۱۳۹۵-۰۵-۰۲

فصل ششم: درون‌پژوهی روایات غنا و موسیقی

استفاده نوعی آلات موسیقی در موارد حرام

در زمان صدور روایات غنا و موسیقی، خوانندگانی که به حرام می‌خواندند و نیز پارتی‌ها و بیت‌الغناها شمار فراوانی داشته است و کم‌تر مورد حلالی را می‌شد برای آن سراغ گرفت. این امر باعث شده بود که هر کس آلات موسیقی؛ مانند: چنگ، عود، مزمار و بربط را در دست بگیرد، به این گروه لاابالی و نیز به گروهی که در خدمت دستگاه جور خلفا و در جبهه باطل و ظلم بودند، نسبت داده شود و زمینه آن نبوده است که کسی نزد امام معصوم علیه‌السلام شعری بخواند و مزماری بنوازد و موالیان حضرت، که همواره در تعقیب و گریز و در تقیه بوده‌اند، مجال چنین

(۱۴۱)

چیزهایی را نداشته‌اند و نمی‌شده است که از میان آنان، موسیقاری برخیزد که هنر خویش را در خدمت ولایت اهل بیت علیهم‌السلام قرار دهد؛ همان‌گونه که شاعران بنام عرب، کم‌تر می‌شده است که وابستگی و علاقه خود به خاندان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را نشان دهند و تاریخ در حافظه خود تنها چند نمونه انگشت‌شمار مانند فرزدق، طاووس یمانی و بانوی همدانی را سراغ دارد. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان، همانند در دست داشتن تلفن همراه در جامعه امروز نبوده است، که امری عادی باشد، بلکه به در دست داشتن بی‌سیم می‌ماند که نشان از داشتن مسؤولیت و کارگزار نظام حاکم است. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان یعنی انتساب داشتن به اهل گناه، فساد و فحشا، از این رو اهل حق و ولایت، خود را از همه این آلات و ابزار دور نگاه می‌داشتند؛ چنان‌که برخی از این روایات، به این موضوع تصریح دارد که راوی را به سبب نزدیک شدن به منزلی که در آن غنا و موسیقی بوده است، مورد عتاب قرار می‌دادند و به آنان سفارش می‌نمودند که کریمانه و بزرگوار زندگی نمایند. اهل معصیت و فساد که مورد حمایت دربار اموی و عباسی بودند، آزادانه و در منظر عام، مجالس موسیقی و پارتی‌های شبانه می‌گرفتند و خانه خود را بیت الغنا می‌نمودند و در برابر، اهل حق و ولایت نمی‌توانستند کوچک‌ترین میتینگ و مجلسی داشته باشند تا چه رسد به آن که با نافذترین حربه‌های فرهنگی مانند تأسیس بیت الغنا به ترویج آیین خویش بپردازند. آنان در کوچه پس کوچه‌های مدینه و کوفه و

(۱۴۲)

یا در بیابان‌های حجاز و عراق تحت تعقیب بودند و حجربن عدی‌ها، میثم‌ها، زراره‌ها و عبدالعظیم‌ها نمونه‌ای از یاران پاک و خالص و باصفای امامان هستند که به جرم داشتن ولایت و محبت اهل بیت علیهم‌السلام ، آواره دشت‌ها و بیابان‌ها و یا غریب شهر و محله خویش می‌شدند. آنان کجا می‌توانستند در عزای سالار شهیدان نوای غم سر دهند و به یاد شادمانی غدیر به دستگاه شاد سه‌گاه یا چارگاه، آواز غنایی بر آورند. آنان اگر با در کف نهادن جان خویش، تنها می‌توانستند شعار غدیر و کربلا و فروغ انتظار ظهور را حتی به فرزندان خویش پیام‌آوری نمایند، فیروز و خجسته خوانده می‌شدند. ما شرح ماجرای دردناک غربت و مظلومیت اهل بیت علیهم‌السلام را در کتاب «تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام» آورده‌ایم که مطالعه آن کتاب، فضای صدور روایات را به‌درستی به دست می‌دهد.

روایات مذمت غنا و موسیقی، ساز، چنگ و عود مردان و زنانی را مذمت می‌کند و از آن باز می‌دارد که در خدمت جبهه باطل و دستگاه ظلم حاکم بودند و از گناهی دریغ نداشتند و به‌راحتی بر هم و در هم می‌لولیدند و بر آن بودند تا با ترویج فساد در جامعه، ذهن جست‌وجوگر جوانان و کویر روح آنان را از نسیم خوش و معطر بارش ولایت باز دارند و آنان را چنان فسیل سازند که نتوانند حتی نگاهی به بیت امامان علیهم‌السلام بیندازند. پرهیز دادن موالیان امام علیه‌السلام از کنیزان خواننده‌ای که حتی دوستان دارند، برای مصونیت دوستان از فساد روشمند و برنامه‌ریزی شده دربار است که آلاینده دل‌های مردم به زنگار شهوات حرام

(۱۴۳)

است. بدیهی است روایاتی که با وجود چنین بستری صادر می‌شود همانند این است که کسی به مردم شهری که همه در صنعت ساخت شراب فعالیت دارند بگوید چرا انگور می‌کارید، چرا انگور می‌خرید، چرا انگور می‌فروشید، درختان انگور را قطع نمایید و میوه‌های آن را از بین برید؛ در حالی که وی انگور را ناپسند نمی‌دارد بلکه مورد استفاده انگور، او را به دادن این حکم وا داشته است و اگر روزی در این شهر از این انگورها شرابی ساخته شود که سکرآور نباشد و خاصیت آب میوه‌های فعلی را با انرژی‌زایی بسیار و با فوایدی بی‌شماری که در شیر مادر است داشته باشد، حکم به حلیت آن، بلکه استحسان پرورش انگور و انگورداری می‌دهد؛ چرا که موضوع آن تغییر کرده و چیزی که حرمت به خاطر آن نهاده شده بود، از بین رفته است.

به دست گرفتن آلات موسیقی در آن زمان‌ها مانند گذاردن انگشتری در انگشت دست چپ بود که به خلیفه‌مداران اختصاص داشت و اگر کسی انگشتری به انگشت دست چپ می‌نهاد، ملاکی برای شناخت آن گروه به شمار می‌رفت. آلات موسیقی در آن زمان چنین حالتی را داشته است. البته، در همان زمان که عروسی چنین زمینه‌ای را نداشته و مردم استفاده از آلات موسیقی در آن را عادی می‌دانستند، روایات نیز استفاده از دف یا غربال در جشن‌های عروسی را بدون اشکال دانسته است.

باید توجه داشت که امر حلال در همه جا حلال است و یادکرد از اعیاد فطر و قربان یا مجالس عروسی در احادیث جواز غنا موضوعیت ندارد و

(۱۴۴)

امر حرام نیز در همه جا حرام است و چیزی آن را حلال نمی‌گرداند. البته، در بعضی موارد، عوارض ثانوی مانع از حمل این حکم بر آن موضوع می‌گردد که گاه موضوع آن نیز تغییر یافته است و به طور نمونه، نمی‌توان کنار تابوت کسی تمبک زد؛ چرا که آن فرد، حرمت دارد و زدن تمبک از آن جهت که حرمت فرد مؤمنی را خدشه‌دار می‌سازد، حرام است.

خواندنِ غنایی نیز در هر موردی که باشد و با گناه و باطلی همراه نباشد، جایز است؛ هرچند خواننده غنای خود را بر یکی از دستگاه‌های موسیقی جریان دهد. بله استفاده از همانند موسیقی پاپ و راک آمریکایی که استفاده غالب آن در اشاعه فحشا و ترویج خشونت است، حرام است و چنان‌چه قرآن کریم نیز به آن سبک خوانده شود، حرام است. هم‌چنین قرائت قرآن کریم به سبک خوانندگان مشهور طاغوتی اشکال دارد؛ چرا که آنان در جبهه طاغوت می‌باشند و یادآوری سبک آنان مصداق ذکر باطل می‌باشد، اما اگر این خوانندگان، مسایل شرعی را نادیده نمی‌گرفتند و خواندن آن‌ها یادآور مقامات عرفانی و بهشت و ملکوت الهی بود، مصداق روایت: «ذکرتک الجنة» می‌شدند و خوانندگی آنان اشکال نداشت؛ اما هر کدام که سبک خویش را با طاغوتی شدن یا حمایت جبهه ظلم و باطل به حرام آلوده نماید، حتی قرائت قرآن کریم به آن سبک حرام است و قاریان قرآن باید توجه داشته باشند که در قرائت خود از این سبک‌ها پرهیز نمایند.

برخی از موسیقی‌های تولید شده در کشور کارنامه موفقی دارد و

(۱۴۵)

بسیار شایسته به امور معنوی و روحانی بر می‌انگیزاند. البته موسیقی‌های حرامی نیز هست که کپی‌برداری شده از دستگاه‌های خشن آمریکایی یا سبک‌های افراد آلوده در زمان طاغوت است و علت حرمت آن نیز خشن بودن این دستگاه و فسادانگیز بودن آن است، نه ماده‌ای که در اشعار آن به کار می‌رود.

لازم به ذکر است ترانه‌ها و سروده‌ها در صورتی غنا و موسیقی را حرام می‌سازد که به‌ویژه برای جامعه جوان ما به فساد و شهوت‌رانی تحریک نماید. اشعاری که از چشم و ابرو و خال لب دختران و زنان می‌گوید به خاطر بار معنایی تحریک‌آمیز برای جوانانی که دسترسی به ارضای غریزه جنسی به صورت حلال را ندارند و نیز به صورت آزاد تربیت نشده‌اند حرام است.

در زمان صدور روایات حرمت، اهل حق و ولایت و یاران امامت نمی‌توانسته‌اند صدا و نوایی داشته باشند، آنان با این که بی صدا بودند، آواره بیابان و غریب شهرها می‌شدند تا جان خود را حفظ نمایند و اندیشه ولایت را زنده دارند، آنان کجا می‌توانستند به صورت رسمی شب غنا و موسیقی داشته باشند و در آن از وصف امامان آواز سر دهند. غربت و تقیه این امکان را از آنان ربوده بود و از این رو موضوعی نبوده است تا حکمی برای آن بیان شود؛ اما اگر امروزه بتوان با صوت و صدای فرد مؤمن و ولایت‌مداری مایه‌ای مذهبی و انقلابی برآورد، چه اشکالی دارد؛ در حالی که هیچ یک از روایاتی که غنا و موسیقی را حرام می‌داند یا

(۱۴۶)

آن را مذمت می‌کند بر آن دلالتی ندارد. آیا نمی‌توان خوانندگانی را تربیت کرد که خوانندگان رپ در آن سوی زمین را بر زمین بزند و علاقه‌مندان آن را به سوی خود و فرهنگ اسلامی خویش دعوت نماید؛ اگرچه زبان ما را متوجه نشود. موسیقی زبانی بین المللی است و فهم آن به زبان‌شناسی چندانی نیاز ندارد. امروزه در روسیه، موسیقی‌های خشن آمریکایی خواهان بسیاری دارد و آنان فقط از صوت، صدا و هیبت و حرکات آن‌ها استفاده می‌کنند. می‌توان با تربیت خوانندگان و نوازندگانی مؤمن و ولایت‌مدار، دنیای کفر و فراعنه آن را به خاک مذلت کشید و فرهنگ اسلامی را به تمام جهان گسترش داد.

با این تحلیل و پژوهش دانسته شد که باب غنا و موسیقی دارای قاعده‌ای کلی است که استثنایی ندارد و آن این که استفاده از غنا و موسیقی حلال است؛ مگر آن که با باطل و حرامی همراه شود. نمی‌توان روایات حلیت غنا و موسیقی را استثنای از موارد حرام آن دانست. بله در استفاده از موارد حلال، باید رعایت تناسب را نمود و برای نمونه، تیمپو را در کنار تابوت مؤمنی به صدا در نیاورد، همان‌گونه که نمی‌توان نماز را در هر مکانی خواند، بلکه خصوصیات، شرایط و تناسب را باید لحاظ نمود. همان‌گونه که کسی که مجلس عروسی دارد و همسایه وی عزادار عزیز از دست رفته‌ای است، رعایت احترام او را می‌نماید و از شور خود می‌کاهد.

در اشعار و سرودها و نغمه‌های موسیقیایی نباید سخن باطلی باشد تا

(۱۴۷)

غنا و موسیقی را حرام نسازد. باطل هر چیزی است که انسداد کلمه توحید و اندراس دین را در پی داشته باشد و فساد و فحشا را به بار آورد. با این توضیح، ترانه مرضیه که می‌گوید: «به رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی با دامن تنگش» مصداق باطل است؛ هرچند این مورد، جامع بسیاری از حرام‌های دیگر است که موضوع این بحث نیست.

شعار کفار: «جئناکم جئناکم، حیونا حیونا» یا سخنان، اشعار و ترانه‌هایی که ترویج صهیونیست یا استکبار آمریکا یا تبلیغ کفر و فرهنگ آن باشد نمونه‌ای دیگر از موارد باطل و حرام است.

این امر نه تنها در موسیقی و غنا، بلکه به طور معمولی در هر چیزی مانند پلاک، تابلو، آرم یا چیزی مانند آن؛ خواه بر لباس باشد یا اتومبیل یا در منزل، حرام است.

امروزه، کشورهای غربی فرهنگ خود را که نماد بی‌غیرتی، سکس و دهان کجی به معنویات است به کشورهای شرقی نفوذ می‌دهد به گونه‌ای که حتی در تهران، برگزاری پارتی‌های حرام که اختلاط زن و مرد و پسر و دختر نامحرم و نیز استفاده از شراب و مواد سکرآور یا تخدیری و قرص‌های اکس در آن رایج است در زیرزمین‌ها، باغ‌ها، خانه‌های بزرگ و ویلاها گزارش می‌شود. رفتار آنان به گونه‌ای است که گویا این مملکت در طول تاریخ مذهبی خویش، شهید و جانبازی را به خود ندیده است. بدیهی است هر گونه آواز و خوانندگی و موسیقی این گروه باطل و حرام است؛ چنان‌که کارهای دیگر آنان نیز حرام است؛ چنان‌چه شناسایی این

(۱۴۸)

افراد و گروه‌ها چندان مشکل نیست و با برنامه‌ای سازماندهی شده می‌توان به سراغ آنان رفت و این مورد نیز از مصادیق «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ»(۱) می‌باشد.

چنین بی‌غیرتی‌هایی از فرهنگ شرقی‌ها بر نمی‌آید و دنیای غرب است که آنان را دامنگیر این جهنم نموده است. امروزه غربیان با بسط فرهنگ ضد معنویت خویش، بی‌عصمتی را حتی به زن‌های محصنه و شوهردار نفوذ می‌دهند و عامل آن نیز فقر و فلاکت و هجمه فرهنگ بی‌بند و بار غرب و رسوخ آن در ذهن و اندیشه جوانان شرقی و سهل‌انگاری برخی حوزویان است که پژوهش‌هایی قوی در این زمینه ارایه نمی‌دهند و راه گذار از این بحران‌ها را به صورت کارشناسانه و محققانه برای مجریان نظام تبیین نمی‌نمایند.

امروزه دشمن با خواننده‌ها و رقاصه‌های خویش، پشت دروازه‌های ایران نشسته و شهر شهر دل‌های جوانان مظلوم و بی حامی این مرز و بوم را در نهایت آرامی به یغما می‌برد. اگر دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقایی موجود در قرآن کریم و صحیفه سجادیه کشف شود و این متون آسمانی و قدسی و ملکوتی با دستگاه‌های مناسب آن به دنیا عرضه شود، حتی اگر میان بیگانگانِ از این زبان، پا گذارد، تأثیر معنوی خود را می‌بخشد؛ همان‌طور که موسیقی‌های آمریکایی در کشورهای دیگر، به‌ویژه روسیه،

۱ـ بقره / ۱۹۳.

(۱۴۹)

تأثیر منفی خود را دارد.

به هر روی، نتیجه پژوهه حاضر تا بدین جا چنین شد: دو دسته روایات که تهافت و دوگانگی بدوی دارد، در دست است. شیوه جمع ما از این روایات به ظاهر متعارض، چنین است که روایات جواز به غنا از آن جهت که غناست حمل می‌گردد و روایات مذمت و حرمت غنا، وصف به حالِ متعلقِ موصوف است و عوارض آلوده‌ای را که بر غنا و موسیقی وارد می‌شده است، مورد نظر دارد.

البته باید توجه داشت که روش انبیای الهی و حضرات معصومین علیهم‌السلام و اولیای ربانی در آموزش احکام و معارف دینی، روش مدرسی و دسته‌بندی موضوعات نیست و آنان برای تعلیم معارف، به تشقیق شقوق و تقسیم و تعریف رو نمی‌آوردند، بلکه با حضور در متن زندگی مردم و جریان حوادث، حکم هر چیزی را به مناسبتی که پیش می‌آمده است، بیان می‌داشته‌اند. در زمان صدور این روایات نیز استفاده از غنا و موسیقی در موارد حرام و برای اندراس دین کاربرد داشته است و به همین سبب، اگر امامان معصوم علیهم‌السلام ، موارد حرام آن را ـ که بسیار هم بوده است ـ می‌دیدند، یاران خویش را از آن نهی می‌نمودند و چنان‌چه مورد حلالی برای آن می‌یافتند ـ که مصداق آن نیز به اقتضای آن زمان باید اندک باشد ـ آن را بازگو می‌نمودند؛ بر این پایه، باید انتظار داشت شمار روایات جواز، بسیار کم‌تر از روایات حرمت باشد و نگاه کمّی به این روایات، به افتضای حاکمیت دولت باطل، نمی‌تواند معیار برتری گروهی از این روایات بر

(۱۵۰)

دیگری باشد، هرچند شمار روایات جواز نیز اندک نمی‌باشد.

اختلاف حکمی که در این روایات دیده می‌شود، با توجه به تفاوت افراد، مصادیق و موضوعات آن است و این روایات، دو غنای متمایز از هم را بیان می‌دارد. یکی غنای حکومتی ظالم‌پیشه، مستبد و جور بوده است که با فسق، فجور، لهو و لعب هدفی جز اندراس دین و خانه‌نشینی صاحب ولایت و مبارزه با جبهه حق نداشته است. موضوع روایات مذمت غنا و موسیقی نیز غنا و موسیقی این افراد است. اما گروهی که غنا و موسیقی آنان حلال بوده است، گروهی ضعیف از موالیان و محبان صاحب ولایت بوده‌اند که همواره در تقیه به سر می‌برده‌اند. اگر فقیهی نتواند اهمال روایات غنا را رفع کند، نمی‌تواند حکم به حرمت مطلق غنا و موسیقی دهد و باید بر قدر متیقن آن بسنده نماید؛ زیرا موضوع مهمل، حکمی را بر نمی‌تابد و در منطق نیز تأکید شد که گزاره‌های مهمله اعتباری ندارد و کلی یا جزیی بودن آن نیز در اعتبار آن نقشی ندارد. البته، با تحلیلی که ما ارایه دادیم اهمال روایات، از میان برداشته می‌شود و به مورد خاص باز می‌گردد.

,