۱۳۹۵-۰۵-۰۲

دلایل جواز غناخوانی

رساله فارسی اعلام الاحباء

از تک‌نگاری‌های دیگری که در نقد نظر مرحوم سبزواری مبنی بر جواز غنا در قرائت قرآن کریم نگاشته شده رساله «اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن والدعاء» نوشته جناب میرلوحی است. وی این کتاب را به زبان فارسی و به صورت مؤدبانه نوشته است؛ چنان‌که عنوان آن، از صمیمیت و محبت، خالی نیست. پدر ایشان جناب سید محمّد میرلوحی از شاگردان میرداماد و اهل سبزوار بوده و شاید این دو علت، سبب پاس داشتن حرمت محقق سبزواری و فیض کاشانی در این جوابیه شده است.

فارسی‌نگاری این رساله ویژگی آن است. صرف نظر از این که عالمانی هم‌چون مرحوم میرلوحی و دیگر فقیهان، اجداد طاهرین علمی ما هستند و خاک قبر آنان سرمه و توتیای چشم ماست، باید توجه نمود که

(۲۱۸)

حوزه‌های علمیه و عالمان دینی باید بتوانند به نیکی به زبان فارسی قلم بزنند و خطبه بخوانند و سخنرانی نمایند، ولی متأسفانه حوزه‌های امروز کم‌تر به فراگیری ادبیات فارسی بها می‌دهند و وجود این آسیب، حتی انقلاب اسلامی را نیز در چالش قرار می‌دهد؛ چرا که بسیاری از خطبه‌های نماز جمعه و سخنرانی‌ها با فصاحت و شیوایی و به زبان روزِ مردم بیان نمی‌شود و بیش‌ترِ واژگان کاربردی خطیبان، از فرهنگ عربی یا زبان‌های محلی گرفته شده است و مردم به راحتی، مقصود آنان را در نمی‌یابند.

از نظر ما برای طلبه‌ای که امروزه وارد حوزه می‌شود، فراگرفتن ادبیات فارسی به مقدار مورد نیاز و تسلط بر فن نگارش و ویرایش لازم است تا وی بتواند در آینده، ثمردهی داشته باشد و از دانش دینی و آموزه‌های مکتب اهل بیت علیهم‌السلام دفاع نماید.

ما در این مقام، تنها بخش‌هایی از عبارات جناب میرلوحی را بر می‌گزینیم. او در این رساله، سبک شیخ حر عاملی را در مقام پاسخ و نقد، پیش گرفته است:

آشکاری حرمت غنا در قرائت قرآن کریم

«بدان ای عزیز، روایت ـ أعزّک اللّه فی الدارین ـ که مسایل دینی بر دو قسم است:

اول آن است که مشخص نیست که مذهب شیعه و طریقه ایشان در آن مسأله کدام است؛ مثل نماز جمعه که حرمت آن یا وجوب فی الجمله آن در زمان غیبت صاحب الزمان علیه‌السلام معلوم نیست که کدام

(۲۱۹)

یک از این دو طریق مذهب شیعه بوده. این قسم از مسایل را «مسایل خلافی» می‌گویند. اگر کسی قایل شود که نماز جمعه در غیبت معصوم حرام است و دیگری قایل باشد که نماز جمعه در غیبت معصوم واجب است فی الجمله، بر هیچ یک از این دو کس واجب نمی‌شود که به نوشتنِ کتاب و رساله، آن دیگری را قایل به مقاله خود کند. و با وجود این، گاه هست که بعضی از علما در این قسم مسایل در کتاب‌ها و رساله‌ها نقل اعتقاد خود می‌کنند و دلیل بر آن می‌گویند.

و قسم دیگر از مسایل دینی آن است که به جایی رسیده که معلوم و ظاهر است که مذهب اهل البیت علیهم‌السلام و مذهب علمای شیعه در آن کدام است؛ مثل: غنا کردن و خوانندگی نمودن در قرآن که معلوم است که مذهب اهل‌البیت علیهم‌السلام و مذهب علمای شیعه ـ رضوان الله علیهم ـ آن است که غنا کردن در قرآن حرام است. و در این باب شواهد بسیار است.

بدعت حکم به حلیت غنا

پس اگر کسی گوید که غنا کردن در قرآن جایز یا سنّت است، در این صورت، برخلاف مذهب اهل‌بیت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حکمی کرده خواهد بود و بر هر مسلمانی، خصوصا بر ارباب علم و جماعتی که حرف ایشان را در غیر، تأثیری باشد، گو در یک کس تأثیر کند و بس، واجب می‌شود که در ازاله آن سعی نمایند تا دین پیغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ضایع نشود. و هم‌چنین که حالا بعضی می‌گویند که غنا در قرآن سنّت است، شاید دیگری بگوید که بردنِ مال غیر در فلان مکان

(۲۲۰)

جایز است یا زنا در فلان زمان سنت است و هم‌چنین جمیع محرّمات.

ضرورت اعلان حکم حق در پیشامد بدعت‌ها

پس اگر مردم دانا در ازاله بدعت‌ها سعی نکنند ممکن است که دین رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رفته رفته برطرف شود. و از این جهت است که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید که: «إذا ظهرت البدع فی أمّتی، فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه»؛ یعنی: هر گاه ظاهر شود در میان امت من بدعت‌ها، پس می‌باید که ظاهر سازد عالم علم خود را. پس اگر عالم علم خود را ظاهر نکند و مردم را خبردار نگرداند، پس بر اوست لعنت خدا.

طُرفه این است که در این زمان گاه هست که بعضی مردمان متوجه دفع بدعت‌ها نمی‌شوند و مع ذلک اگر دیگری متوجه دفع بدعتی شود، تشنیع او هم می‌کنند؛ چه این معنا ظاهر است که کسی که تألیفی کند، جمعی که در آن تألیف سخنان بر خلاف طبع ایشان باشد، ایشان را خوش نمی‌آید و در ملامت آن کس سعی می‌کنند و مشهور است که «من صنّف استهدف». اما چون حضرت عزّت در وصف مؤمنان در کلام مجید می‌فرماید که: « یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَ یخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ»؛ یعنی: مؤمنان جماعتی‌اند که جهاد می‌کنند در راه خدا و نمی‌ترسند از ملامتِ ملامت کننده.

پس هر کس خواهد که در سلک مؤمنان باشد لازم است که در امور دینی از گفتن کلمة الحق پروا نکند و حیف باشد ای برادر منصف که شخصی از برای هدایتِ تو خود را به ملامت بعضی از مردم مبتلا

(۲۲۱)

کند و تو از برای آن که راه بیابی بی‌ملامت کشیدن، سعی در یافتن طریق حق نکنی. پس بر تو لازم است که در مطالب این مختصر نظر کنی، اگر فهم کنی که معقول است و صرفه آخرت تو در قبول است، به آن عمل کنی، والا فلا.

بی‌نیازی حرمت غنا به تفقه و اجتهاد

دیگر بدان که اگر گاهی در این رساله بعضی از دلالیل اقناعی مذکور شود، وجهش آن است که می‌خواستیم که همه کس از فواید این رساله منتفع شود. و سبب این که این مختصر به فارسی نوشته شد آن بود که شاید نفعش عام باشد. و معلوم است که از دلایل و بعضی از مؤیدات، حرمت غنا که مطلوب است، به طریق اولی، ثابت می‌شود و حال آن که دلایلی که مذکور می‌شود از این جانب، از روی تبرّع است، والا حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد؛ هم‌چنان که از قول سابق معلوم گردید. ومع ذلک کلّی منع جواز و استحبابی است که بعضی میل به آن دارند.

چیدمان رساله

و چون مذکور شد که آیات قرآنی دلالت می‌کند بر حرمت غنا و احادیث کثیره و اقوال فقهای شیعه، پس ذکر آیات مقدم می‌شود بر ذکر احادیث و ذکر احادیث مقدم می‌شود بر نقل اقوال فقهای شیعه. اما چون ممکن است که بعضی معنای غنا را ندانند، بنابراین، تحقیق معنای غنا را مقدم می‌دارد. و مطلب کلّی از بیان قول لغویین آن است که بعضی از طلبه در این باب عارف شوند به معنای غنا و اگر جمعی از عوام بعضی از مطالب لغت را فهم نکنند، در اثنای این

(۲۲۲)

مختصر، موافق فهم ایشان گفت‌وگو خواهد شد. إن شاء الله تعالی».

جناب میرلوحی معناشناسی واژه غنا را پیش می‌اندازد تا به گفته خود، بعضی از طلبه‌ها در این باب عارف شوند و سپس به بیان ادله قرآنی حرمت غنا می‌پردازد. وی نخست آیه‌ای از سوره نجم را می‌آورد که جناب محقق سبزواری آن را در رساله تحریمیه خود آورده بود.

حرمت غنا از دیدگاه قرآن کریم

«الآیة الأولی:

قال الله تعالی فی سورة النجم: « أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ. وَتَضْحَکونَ وَلاَ تَبْکونَ. وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ»(۱)؛ شیخ طبرسی علیه الرحمه در تفسیرش می‌فرماید در تحت تفسیر این آیه که: وقیل: یدخل فیه الغناء؛ یعنی: بعضی از مفسرین گفته‌اند که داخل است در مذمتی که در این آیه است غنا.

و زمخشری در تفسیر کشّاف می‌گوید که: قال بعضهم لجاریته: اسمدی لنا؛ أی غنی [لنا]؛ یعنی: بعضی از عرب به کنیز خود می‌گوید که، اسمدی، یعنی غنا کن.

و مطلب صاحب کشّاف از این عبارت، آن است که معنای «سامدون» را بیان کند که در لغت چیست. بنابراین، معنای آیه وافی هدایت این خواهد بود که حضرت حق تعالی از روی طعن به آن جماعت می‌فرماید که: «آیا از این حدیث تعجب می‌کنید و

۱. نجم / ۵۹ ـ ۶۱.

(۲۲۳)

می‌خندید و نمی‌گریید و استهزا می‌کنید و حال آن که شما غنا می‌کنید». و معلوم است که در این جا استفهام به معنای نهی است، هم‌چنان که در محلش مبین شده، و هرگاه نهی الهی تعلق گیرد به غنا، حرمتِ فردی دونِ فردی معلوم نیست و ظاهر حرمتِ مطلقِ غناست از غنای در قرآن و شعر و ذکر. و زود باشد که در این رساله صورتِ حال بر تو از این واضح‌تر شود، إن شاء الله تعالی.

اگر کسی گوید که صاحب کشّاف از علمای سنّی است و سخن او بر شیعه حجت نیست، در جواب می‌گوییم که قول سنیان در معانی الفاظ نصّ است، هرگاه از علمای عربیت باشند، و یدِ طولایی زمخشری در عربیت از آن بیش‌تر است که احتیاجی به شاهد داشته باشد. و هیچ کس از ارباب عقل قایل نشده که قول سنیان در مسایل صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و غیر از آن علومی که دخلی به مذهب ندارد حجت نیست، بلکه همیشه طریقه علما در هر عصر آن بوده که قول ایشان سند ذکر می‌کرده‌اند. نمی‌بینی که علما اکثرِ اوقات در حلّ لغات استشهاد به کلام ابن اثیر، که از علمای سنی است، می‌کنند بلکه گاه هست که در بعضی از این علوم، از قول کفّار دلیل می‌آورند هم‌چنان که در علم معانی از برای بیان مطلب از کفّار زمانِ جاهیلت و غیرهم اشعار و مثال‌ها ذکر می‌کنند. بلی اگر بعضی از علمای ادب در مسأله‌ای از مسایل علوم ادبیه حکمی کنند و نصّی برخلاف آن ظاهر شود، در آن صورت آن محلّ اعتنا نخواهد بود؛ هم‌چنان که منقول است از سیبویه که در کتاب خود در هفده موضع تصریح کرده که کلمه «باء» از برای تبعیض نیامده و از معصوم علیه‌السلام

(۲۲۴)

در تحت تفسیر آیه وضو تصریح شده که باء «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکمْ»از برای تبعیض است. و آیه‌ای که مانحن فیه است از آن قبیل نیست و حال آن که آیات دیگر که دلالت بر حرمت غنا می‌کند و احادیث کثیره و قول بعضی دیگر از مفسرین و دیگر دلایل، مؤید صحّت این تفسیر است».

«الآیة الثانیة: قال اللّه عزّ وجلّ فی سورة الفرقان: « وَالَّذِینَ لاَ یشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(۱)؛ یعنی: مؤمنان جماعتی‌اند که حاضر نمی‌شوند در جایی که غنا کنند، و مؤمنان جماعتی‌اند که هر گاه بگذرند از جایی که در آن جا غنا می‌کنند، می‌گذرند از آن جا از روی بزرگواری (یعنی متوجه آن نمی‌شوند و التفات به آن نمی‌کنند).

و در این آیه حضرت حق تعالی دو جا مذمت غنا کرده. و بعضی از مفسرین از مجاهد نقل کرده‌اند که این آیه در باب غنا نازل شده. و شیخ طبرسی علیه الرحمه، که از اعاظم مفسرین و محدثین شیعه است، در تفسیرش می‌فرماید که: ویدخل فیه الغناء. یعنی: داخل است در این، غنا. و مرادِ شیخِ مرحوم از این عبارت آن است که این آیه اختصاص ندارد به مذمّت غنا و بس، بلکه عام است هر لغوی را که از آن جمله است غنا. و بعد از آن که شیخ عالی درجه از مجاهد نقل می‌کند که این آیه در مذمت غنا نازل شده، می‌گوید که: «وهو المروی عن أبی جعفر وأبی عبدالله علیهماالسلام .

یعنی این که این آیه در مذمّت غنا نازل شده است، از حضرت

۱. فرقان / ۱۷.

(۲۲۵)

ابی‌جعفر و ابی عبدالله صلوات الله علیهما حدیث در این باب منقول است.

و ظاهر است که این آیه نیز دلالت می‌کند بر حرمت غنا مطلقا، از غنای در قرآن و غیر آن، خصوصا مضافة إلی الآیات الأخر. وإن شاء الله تعالی در فصل چهارم این مختصر، بعضی از احادیث که در تحت تفسیر این آیه و دیگر آیات واقع شده مذکور خواهد شد».

«الآیة الثالثة: قال عز شأنه فی سورة الحجّ: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(۱)؛ یعنی: اجتناب کنید ای بندگان مکلف از رجسی که آن رجس بتان است.

و بنابراین «من» بیانی خواهد بود و در این صورت نهی شده خواهد بود از تعظیم بتان و عبادت بتان. و معنای باقی آیه ـ والله یعلم ـ این است که خطاب می‌فرماید حضرت الله تعالی به مکلفین که اجتناب کنید از غنا و اجتناب از غنا وقتی معلوم مکلف می‌شود که از غنا کردن مطلقا و غنا شنیدن و غنا تعلیم دادن و غنا تعلیم گرفتن اجتناب نماید. پس، از این آیه استدلال بر حرمتِ مجموعِ این امور می‌توان نمود. و در این که حضرت حق سبحانه و تعالی در این آیه نهی از غنا کرده و پیش از آن نهی از عبادت و تعظیم بتان فرموده، نهایت مبالغه در حرمت غنا ظاهر می‌شود که گوییا بعد از بت‌پرستیدن، گناهی که لایق است که نهی از آن واقع شود غناست، و ظاهر این سبب باشد که بعضی از فقهای ما ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بعد از ذکر حرمت ساختن بت و صورت‌های مجسمه، ذکر حرمت غنا فرموده‌اند…».

۱ـ حج / ۳۰.

(۲۲۶)

«الآیة الرابعة: قال اللّه تبارک وتعالی فی سورة لقمان: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(۱).الآیة.

یعنی: از مردمان بعضی هستند که می‌خرند لهو حدیث را تا گمراه کنند مردمان را از راه خدا. و در آخر این آیه حضرت الله تعالی می‌فرماید که: « أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»؛ یعنی: از برای این جماعت مهیاست عذاب خوار کننده.

و مراد از لهو حدیث که در این آیه است غناست، هم‌چنین که از قول مفسّرین و احادیث معلوم می‌شود. و این آیه شریفه صریح است در این که غنا کردن باعث می‌شود از برای گمراه کردن خلق از راه خدا و شاید که این معنا برای بعضی به تجربه معلوم شده باشد که گاه هست که جماعتی میل به عبادت می‌کنند و متوجه مساجد می‌شوند، اگر در اثنای راه دچار خواننده‌ای شوند که اشعار باطل یا غیر آن می‌خواند، از آن عبادت که در نظر دارند به اغوای شیطان باز می‌ماند. و به انضمام بعضی از احادیث به این آیه، اگر کسی استدلال کند که غنا از گناهان کبیره است دور نیست، و إن شاء الله تعالی در فصل آینده بعضی از آن احادیث مذکور می‌شود… .

و پر ظاهر است که آیات مذکوره دلالت بر حرمت غنا دارد و هیچ قیدی در آن نیست که غنا و خوانندگی حرام است الا در قرآن، بلکه هم‌چنین که می‌بینی حرمت غنایی که از آیات ظاهر می‌شود عام است؛ خواه در قرآن باشد و خواه در غیر آن»(۲).

 

۱ـ لقمان / ۶.

۲. إعلام الاحبّاء فی حرمة الغناء، ص ۴ ـ ۲۰.

(۲۲۷)

ترجمه رسایل تحریمیه

بررسی عبارات مرحوم میرلوحی نشان می‌دهد که دلایل رساله وی از دلایلی که در رساله تحریمیه و نیز آن‌چه در رساله شیخ حر عاملی به عربی گذشت، فراتر نمی‌رود و گویی وی ترجمه این دو رساله را ارایه داده است. نمونه‌هایی از آن در پی می‌آید:

«محل تعجب است که بعضی این حدیث را در مباح بودن غنا در قرآن، بلکه در استحباب آن سندِ خود پنداشته‌اند، از این جهت که در لغت «لحن» به معنای «آواز خوش» آمده و آواز خوش به معنای غناست و غافل شده‌اند که هرگاه آواز خوش به معنای غنا باشد و بس، هرگاه در احادیث صحیحه حکم شده باشد که غنا حرام است مطلقا، و در بعضی دیگر از احادیث حکم شده باشد که غنا در قرآن حرام است هم‌چنین حدیثی که بعد از این می‌آید ان شاء الله تعالی، و لحن به معنای لغت و به معنای غنا هر دو باشد؛ چرا حملِ لحن در اولِ حدیث به معنای غنا بکنند که مخالف احادیث صحیحه و اخبار صریحه شود و حال آن که این حمل مخالف آیات صریحه قرآنی و اقوال علمای امامیه و اتفاق طایفه شیعه رضوان الله علیهم اجمعین نیز باشد»(۱).

نقد این ادعاها را در پیش آوردیم و ما تنها برای آگاهی خواننده از تاریخ فقه‌نوشته‌ها و نظرات عالمان و این که مورد این خرده قرار نگیریم که آرای فقیهان گذشته را ندیده‌ایم، ناچار از ذکر این دیدگاه‌ها هستیم.

۱ـ همان، ص ۴۹.

(۲۲۸)

نادیده گرفتن اجمال و ابهام روایات حرمت

باید توجه داشت در منطق ثابت شده که نتیجه تابع اخس مقدمات است و تنها قدر متیقنی که به اجمال در صغرا و کبراست می‌تواند در نتیجه به تفصیل بیاید، نه بیش از آن. در فقه نیز چنان‌چه دلایل ارایه شده اجمال یا ابهام داشته باشد، نمی‌توان به بیش از قدر متیقن آن استدلال نمود. ادعای حرمت ذات غنا و موسیقی باید از تمامی جوانبی که دارد بررسیده شود و با اثبات درستی دلایل ادعا شده، حکم حرمت بر آن بار می‌گردد، اما روایات حرمت؛ اعم از روایت تفسیری و غیر آن اطلاق ندارد و به اجمال یا ابهام گرفتار است، از این رو تنها می‌توان با آن قدر متیقن موضوع و مصداق آن که غنای متعارف در دولت باطل و بیت‌الغناهاست را ثابت نمود و نه غنا از آن جهت که غناست. البته باید توجه داشت که این بحث به غرض‌های سیاسی آلوده شده است و فقیهان از طرفی با اهل سنت؛ مانند غزالی و از سوی دیگر با دراویش درگیر بودند. هم‌چنین فقیهان اخباری بر حوزه‌های علمیه چیره بودند و اصولیان نیز که شمار آنان اندک بوده است خود را وارد این معرکه نمی‌کردند، بر این اساس، اخباری‌ها ادعا می‌کردند عالمان اصولی با آنان موافق می‌باشند. البته اصولیان نیز از طرفی نمی‌خواستند وارد چنین نزاعی شوند و از طرف دیگر می‌خواستند دراویش و صوفیان که تازه به قدرت رسیده بودند، توسط اخباریان محدود گردند.

رساله مرحوم سید میرلوحی و کتاب جناب شیخ حرّ خود را از متد

(۲۲۹)

علمی دور داشته و از آفت و آسیب سیاسی‌گری مصون نمانده است. البته باید دقت نمود که شاه عباس صفوی در حکومت خود سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در شیوه حکمرانی خود پیشه نموده بود. وی هم فقیهان اخباری را به بازی می‌گرفت و هم دراویش و دیگران را و با وجود خیرهای بسیاری که داشت، هر کسی را که سر در پیروی او نداشت و پیشانی بر آستان او نمی‌سایید، دستور به بریدن حلقوم می‌داد و کم‌تر کسی به کیاست وی در میان پادشاهان پیدا می‌شد. از این رو نباید سایه آرا و دیدگاه‌هایی را که وی از آن حمایت می‌کرد در کتاب‌هایی که در زمان او تألیف شده است، نادیده گرفت.

(۲۳۰)

,