تأثیر حاکمیت صفویان بر فضای فقهِ موسیقی
با استقرار دولت صفوی و بیرون آمدن شیعیان از فضای خفقانآمیزی که حاکمان اهل سنت و طاغوت برای آنان بهوجود آورده بودند، حاکمان صفوی از دراویش و صوفیان حمایت مینمودند و آنان به تبلیغ مرام خود در اجتماع میپرداختند و از طرفی عالمان و به ویژه فقیهانِ اَخباری نیز آزادی عمل پیدا نمودند. فقیهان اخباری که حاکمان صفوی ناچار بودند از آنان نیز حمایت کنند، در صحنههای اجتماعی حضور یافتند و این دو گروه نمیتوانستند یکدیگر را تحمل نمایند. در این دوره، موسیقی از اشرافیگری خود درآمد و از آن طبقه به عموم طبقات اجتماعی راه یافت و در قرائت قرآن و به خصوص عزاداری شکوفا گردید، اما وجود آزادی نسبی برای مذهبیان شیعی زمینه پیدایش نزاعهای علمی و سیاسی گردید. عالمان اخباری از طرفی به نقد رویکرد اصولیان میپرداختند و نزاع اصولیان و اخباریان به اوج خود نزدیک میشد و هر دو گروه آنان نیز
(۷۷)
وجود دراویش و صوفیان را که مناصب حکومتی در اختیار داشتند، نمیپذیرفتند و صفا و سادگی مذهبیها گاه به برادرکشی میانجامید. اما هیچ یک از این ماجراها سبب نمیشود که ما بدون دلیل و استدلال، غنا و موسیقی را تأیید کنیم یا آن را حرام بدانیم، بلکه باید دید ادله شرعی چه حکمی را اقتضا مینماید. اخباریان، موسیقی و غنا را حرام مطلق میدانستند و دراویش، آن را حلالِ مطلق میشمردند و اصولیان در این میان، به راه اعتدال نزدیک میشدند.
در دوره شیخ بهایی، بحث غنا و موسیقی شکل سیاسی به خود گرفته بود و سیاسی شدن این بحث، مانع از آن میشد که به هویت آن پرداخته شود. در نتیجه، حقیقت آن ژرفپژوهی نمیگردید و برخی از عالمان، جانب احتیاط را رعایت مینمودند و محافظهکار میشدند و بحث را بهطور حقوقی دنبال نمینمودند. بحث غنا و موسیقی در این جریان، همانند بحث سِحر است که چون وجه سیاسی یافت، بهخوبی تحقیق نشد و موضوع آن تاکنون ناشناخته مانده است؛ در حالی که سحر و جادو توانمندی است و توانمندی اشکال ندارد و تنها چیزی که مردود است، ایستادگی در برابر حق و آزار و اذیت دیگران است و این عمل را نباید برآمده از اصل سحر دانست و آن را حرام نمود.