۱۳۹۵-۰۵-۰۲

فصل هفتم: غنا و موسیقی از دیدگاه فقیهان قرن ۱۲_۴

 

مرحوم محقق سبزواری رحمه‌الله

(مولی محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزواری، ۱۰۱۷ ـ ۱۰۹۰ ه ق)

حلیت ذات غنا

پس از شیخ بهایی نخستین فقیهی که حکم به حلیت غنا ـ از آن جهت که غناست ـ داد، جناب مرحوم محقق سبزواری است. این فقیه آزاداندیش ـ که حکیم و فلیسوف بوده و با ملا محسن فیض کاشانی الفت و دوستی داشته وو نیز سِمت امام جمعه پایتخت صفویان (اصفهان) را داشته است ـ افزوده بر توضیح این مسأله در کتاب گران‌سنگ فقهی خویش با نام «کفایة الفقه» که بعدها به «کفایة‌الاحکام» مشهور گشت، به بررسی موضوع غنا و حکم آن پرداخته است. ایشان رساله‌ای مستقل در حلیت غنا نوشته است که جامعه علمی زمان وی ـ که اخباریان بر آن حاکم بودند ـ آن را نپذیرفتند و سیاست زمانه، وی را مجبور ساخت رساله‌ای مستقل در حرمت غنا بنگارد و در ظاهر، از فتوای خویش دست بردارد. رساله تحلیلیه مرحوم محقق به دست ما نرسیده است. ما در ابتدا آرای وی را از کتاب کفایة الاحکام می‌آوریم و سپس برخی از

(۸۱)

گزاره‌های رساله تحلیلیه او را از کتاب‌ها و رساله‌هایی که در نقد وی نوشته شده است جمع‌آوری می‌نماییم و در پایان نیز به بررسی رساله تحریمیه ایشان می‌پردازیم.

همراهی غنا با ترجیع و اطراب

«ومن ذلک: الغناء، وهو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب علی ما قاله بعضهم. وبعضهم اقتصر علی الترجیع. وبعضهم علی الإطراب من غیر ذکر الترجیع. ومن العامّة من فسّر بتحسین الصوت. ویظهر ذلک من بعض عبارات أهل اللغة.

والظاهر أنّ الغالب لا ینفک التحسین من الوصفین المذکورین. ومنهم من فسّر بمدّ الصوت. ومنهم من قال: من رفع صوتا ووالاه فهو غناء. ولعلّ الإطراب والترجیع مجتمعان غالبا. وقیل: ما یسمّی غناءً عرفا وإن لم یشتمل علی القیدین»(۱).

جناب محقق اختلافاتی که در تعریف غنا وجود دارد را بیان می‌نماید. وی دیدگاه‌هایی را که تا آن زمان در تعریف غنا بوده است، چنین گزارش می‌نماید:

غنا صوتی است دارای ترجیع و طرب‌انگیز.

غنا صوتی است که ترجیع داشته باشد.

غنا صوتی است که طرب‌آور باشد.

غنا نیکو ساختن صوت است.

غنا، کشیدن صوت است.

غنا صوتی است که بلند می‌شود و آن را ادامه می‌دهند.

۱ـ کفایة الاحکام، ج ۱، ص ۴۲۸.

(۸۲)

غنا چیزی است که عرف آن را غنا بداند؛ هرچند دارای ترجیع و اطراب نباشد.

ایشان در نقد تعریف یکی از اهل سنت که غنا را نیکوساختن صوت گفته است، چنین می‌آورد:

صدای نیکو به صورت غالبی از ترجیع و اطراب خالی نیست و نیز این دو صفت، به صورت غالبی با هم می‌باشد.

اجماع بر تحریم اصل غنا

«ولا خلاف عندنا فی تحریم الغناء فی الجملة، والأخبار الدالّة علیه متظافرة. وصرّح المحقّق وجماعة ممّن تأخّر عنه بتحریم الغناء ولو کان فی القرآن. لکن غیر واحد من الأخبار یدلّ علی جوازه، بل استحبابه فی القرآن بناءً علی دلالة الروایات علی جواز حسن الصوت والتحزین والترجیع فی القرآن، بل استحبابه، والظاهر أنّ شیئا منها لا یوجد بدون الغناء علی ما استفید من کلام أهل اللغة وغیرهم، وفصّلناه فی بعض رسائلنا».

اختلافی میان فقیهان امامیه در حرمت اصل غنا (و قدر متیقن آن) وجود ندارد؛ اما در معنای آن اختلاف است، و روایاتی که بر آن دلالت داشته باشد، بسیار است. محقق حلی و گروهی از فقیهان پس از وی بر حرمت غنا؛ هرچند در قرائت قرآن باشد تصریح کرده‌اند. اما اخباری که واحد به شمار نمی‌رود بر جواز بلکه بر استحباب آن در قرآن کریم دلالت دارد و دلیل آن روایاتی است که بر جواز نیکو ساختن صوت و به حزن خواندن آن و ترجیع در قرائت قرآن کریم دلالت دارد، بلکه استحباب آن را می‌رساند، و ظاهر این است که

(۸۳)

امور سفارش شده در روایات بدون غنا وجود نمی‌یابد، همان‌گونه که این مطلب از لغویان و دیگران استفاده می‌شود و ما آن را در برخی از رسائل خویش توضیح داده‌ایم.

مرحوم سبزواری با آن که در ادامه سخن خویش، غنا را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌داند و دلیلی برای آن نمی‌یابد، در ابتدای کلام بیان می‌دارد که در حرمت غنا از آن جهت که غناست، اختلافی وجود ندارد. البته، اجماع بر حرمت آن به صورت موجبه جزییه و در برخی موارد، وجود دارد، اما اجماع در یک مسأله‌ای که مدارک و منابع آن موجود باشد، حجت نیست، بلکه اجماع چنان‌چه قدمایی باشد و در مسأله‌ای ادعا شده باشد که هیچ مدرک و منبعی ندارد، حجت و دلیل است. شهرت فتوایی نیز حجت شرعی به شمار نمی‌رود.

 

روایات جواز غنا در قرآن کریم

جناب سبزواری سپس روایات باب جواز غنا در قرآن کریم را می‌آورد که دو مورد از آن چنین است:

«وعن سماعة عن شیخ من أصحابنا عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: جئنا نرید الدخول علیه، فلمّا صرنا فی الدهلیز سمعنا قراءةً بالسریانیة بصوت حسن یقرء ویبکی حتّی أبکی بعضنا.

وعن موسی النمیری قال: جئت إلی باب أبی جعفر لأستأذن علیه فسمعنا صوتا حزینا یقرء بالعبرانیة فبکینا حین سمعنا الصوت فظننّا أنّه بعث إلی رجل من أهل الکتاب یستقرءه، فأذن لنا فدخلنا علیه فلم نر عنده أحدا، فقلنا: أصلحک اللّه سمعنا صوتا بالعبرانیة

(۸۴)

فظننّا أنک بعثت إلی رجل من أهل الکتاب تستقرءه، قال: لا، ولکن ذکرت مناجاة إیلیا لربّه فبکیت».

فقیه سبزوار می‌گوید به تأویل بردن روایات جواز به گونه‌ای که بتوان آن را با روایات حرمت غنا جمع نمود به تکلف و خود را به زحمت بیهوده انداختن می‌انجامد. جناب محقق در این کلام به عالمانی هم‌چون سید مرتضی نظر دارد که روایت «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» را به تأویل برده و غنا را مقصور دانسته‌اند:

«وارتکاب التأویل فی هذه الأخبار ما عدا الأخیر بحیث یجتمع مع القول بتحریم الغناء فی القرآن یحتاج إلی تکلّف بین. والشیخ أبوعلی الطبرسی رحمه‌الله قال فی کتاب مجمع البیان: الفنّ السابع فی ذکر ما یستحبّ للقاری‌ء من تحسین اللفظ وتزیین الصوت بقراءة القرآن. ونقل روایات من طریق العامّة حتّی نقل روایة عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن أبی وقّاص فأتیته مسلما علیه فقال: مرحبا یا بن أخی! بلغنی أنّک حسن الصوت بالقرآن. قلت: نعم والحمد للّه. قال: فإنّی سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فأبکوا، فإن لم تبکوا فتباکوا وتغنّوا به، فمن لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا. قال: وتأوّل بعضهم بمعنی استغنوا به، وأکثر العلماء علی أنّه تزیین الصوت وتحزینه. انتهی.

وهذا یدلّ علی أنّ تحسین الصوت بالقرآن والتغنّی به مستحبّ عنده، وأنّ خلاف ذلک لم یکن معروفا بین القدماء، وکلام السید المرتضی فی الغرر والدرر لا یخلو عن إشعار واضح بذلک»(۱).

 

۱. همان، ص ۴۳۱.

(۸۵)

وی گوید کلام علامه طبرسی رحمه‌الله در تفسیر خود که می‌گوید بیش‌تر عالمان غنا را در روایت: «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» ممدود و به همزه دانسته‌اند دلیل بر آن است که نیکو ساختن صوت در قرائت قرآن کریم و به غنا خواندن آن در نزد وی مستحب است و نظرگاه مخالف و رقیب در این زمینه شهرتی ندارد. وی در تأیید نظر خود، روایات این باب را می‌آورد.

قرائت حزین امام کاظم علیه‌السلام

جناب محقق برای جواز غنا، نقلی تاریخی را می‌آورد که تازگی دارد و ما آن را در جلد سوم این مجموعه بررسی ننمودیم. در این گفته آمده است:

«عن فحص قال: ما رأیت أحدا أشدّ خوفا علی نفسه من موسی بن جعفر علیهماالسلام ، ولا أرجأ للنّاس منه، وکانت قرائته حزنا، فإذا قرء فکأنّه یخاطب انسانا»(۱).

فحص گوید کسی را ندیدم که بر خویش ترسان‌تر از امام کاظم علیه‌السلام باشد و هم‌چنین کسی را نیافتم که بر خویش بیش از دیگران امیدوار باشد، مگر حضرت کاظم علیه‌السلام را. قرائت حضرت حزین و غمناک بود و چون می‌خواند گویا انسانی را مورد خطاب قرار داده است.

نکته‌ای که در این حدیث شایان توجه است لزوم استجماع به هنگام قرائت قرآن کریم است؛ بدین‌گونه که آدمی بتواند خود و تمام وجود

۱ـ همان، ص ۴۲۹. کافی ج ۲، ص ۶۰۶.

(۸۶)

خویش را در یک جا جمع نماید، به‌گونه‌ای که گویی به هنگام قرائت قرآن کریم با انسانی سخن می‌گوید. البته راوی این کلام را با «کأنّ» و گویا می‌آورد، ولی مقام امام، شاید و گویی نیست، بلکه مقام آن حضرت با «أنّ» که ثبات و تأکید را می‌رساند بیان می‌شود.

قرآن کریم یک شخص است و در قیامت نیز به صورت یک شخص ظاهر می‌شود و جلوه می‌نماید؛ چرا که قرآن کریم شخصی است که از نزد محبوب خود نزول یافته و با حزن نازل شده، از این رو در روایات، بر حزین خواندن قرآن کریم تأکید گشته است.

حرمت غنای لهوی

«وحینئذ نقول: یمکن الجمع بین هذه الأخبار والأخبار الکثیرة الدالّة علی تحریم الغناء بوجهین: أحدهما، تخصیص تلک الأخبار بما عدا القرآن، وحمل ما یدلّ علی ذمّ التغنّی بالقرآن علی قراءة تکون علی سبیل اللهو کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم. ویؤیده روایة عبد اللّه بن سنان المذکورة، فإنّ فی صدر الخبر الأمر بقراءة القرآن بألحان العرب، واللحن هو الغناء، ثمّ بعد ذلک المنع من القراءة بلحون أهل الفسق، ثمّ قوله: سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء.

وثانیهما، أن یقال: المذکور فی تلک الأخبار الغناء، والمفرد المعرّف باللام لا یدلّ علی العموم لغةً، وعمومه إنّما یستنبط من حیث أنّه لا قرینة علی إرادة الخاص، وإرادة بعض الأفراد من غیر تعیین ینافی غرض الإفادة وسیاق البیان والحکمة، فلابدّ من حمله علی الاستغراق والعموم، وهیهنا لیس کذلک؛ لأنّ الشائع فی ذلک الزمان الغناء علی سبیل اللهو من الجواری المغنّیات وغیرهنّ فی مجالس

(۸۷)

الفجور والخمور والعمل بالملاهی والتکلّم بالباطل وإسماعهنّ الرجال وغیرها، فحمل المفرد علی تلک الأفراد الشائعة فی ذلک الزمان غیر بعید.

ویؤیده ما رواه الحمیری فی قرب الإسناد عن علی بن جعفر ـ بإسناد لا یبعد إلحاقه بالصحاح ـ عن أخیه علیه‌السلام قال: سألته عن الغناء هل یصلح فی الفطر والأضحی والفرح؟ قال: لا بأس ما لم یعص به»(۱).

جناب محقق در وجه جمع میان اخبار جواز غنا در قرآن کریم و روایاتی که بر حرمت غنا دلالت دارد دو راه را پیشنهاد می‌دهد: یکی ویژگی دادن روایات تحریم به غیر قرآن کریم است و روایاتی که بر ذم غناخوانی در قرآن کریم دلالت دارد، بر قرائتی حمل شود که به گونه لهوی است و اهل فسق در غنای خود چنین می‌کنند. بدین گونه است که وی برای نخستین بار، به حلیت غنا در قرائت قرآن کریم فتوا می‌دهد. ایشان لحن در روایات یاد شده را همان غنا می‌داند.

مرحوم سبزواری معتقد است روایات باب غنا به ظاهر متضاد است؛ در حالی که تضادی میان این روایات نیست و هر دسته از روایات، موضوعی جدای از دیگری دارد و با تغییر موضوع است که حکم نیز تغییر می‌کند.

جناب سبزواری متعلق و مصداق حرمت غنا را صوت لهوی می‌داند و صوتی را که لهو نداشته باشد، غنا نمی‌شمرد. این دیدگاه نیز قابل نقد

۱. کفایة الاحکام، ص ۴۳۲.

(۸۸)

است؛ زیرا غنا از آن جهت که غناست، حرام نیست و چنین نیست که نوع لهوی آن حرام و غیر لهوی آن حلال باشد، بلکه غنا حلال است و عوارض و معاصی که با آن همراه می‌شود، زمینه حرمت آن را فراهم می‌کند. همان‌گونه که در صوت لهوی این لهو است که حرام است و غنا را حرام می‌سازد و غنا بودن غنا در حکم آن تأثیری ندارد. ما در جلد دوم این مجموعه گفتیم که لهو دامنه وسیعی دارد و تنها برخی از موارد آن حرام است و در واقع وی غفلت نموده است که اگر لهو حرام باشد، در هر جایی که لهو تحقق پیدا کند، حرام است.

عمومیت استغراقی الغناء

راه دومی که مرحوم سبزواری پیشنهاد می‌دهد این است که گفته شود آن‌چه در این روایات آمده واژه «الغناء» است و لغت مفردی که دارای الف و لام تعریف باشد بر عموم دلالتی ندارد و عمومیت آن از آن‌جا استفاده می‌شود که قرینه‌ای بر اراده خاص از آن در دست نیست و چنان‌چه شارع برخی از مصادیق غنا را منظور می‌داشت، از آن‌جا که در مقام بیان و افاده است باید آن را تعیین می‌نمود و چون برخی از افراد را منظور نداشته است، باید بر عموم استغراقی حمل شود.

نقد نظر مرحوم محقق

به نظر ما این نظر درست نیست؛ چرا که غنای رایج در آن زمان، غنای لهوی کنیزان آوازه‌خوان بوده و غیر آنان در مجالس فسق و فجور و شراب و لهو و گفتن سخنان باطل و در شنود مردان و غیر این موارد بوده و حمل

(۸۹)

نمودن واژه مفرد بر مصادیق بسیار رایج در آن زمان بعید است و باید آن را بر مورد جواز آن حمل نمود و روایات جواز نیز آن را تأیید می‌کند. روایت ابوبصیر که سندی صحیح دارد می‌رساند که سبب حرام شدن غنای زنان وارد شدن مردان به مجلس آنان بوده است و غنا از آن جهت که غناست، حرام نیست، بلکه برخی از امور باطل، مانند گرویدن به لهو و مانند آن است که آن را حرام می‌سازد.

توضیح این که: در عبارت «اکرم العلماء» که واژه «العلماء» عمومیت را می‌رساند و الف و لام آن برای جنس است، در صورتی بر اکرام همه عالمان توصیه دارد که قرینه‌ای مانند «اکرم العالم الفقیه» آن را تخصیص نزند که در غیر این صورت، ظهور بدوی آن در عمومیت از دست می‌رود و مقصود و مراد متکلم و غرض نهایی او را که بخشی از عالمان است بیان می‌دارد. در این بحث نیز در جایی می‌توان گفت «الغناء» عمومیت دارد که قرینه‌ای مخالف که دلالت بر حلیت بعضی از افراد غنا کند وجود نداشته باشد؛ اما در این جا، چنین نیست و زمان نزول و شأن نزول این روایات، آن را تخصیص می‌زند و غنای حرام را به غنای لهوی موجود در مجالس فساد و شراب آن زمان اختصاص می‌دهد و برای نمونه، روایت: «شرّ الاصوات الغناء»، غنای متعارف در آن زمان را می‌رساند، از این رو نمی‌توان با تکیه بر روایات حرمت گفت که غنا به صورت موجبه کلیه حرام است برخی از روایات نیز این ادعا را تأیید می‌کند؛ چرا که در آن روایات از لهو و باطل بودن آن سخن گفته شده است، بنابراین غنای حرام منحصر در غنای لهوی و غنای مشابه غنای امویان و عباسیان است.

نقدی که بر سخن ایشان وارد است این است که الف و لام در «الغناء»

(۹۰)

برای جنس است، نه تعریف، بر این اساس بر غنای خاصی دلالت ندارد و مانند «الرجل» است که دلالت بر جنس مرد می‌نماید و به مرد خاصی اشاره نمی‌کند و تنها می‌دانیم که مردی مراد است، ولی کیست، نمی‌دانیم و از این نظر، اهمال دارد و «الغناء» نیز نمی‌تواند فرد شایعی داشته باشد. این فقیه ممتاز می‌گوید اگر غنا فرد شایعی نداشته باشد، همه غناها را در برمی‌گیرد و چنان‌چه فرد شایعی داشته باشد تنها همان مورد را می‌گیرد. «الغناء» دلالت بر جنس غنا دارد و ما نمی‌دانیم چه موردی را شامل می‌شود و از این جهت اهمال دارد و مانند روایت «شرّ الأصوات الغناء» ما نمی‌دانیم چه موردی را در برمی‌گیرد، از این رو اهمال دارد و قابل استدلال و تمسک نیست و دیگر جایی برای طرح تعارض این روایات باقی نمی‌ماند.

در « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» نیز حکم همین است و جنس « الاْءِنْسَانَ»در خسران و زیان است و چون الف و لام آن برای جنس است و مورد خاصی را نمی‌رساند اهمال دارد و « إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» است که به این جنس، نوع می‌دهد.

خلاصه اشکال و نقد ما بر این فراز از عبارت مرحوم سبزواری چنین است که «ال» در «الغناء» برای تعریف نیست، بلکه برای جنس است و جنس تا قرینه‌ای نباشد که آن را به نوع تبدیل نماید و مصداق آن را نشان دهد، اهمال یا اجمال دارد و چنین نیست که با عدم قرینه، عمومیت یابد.

نقد تقسیم غنا به لهوی و غیر لهوی

پرسشی که جای طرح آن در این‌جاست این است که آیا غنا دارای دو نوع است: یکی غنای حرام لهوی و فجوری و دو دیگر غنای حلال یا این

(۹۱)

که غنا تنها یک مصداق دارد و افراد گناه‌کار، این یک مصداق آن را آلوده کرده‌اند. همان‌گونه که نشستن در مجلس شراب به اعتبار وجود شراب حرام شده است و نفس مجلس از آن جهت که مجلس است، حرام نمی‌باشد.

به هر روی، غنا که همان صوت حسن است و از آن جدایی ندارد، به خودی خود حرام نیست؛ هرچند لذت‌آور، خوشایند و دارای ترجیع باشد زیرا طرب و ترجیع در مدارک ما مورد نهی واقع نشده است و علما آن را از پیش خود و به اعتبار آن که اجزای مؤلفه غناست، حرام دانسته‌اند و روایاتی مانند «شرّ الأصوات الغناء» که به نظر می‌رسد عمومیت دارد، چون دارای اهمال است، قابل استناد به صورت کلی نیست و حمل بر مواردِ خاص می‌گردد، در نتیجه، دلیلی بر حرمت غنا از آن جهت که غناست، وجود ندارد و فقیه نیز باید ترجمان دین باشد، نه آن‌که به‌جای دین تصمیم گیرد.

,