیست. به طور مثال، اگر خواننده‌ای برای کسی که پدر خود را از دست داده است دشتی بخواند، یا شور بگیرد یا اصفهانی بخواند، به گریه می‌افتد و خواندن همین دستگاه‌ها در مجلس شادمانی سبب ناخوشایندی و گاه خنده می‌شود. در چنین مجالسی باید زابل، چارگاه یا بیات ترک خوانده شود تا عیش به عزا تبدیل نگردد.

طرب امری متمایز از ترجیع است. ترجیع ضرب صوت و صدا و طرب اثر آن و برآمده از ترجیع است. وقتی گفته می‌شود صوتی طرب‌آور است؛ یعنی اقتضای طرب را داراست و نه علیت تامه آن را و اگر خصوصیات و شرایط دیگری همراه آن شود، علیت آن تام می‌گردد. صوتی که طرب می‌آورد بر نفس خواننده و نیز شنونده تأثیرگذار است. گاه

(۱۲۸)

انسان از خواندن دیگری خوشامد دارد و گاه با خواندن خویش خشنود می‌شود و در هر حال نفس با توجه به خصوصیات صدا قبض و بسط‌هایی را می‌پذیرد و گاه برای وی خوشایند است. خوشامدی و کامیابی نیز مذموم نیست و آن‌چه زشت است گناه و معصیت است و نباید میان این دو خلط نمود. فراز «کیف أصبر علی فراقک»؛ خدایا من چگونه فراق تو را تحمل کنم! به این معناست که خداوند برای حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام شیرینی و بهجت بسیار دارد. خوشی خدایی نهایت سرخوشی است، از این روست که حضرت چنین عاشقانه سخن می‌گوید و بر این اساس نمی‌توان گفت اگر چیزی خوشایند بود و لذت داشت، پس حرام می‌باشد!

نفس صوت و صدا اقتضای طرب دارد و صدای خوب در انسان حالت اطراب را ایجاد می‌کند و موجب خوشایندی نفس می‌شود همانند دیدن خط زیبا یا چهره زیبا و هر زیبایی دیگری که چنین حالتی را به آدمی دست می‌دهد. دیدن انسانی که شجاع و بخشنده است برای هر انسان عاقلی خوشایند است. صوت و صدا نیز چنین اقتضایی دارد و گریزی از آن نیست و چنان‌چه انسانی از زیبایی لذت نبرد بیمار روانی است. البته گاه نیز وی انسان سالمی است؛ به طور مثال، چنان‌چه ظهر ماه رمضان برای کسی بهترین غذا را به همراه نوشابه و دوغ پاستوریزه و آب یخ آورند وی به چیزی لب نمی‌زند و در خوردن غذایی نیز با همه زیبایی و خوشمزگی طمع نمی‌ورزد و گاه حالتی بد به او دست می‌دهد

(۱۲۹)

ولی کسی که کمی ضعیف است از آن لذت می‌برد و پیش خود آرزو می‌کند که ای کاش افطار بود تا وی می‌توانست از آن غذا بخورد و چنان‌چه وی قصد افطار کند روزه او باطل می‌شود. اطراب امری اقتضایی است و همانند چاقو و هفت تیری است که بستگی دارد در دست چه کسی و با چه نیتی قرار گیرد، اگر آن را به دست دیوانه‌ای روانی داده باشند خطر آفرین است و در صورتی که انسانی عاقل، جوانمرد و قوی آن را به دست گرفته باشد، احساس ناامنی نمی‌شود. اقتضا غیر از علیت است. طرب در دنیای کنونی هم اقتضای حرام دارد و هم اقتضای حلال. در زمان خلفای جور و در دنیای فاسد، اگر موسیقی، غنا و طرب به دست اهل دنیا و جبهه باطل داده شود، همانند اسلحه‌ای است که به دست انسان دیوانه‌ای داده شده است؛ چرا که آدمی را به سوی حرام، غفلت و معصیت بر می‌انگیزد. صوت و صدا و به‌ویژه طرب به‌خودی خود هیچ اشکالی ندارد و در حد اقتضا، خوب است و تنها در صورتی زشت و ناپسند می‌گردد که در خدمت بدی و فساد قرار گیرد.

خلاصه این که مرحوم سبزواری موضوع غنا و طرب را با عبارت «وظنی» می‌آورد و از گمان سخن می‌گوید و در تعریف غنا و طرب با تردید سخن می‌گوید، حال آن که هرجا در شناخت موضوع شک و گمان باشد، حکمی که بر آن حمل می‌شود نیز از آن فراتر نمی‌رود و هر موضوع مشکوک یا ظنی که ظن آن حجیت نداشته باشد زمینه بروز اهمال را فراهم می‌آورد و با وجود اهمال در موضوع یا حکم، اصل اولی آن حاکم

(۱۳۰)

می‌گردد که در بحث غنا و موسیقی جواز و اباحه است.

مرحوم سبزواری از ادله حرمت به سطحی می‌گذرد و ادله‌ای را بر حرمت غنای اصطلاحی یعنی «مد الصوت مع الترجیع المطرب» می‌آورد که هیچ یک دلالتی بر حرمت این نوع آوازخوانی ندارد و روایات حرمت نیز به غنای خاص انصراف دارد. در این روایات از طرب سخنی گفته نشده است و بررسی تفصیلی همه موارد یاد شده در جلد سوم این مجموعه گذشت. سخن گفتن از اجماع یا شهرت در موضوعی که مدارک بسیار دارد نیز خطاست و چنین اجماع یا شهرتی اعتباری ندارد و حجت دانستن آن، معتبر شمردن تحقیقات فقهی گذشتگان، بدون بررسی لازم آن و از سر تقلید است.

,