نقد دیدگاههای مرحوم مقدس
پیش از این گفتیم دلیل این که غنا در روایات معنا نشده، روشن و واضح بودن مصداق غنا بوده است و نه ناآگاهی از چیستی آن. وقتی امام صادق علیهالسلام از غنا نهی مینمودهاند، همه میدانستند که مراد ایشان از غنا چیست و مغنّی به چه کسی میگویند؛ اما با گذر زمان، معنای آن ناشناخته مانده است، از این رو در هر مصداقی که شک شود آیا غنای حرام است یا خیر، اصل حلیت در آن جریان مییابد و نیز برای دریافت معنای غنا و مصداق غنای حرام باید به پژوهش در منابع تاریخی و به دست آوردن فضای صدور روایات رو آورد.
همچنین بنا بر نظر مرحوم محقق اردبیلی که غنا را مد صوت بدون دخالت قید طرب در حقیقت آن میداند، گفتن اذان به سبک معمول و با صدای خوش نیز باید حرام باشد؛ زیرا صدا در اذان کشیده میشود.
جناب مقدس میگوید غنایی مباح است که ترجیع در آن نباشد و در تفسیر معنای ترجیع، تصریح مینماید که صدا در گلو چرخانده نشود؛ در حالی که ترجیع تنها با چرخاندن صدا در گلو ایجاد نمیشود و برای نمونه مد در «ولا الضالآین» میتواند از نواجد ثنایا چرخانده شود و دارای ترجیع
(۶۱)
گردد. ترجیعهای حجاز مستقیم، و ترجیعهای چارگاه شکسته است و تعریف جناب مقدس، ترجیع «ولا الضالین» را نیز شامل میشود؛ در حالی که ایشان از ترجیع عربی غفلت دارد و یا آن را نمیشناسد. نتیجه چنین بیانی این است که ایجاد و استماع کمترین صوتی حرام است و به عبارت دیگر باید گفت بهتر است برای گریز از غنا، از هرگونه صوت و صدایی دوری نمود و از آن پرهیز داشت.
البته همانگونه که تاکنون بررسی شد هیچ فقیهی دلیلی بر حرمت ترجیع از آن جهت که ترجیع است ارایه ننموده است و اطراب و ترجیع را از آن جهت که از اجزای تألیفی غناست، حرام خواندهاند. جناب مقدس میان طرب، اطراب و تطریب قایل به دوگانگی در معنا نیست. وی اطراب و تطریب را وصف صوت گرفته و فاعل و قابل آن را لحاظ ننموده و معتقد است مد و ترجیع صوت است که ایجاد طرب میکند و تفاوتی ندارد که کسی طرب را به دل وارد کند یا طرب به دل وارد شود؛ در حالی که چنین نیست و تطریب و اطراب وصف فاعلی و طرب وصف فعلی است. طرب به معنای خفت است و اطراب یعنی وارد کردن خفت.
این فقیه برجسته، برخی از اختلافات جزیی را که در تحریم غنا و مزد خوانندگان وجود دارد، نادیده میگیرد و شناخت موضوع غنا را به عرف حواله میدهد؛ چرا که وی میگوید: لفظی در شریعت وارد شده و شارع نیز از معنای آن چیزی نگفته، از این رو، هرچه عرف آن را غنا بداند، همان غناست. میتوان برای آن چنین مثال آورد که کسی کشته شده است و قاتل او مشخص نیست و کسی نمیگوید من او را کشتهام، بر این اساس،
(۶۲)
باید هر کسی که آنجا دیده میشود، به عنوان قاتل دستگیر شود! در حالی که فقیه نمیتواند مقلد عرف باشد، بلکه این عرف است که باید از او تقلید نماید. البته، رجوع فقیه به عرف خاص و کارشناسان فن امری عقلایی است اما منظور جناب مقدس عرف عام است.
کبیره بودن گناه غناخوانی
جناب مقدس وعده عذاب بر غنا را دلیل بر کبیره بودن غنا میگیرند. این مطلب درست است، اما بحث بر این است که غنایی که وعده عذاب بر آن داده شده، چیست و کدام است؟ بنابراین باید موضوع این روایات تبیین گردد. ما گفتیم که قدر متیقن غنای حرام غنایی است که در خدمت باطل باشد. یعنی غنای امویان، عباسیان و غنایی که در دست اراذل و اوباش و غنای بیتالغناهاست که در آن از انجام هیچ فساد و باطلی فروگذاری نمیشده است و میخواستهاند با آن، مردم را از محور دین و ولایت کلی الهی و از حق دور سازند و بر رونق جبهه باطل ـ به معنای عام آن ـ بیفزایند. چنین غنایی که خادم دستگاه باطل است، از غنایی که در زمان استقرار حکومت دینی از خداوند، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و خاندان پاک ایشان علیهمالسلام ، دین، قرآن، کعبه، اهل ایمان، جبهه، جهاد و مبارزه با ظلم سخن گوید و ستمزدایی نماید، انصراف دارد، اما ایشان پیش از آن که به شناسایی غنا و تبیین موضوع آن بپردازند، حکم غنا و کبیره بودن آن را طرح میکنند.
روایت نقل شده، مغنیههایی را ملعون میداند که بدکاره و رقاصه
(۶۳)
بودند و لخت و مست، بساط خلفای جور و جبهه باطل را رونق میدادند و نباید حکم چنین غناخوانی و چنین آوازهخوانی را با حکم اصل غنا خلط نمود. حرمت غنا و کسب مغنیه و ملعون بودن او نیز مشعر به علیت نیست؛ چرا که چیزی مشعر به علیت است که انحصار داشته باشد و ما نمیدانیم چرا آواز چنین زنی حرام شده است. آیا عریان بودن اوست که ملاک حرمت قرار میگیرد یا صدای او یا شراب و اشاعه فحشای او؛ و با آن که میدانیم معصیت موجب حرمت میشود، اما نمیدانیم آیا غنا از آن جهت که غناست نیز معصیت است یا خیر؟ در موسیقی و در هر موضوعی، نباید میان مقام ثبوت و اثبات خلط نمود و واقعیتهای خارجی و آنچه که هست را با مقام وضع قوانین و آنچه که باید باشد، در هم آمیخت.
دلایل حرمت غنا
دلایل حرمت غنا از دیدگاه مرحوم محقق چنین است:
«وما تقدّم فی استحباب غسل التوبة، وعموم الروایات الدالّة علی تحریم بیع المغنّیة وتحریم أجرتها وسماعها، مثل روایة إبراهیم بن أبی البلاد، قال: أوصی إسحاق بن عمر عند وفاته بجوار له مغنّیات أن نبیعهنّ ونحمل ثمنهنّ إلی أبی الحسن علیهالسلام ، قال إبراهیم: فبعت الجواری بثلثمأة ألف درهم وحملت الثمن إلیه، فقلت له: إنّ مولی لک یقال له: إسحاق بن عمر قد أوصی عند وفاته ببیع جوار له مغنّیات وحمل الثمن إلیک، وقد بعتهنّ، وهذا الثمن ثلاثمأة ألف درهم، فقال لا حاجة لی فیه، إن هذا سحت، وتعلیمهنّ کفر،
(۶۴)
والاستماع منهنّ نفاق، وثمنهنّ سحت. وروایة سعید بن محمّد الطاطری، عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: سألته عن بیع الجواری المغنّیات، فقال: شراؤهنّ وبیعهنّ حرام، وتعلیمهنّ کفر، واستماعهنّ نفاق. وروایة نضر بن قابوس، قال: سمعت أبا عبد اللّه علیهالسلام یقول: المغنّیة ملعونة، وملعون من أکل کسبها وغیرها»(۱).
نبود روایت صحیح و صریح بر حرمت غنا
جناب مقدس اردبیلی در عبارات زیر ادعا مینماید روایتی که دارای سندی صحیح باشد و به صراحت بر حرمت غنا دلالت داشته باشد نیافته است و ایشان بهجای آنکه با صراحت، حکم به حرمت یا حلیت دهد، به نصیحت و اندرز رو میآورد و میفرماید: شایسته است غنا را ترک نماییم.
«ولکن ما رأیت روایة صحیحة صریحة فی التحریم، ولعلّ الشهرة تکفی، مع الأخبار الکثیرة، بل الاجماع علی تحریم الغناء، والتخصیص یحتاج إلی دلیل. ویمکن أن یقال: الأخبار لیست بحجّة، وإنّما الاجماع والشهرة مع القیدین، فلا حجّة علی غیره، والأصل دلیل قوی، والاحتیاط واضح»(۲).
اما من روایتی که سند صحیح داشته باشد و حرام بودن غنا را به صراحت بیان دارد نیافتهام و شاید شهرت میان فقیهان بر حرمت آن بسنده باشد. افزون بر این، روایات زیادی نیز با آن است، بلکه بر حرام بودن غنا اجماع است و خارج نمودن نوعی از غنا از دایره آن نیازمند دلیل است. شاید بتوان گفت روایاتی که بر حرمت غنا رسیده
۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۸.
۲. همان.
(۶۵)
است هیچ یک حجت و دلیل شرعی واقع نمیشود، بلکه دلیل اجماع و شهرت است که غنا را حرام میسازد و آن نیز غنایی را حرام میداند که دارای ترجیع و طربانگیز باشد و دلیلی بر حرمت غیر از آن در دست نیست، از این رو باید به اصل اباحه رجوع کرد و اصل اباحه دلیلی قوی در این زمینه است، اما احتیاط در پرهیز از خوانندگی و شنیدن آواز به صورت مطلق آشکار است.
نقد ادعای اجماع
اشکالی که بر جناب مقدس وارد است این است که بر فرض بپذیریم که بر حرمت غنا اجماع وجود دارد و اجماع آن نیز قدمایی و مورد اعتبار است، اما از آنجا که معنای آن مشخص نیست، اجماع اهمال دارد، از این رو نوبت به تخصیص موارد جواز و استثنای آن نمیرسد. تخصیص در صورتی ثابت است که نخست، امری کلی ثابت شود ـ مانند «بیع» ـ و سپس به آن اطلاق داده شود. مانند « الْبَیعَ» در « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»که بیع جنس است و «الف و لام» که بر سر آن میآید برای جنس است و جمع جنس در جنس، نهایت اطلاق را میرساند. بحث غنا که امری عقلایی است درست همانند آیه بیع میباشد. این آیه میفرماید: هر بیعی حلال است و در ادامه به این اطلاق تخصیص میزند و میفرماید: « وَحَرَّمَ الرِّبَا»(۱) و اگر شارع ربا را تخصیص نمیزد ما به حرمت ربا نظر نمیدادیم و آن را همچون دیگر بیعها میدانستیم و آن را در مجموعه « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ» برمیشمردیم. حلیت بیع نیز امری اجتماعی، سنتی و عمومی بوده
۱ـ بقره / ۲۷۵.
(۶۶)
است، بر این اساس، سخن ما این است که اگر « وَحَرَّمَ الرِّبَا»نبود، آوردن « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ» موردی نداشت یا با چشمپوشی از این اشکال، امری ارشادی دانسته میشد؛ چرا که روشن است بیع اشکالی ندارد و لازم به گفتن آن نبود. در اینجا اگر به جهت تمهید و مقدمهچینی برای بیان « وَحَرَّمَ الرِّبَا»نبود، « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»لغو به شمار میرفت. همه میدانند که بیع جایز است، ولی شارع برای زمینه سازی برای اعلان حکم حرمت ربا آن را میآورد و در چنین مواردی، نمیتوان گفت شارع بیع را حرام دانسته است؛ چرا که شارع بیع را حلال و ربا را که بیع نیست حرام میداند و با این گونه سخن گفتن، زمینه مخالفت مردمی را مانع میشود.
در بحث حاضر نیز غنا به اجماع حرام است، اما اجماعی است که اهمال دارد، از این رو، اطلاق غنا ثابت نمیشود تا چیزی از آن تخصیص بپذیرد. البته، وجود چنین اجماعی ثابت نیست، و بر فرض وجود، به دلیل مدرکی بودن و کثرت مستندات آن، اعتباری ندارد. مستنداتی که ما آن را در جلد دوم و سوم مورد بررسی قرار دادیم. ایشان روایتی که سند درستی بر حرمت داشته باشد، سراغ ندارد، ولی به هر حال میگوید بهتر است غنا ترک شود، اما توضیح نمیدهد که غنا چیست و چه چیزی بهتر است ترک شود و نیز دلیل آن را نیز تبیین نمیکند.
حرام نبودن ذات غنا
مرحوم مقدس، سپس بحث مستثنیات غنا را پیش میکشد و علت
(۶۷)
تحریم غناخوانی در عروسیها را عوارضی مانند دروغ گفتن و پرداختن به امور لهوی میداند و غنا را از آن جهت که غناست حرام نمیشمرد و نگره شیخ طوسی را خاطرنشان میشود. البته شایان توجه است که جناب مقدس، بسیاری از روایات باب جواز بهجز روایت ابوبصیر را ضعیف میداند:
«وقد استثنی الحداء بالمدّ ـ وهو سوق الإبل بالغناء لها. وعلی تقدیر صحّة استثنائه یمکن اختصاصه بکونه للإبل فقط، کما هو مقتضی الدلیل، ویمکن التعدّی أیضا إلی البغال والحمیر. وقد استثنی أیضا فعل المغنّیة فی الأعراس، إذا لم تتکلّم بالباطل والکذب، ولم تعمل بالملاهی التی لا یجوز لها، ولم تسمع صوتها الأجانب. ویمکن التحریم من جهة الکذب، والعمل باللهو فقط، لا الغناء، وکذا الاستماع. ویدلّ علیه الأخبار مثل صحیحة أبی بصیر، قال: قال أبو عبد اللّه علیهالسلام أجر المغنّیة التی تزفّ العرائس لیس به بأس، ولیست بالتی یدخل علیها الرجال. وروایة حکم الحنّاط ـ المجهول ـ عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: المغنّیة التی تزفّ العرائس لا بأس بکسبها. وروایة علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر، قال: سألت أبا جعفر علیهالسلام عن کسب المغنّیات، فقال: التی یدخل علیها الرجال حرام، والتی تدعی إلی الأعراس لیس به بأس، وهو قول اللّه عزّ وجلّ: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(۱).
قال الشیخ: فالرخصة مخصوصة بمن لا یتکلّم بالأباطیل والفحش،
۱ـ لقمان / ۶.
(۶۸)
ولا یلعب بالملاهی من العیدان وأشباهها، بل تکون ممّن تزفّ العرائس وتتکلّم عندها بإنشاد الشعر والقول البعید عن الأباطیل والفحش، وأمّا من عدا هؤلاء ممّن یتغنّین بسائر أنواع الملاهی فلا یجوز علی حال؛ سواء کان فی العرائس أو غیرها.
وقال فی شرح الشرائع بعد استثناء ما ذکرناه: «وذهب جماعة من الأصحاب منهم العلاّمة فی التذکرة إلی تحریم الغناء مطلقا، استنادا إلی الأخبار المطلقة ووجوب الجمع بینها وبین ما دلّ علی الجواز هنا من الأخبار الصحیحة متعین، حذرا من اطراح المقید. ورأیت فی التذکرة فی هذا المقام قد استثنی العرائس، فإنّه قال ـ بعد الحکم بالتحریم ونقل الأخبار ـ فقد ورد رخصة بجواز کسبها إذا لم تتکلّم بالباطل، ولم تلعب بالملاهی، ولم تدخل الرجال علیها ثمّ نقل الروایة الدالّة علیه. ولعلّه فی مواضع آخر أو یرید بعد استثناء ذلک، وکلامه صریح فی العدم. وأیضا ما رأیت الأخبار الصحیحة فی الحداء ولا العرائس. نعم یمکن کون خبر أبی بصیر صحیحا کما أشرنا إلیه، مع أنّ فیه تأمّلاً، لاشتراکه، وخبر علی بن أبی حمزة الظاهر أنّه ضعیف؛ لأنّ الظاهر أنّه البطائنی الضعیف الذی هو قائد أبی بصیر یحیی بن القاسم، بقرینة نقله عن أبی بصیر، واللّه یعلم»(۱).
جواز مرثیهخوانی غنایی
جناب مقدس در این عبارت، همان نظر پیشینیان را تکرار مینماید و سپس بر موارد استثنا، مرثیهخوانی بر امام حسین علیهالسلام را نیز میافزاید:
«وقد استثنی مراثی الحسین علیهالسلام أیضا، ودلیله أیضا غیر واضح.
۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۹.
(۶۹)
ولعلّ دلیل الکلّ أنّه ما ثبت بالإجماع إلاّ فی غیرها، والأخبار لیست بصحیحة صریحة فی التحریم مطلقا، والأصل الجواز، فما ثبت تحریمه یحرم، والباقی یبقی، فتأمّل فیه»(۱).
ـ و نیز مرثیهخوانی بر امام حسین علیهالسلام از موارد حرمت غنا استثنا شده است، و چرایی آن آشکار نیست و شاید دلیل آن چنین باشد که اجماع بر حرمت آن ثابت نیست و اجماع تنها حرمت غیر مراثی را میرساند و سند روایات حرمت غنا صحیح نیست و دلالت آن نیز بر حرمت به صورت مطلق صریح نمیباشد و با وجود شک، اصل جواز و اباحه در آن جریان مییابد و تنها چیزی که حرمت آن ثابت است از تحت این اصل خارج است و غیر از آن را در بر میگیرد. پس در آن بیندیش.
وی دلیل استثنای اخیر را روشن نمیداند و میگوید شاید دلیل آن نداشتن اجماع بر حرمت این مورد است و اخبار و روایات صحیح نیز غنا را به صورت مطلق تحریم نکرده است و در باب غنا باید گفت: هرچه تحریم آن ثابت شده باشد حرام و در بقیه موارد حلال است.
این سخن که در باب مراثی امام حسین علیهالسلام باید گفت: «هرچه تحریم آن ثابت شد، حرام و بقیه موارد آن حلال است» سخنی درست و منطقی است؛ اما تنها در مورد استثنای یاد شده کاربرد ندارد و اعم از آن است.
عبارت (فتأمل) نیز میرساند که بر آنچه بدان فتوا داده شد اعتماد روا
۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۶۱.
(۷۰)
مدار و خود به تحقیق بیشتر رو آور. البته، ایشان با توجه به این که چیستی غنا را به دست نمیدهد و نیز ضعف روایات، بر اجماعی تمسک میکند که وجود خارجی ندارد، از این رو، در مورد استثنا نمیتواند به اصل اباحه استناد جوید.
وی معتقد است امور دیگری که درستی این استثنا را تأیید میکند، رواج غناخوانی در مراثی میان متشرعه، روایات جواز نوحهگری به غنا، و جایز بودن گرفتن مزد بر آن است:
«ویؤیده أنّ البکاء والتفجع علیه علیهالسلام مطلوب ومرغوب، وفیه ثواب عظیم، والغناء معین علی ذلک، وأنّه متعارف دائما فی بلاد المسلمین فی زمن المشائخ إلی زماننا هذا من غیر نکیر، وهو یدلّ علی الجواز غالبا. ویؤیده جواز النیاحة بالغناء، وجواز أخذ الأجرة علیها لصحیحة أبی بصیر، قال: قال أبو عبد اللّه علیهالسلام : لا بأس بأجر النائحة التی تنوح علی المیت. وروایة حنّان بن سدیر، قال: کانت امرأة معنا فی الحی، ولها جاریة نائحة، فجاءت إلی أبی فقالت: یا عمّ أنت تعلم أنّ معیشتی من اللّه تعالی ثمّ من هذه الجاریة النائحة، وقد أحببت أن تسأل أبا عبد اللّه علیهالسلام عن ذلک، فإن کان حلالاً وإلاّ بعتها وأکلت من ثمنها حتّی یأتی اللّه عزّ وجلّ بالفرج، فقال لها أبی: واللّه إنّی لأعظم أبا عبد اللّه علیهالسلام أن أسأله عن هذه المسألة، قال: فلمّا قدمنا علیه علیهالسلام أخبرته أنا بذلک، فقال أبو عبد اللّه علیهالسلام : أتشارط؟ قلت: واللّه ما أدری تشارط أم لا، فقال: قل لها لا تشارط، وتقبّل کلّ ما أعطیت. ولا یضرّ القول فی حنّان بأنّه واقفی، وعدم التصریح بتوثیقه. وحمل مضمرة سماعة: قال: سألته عن
(۷۱)
کسب المغنّیة والنائحة فکرهه علی الکراهة مع الشرط، للجمع. والظاهر أنّه لا خلاف فی جواز النیاحة مع عدم مفسدة أخری مثل اسماعها الأجنبی إن کان حراما، والکذب. ویؤیده عمل المسلمین فی زمانه صلوات اللّه علیه، وزمنهم علیهمالسلام إلی الآن. وقوله صلیاللهعلیهوآله : أنّ لیس لحمزة فی هذا البلد نائحة وسماع أهل المدینة ذلک، وجعلهم النیاحة علی حمزة إلی الآن أوّلاً، ثمّ علی میتهم مشهور، یفید الجواز مطلقا. وکذا صحیحة یونس بن یعقوب عن أبی عبد اللّه علیهالسلام ، قال: قال لی أبی: یا جعفر، أوقف من مالی کذا وکذا لنوادب تندبنی عشر سنین بمنی أیام منی، ولعلّ فیها حکمة یعلّمها علیهالسلام . وکذا صحیحة أبی حمزة ـ کأنّه الثمالی ـ عن أبی جعفر علیهالسلام حکایة نیاحة أم سلمة بحضرة النبی صلیاللهعلیهوآله ، حین استأذنت الرواح إلی نیاحة لابن عمّها»(۱).
از آنجا که ما در جلد ششم، دلایل جواز نوحهگری زنان را به تفصیل برمیرسیم، تنها به ذکر این عبارات بسنده مینماییم و نکات شایان توجه را خاطرنشان میشویم.
مرحوم مقدس در تأیید درستی جواز استثنا، مطلوب بودن گریه بر آن حضرت علیهالسلام و ثواب داشتن آن و این که غنا میتواند مُعین و مددکار مهمی برای گریستن باشد را دلیل میآورد. غناخوانی در دستگاه دشتی، شوشتری یا حجاز بسیار حزنآور است و این که گفته میشود امام سجاد علیهالسلام اشعاری را برای ابنزیاد خواند، به گونهای که افزوده بر او، شمر
۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۶۳.
(۷۲)
از گریه به لرزه درافتاد، باید دید با چه صفا و چه دستگاهی بوده است؟
ایشان عمل متشرعه و مسلمانان را تأیید دیگری بر این مطلب قرار میدهد و برای استدلال، نظر عرف را برمیگزیند! پیشتر، از شیخ طوسی نقل شد که اگر غنا حرام باشد، در همه موارد آن حرام است؛ مگر آن که شریعت، چیزی را تخصیص زده باشد.
طربانگیزی؛ معیار حرمت غنا
مرحوم مقدس اردبیلی در ادامه، دلیل حرمت غنا و ملاک و مناط آن را طربانگیز بودن غنا میشناسد:
«ویؤیده أنّ التحریم للطرب علی الظاهر، ولهذا قید بالمطرب، ولیس فی المراثی الطرب، بل لیس إلاّ الحزن، وأکثر هذا یجری فی استثناء مطلق المراثی، وکأنّه ترک للظهور. وبالجملة: عدم ظهور دلیل التحریم، والأصل، وأدلّة جواز النیاحة مطلقا بحیث یشمل الغناء، بل الظاهر أنّها لا تکون إلاّ معه ـ یفید الجواز، واللّه یعلم».
از امور دیگری که درستی استثنای مراثی بر امام حسین علیهالسلام را تأیید میکند این است که حرام شدن غنا به سبب طرب داشتن آن است و مرثیهخوانی هیچ گونه طربی را بر نمیانگیزد، بلکه مراثی تنها حزنآور است و بیشتر امور گفته شده در مطلق مرثیهخوانیها جاری است و چون بسیار آشکار بوده بیان نگردیده است.
به طور کلی، نداشتن دلیل ظاهر بر حرمت، اصل اباحه، دلایل جواز نوحهگری به صورت مطلق که غناخوانی را نیز در بر میگیرد، بلکه این که نوحهگری بدون غناخوانی ممکن نیست، جایز بودن غناخوانی در مرثیه و مجلس سوگواری حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را ثابت مینماید. و خداوند است که هر حکمی را میداند.
(۷۳)
مرحوم مقدس قایل است حزن دارای طرب نیست و این ادعا میرساند که ایشان طرب را بهخوبی نشناختهاند. طرب یا حالت خفت و خوشایندی که به نفس دست میدهد با دستگاههای حزنآور موسیقی نیز پدید میآید. دستگاه دشتی دستگاهی غمانگیز و دستگاه شور ویژه حزنآوری است، ولی هر دو دستگاه نیز طربآور است. کسی که دشتی یا زابل میخواند، چنان در دیگری طرب حزنی ایجاد میکند که اشک او را جاری میسازد. طرب مقسم حزن و سرور است و چنانچه موجب پایین کشیدن دل گردد، حزن، و اگر باعث بالا کشیدن دل شود، سرور نام دارد و متأسفانه ایشان به رابطه میان طرب و حزن توجه نداشته است.
همچنین نوحهگری زنان که جناب مقدس میگوید از غناخوانی جدا نیست، همواره چنین نبوده، بلکه زنان مویهگر گریه میکردند، مو پریشان مینمودند و بر سر و صورت میزدند، اما آیا غناخوانی نیز داشتهاند یا خیر، نیازمند بررسی است و مرحوم مقدس معتقد است از آنجا که نوحهگری بدون غنا ممکن نیست، میشود به این روایات، تمسک کرد.
قصد حزن در مرثیهسرایی غنایی
«ولکن لابدّ من قصد التفجع، والندبة علیه علیهالسلام فی الغناء بمرثیته لا غیر، وهو ظاهر. ثمّ أنّ الظاهر أنّ المنع من بیع المغنّیة للتغنّی مع العلم، ویمکن المنع مع الظنّ الغالب المتاخم للعلم کذلک، لا مطلقا، إنّ لها منافع غیر الغناء، ویؤیده جواز بیع العنب لمن یعمل خمرا، کما تقدّم، والاجتناب مطلقا أولی وأحوط. قوله: «ومعونة الظالمین بالحرام» متعلّق بمعونة، أی: یحرم»(۱).
۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، صص ۵۷ ـ ۶۴.
(۷۴)
البته در نوحهگری باید نیت نماید که گریه و ندبه برای امام حسین علیهالسلام باشد؛ اگرچه احتیاط در این است که به طور مطلق از غنا دست برداشت؛ خواه در مرثیهسرایی بر امام حسن علیهالسلام باشد و یا در موارد دیگر.
مرحوم مقدس بعد از قید «حزن»، «قصد حزن» را نیز میافزاید و میگوید در مرثیهسرایی غنایی اگر کسی حزن نداشته باشد، دست کم باید قصد حزن بر امام حسین علیهالسلام را داشته باشد! حال، اگر کسی نخواهد در غناخوانی خویش قصد حزن کند، آیا کار وی حرام است؟
مرحوم مقدس اردبیلی به اعتبار آن که مقدس بوده و بسیار احتیاط مینموده در عبارات خود از «قیل»، «یمکن»، «لعل» و مانند آن بسیار بهره برده است؛ در حالی که یک فقیه باید خود را مانند پزشک جراحی بداند که جای اگر و اما برای چیزی باقی نمیگذارد؛ مگر در موارد بسیار خاص. فقیه باید بتواند حکم شریعت را با فحص و استفراغ وسع به یقین و اطمینان کامل بازگو کند و به «الاحوط» و «الاحتیاط» دامن نزند.
البته مقام معنوی و حتی علمی مرحوم مقدس اردبیلی بر کسی پوشیده نیست و ایشان بحق از اولیای بزرگ الهی هستند، اما شرایط زمانه آنان به گونهای بوده است که بیش از این از توان آنها خارج بوده است. ایشان بحث غنا را با «قیل» آغاز میکند در صورتی که بحثهای فقهی باید با «التحقیق» همراه گردد.
تباکی؛ عامل قساوت قلب
(۷۵)
بهتر است در حاشیه توصیه جناب مقدس از روایاتی یاد کنیم که توصیه به تباکی نموده است. این مطلب اگرچه درست است، باید توجه داشت کسی که مظلومیت امام حسین علیهالسلام و غربت و تنهایی آن حضرت علیهالسلام را به یاد آورد و دل وی به سوز و حزن نیاید و اشک او جاری نشود، قلبی بیمار دارد و باید خود را درمان نماید و گاه حضور وی در مجالس عزاداری ممکن است مشکل او را مضاعف سازد و استفاده افراطی از این مجالس خیرگی و قساوت قلب میآورد و متأسفانه بیشتر مداحانی که خود گریه نمیکنند، برای آن است که نام امام حسین علیهالسلام و روضه آن حضرت را بسیار بر زبان آوردهاند و چون دلی دریایی و پرصفا نداشتهاند بردن نام آن حضرت دیگر آن مزهای را که باید داشته باشد در نظر آنان ندارد و به صورت کلی افراط در هر امری حتی گزاردن نماز و قرائت قرآن کریم نیز شایسته نیست. کسی که در مقابل حق و اولیای الهی منفعل نمیگردد و قلبش به لرزه نمیآید، قافیه را باخته و باید به فکر صاف نمودن قلب خویش از رسوبات باشد. باید با معرفت به دین و اولیای الهی نزدیک شد و قصد سوء مادی به آن حضرات نداشت و عادت را از خود دور نمود و مسؤولیتهای دینی را شغلی درآمدزا ندانست، که در غیر این صورت، بسیار خطرناک و زیانبار است.
(۷۶)