![](http://nasimeeshgh.com/wp-content/uploads/2020/11/index.jpg)
من سفری به شهر مکه و مدینه داشتم. همسفران تهرانیام تعداد زیادی انگشتر برای فروش با خود آورده بودند، ولی موفق به فروش آنها نشدند و در این زمینه، از من کمک خواستند. آنها حدود پانصد انگشتر با خود همراه داشتند. من آنها را دلداری دادم که تمام انگشترها به فروش میرسد. من خواص انگشترهایشان را برای آنان گفتم و از آنها خواستم بگویند نزد حکیمی جواهرشناس رفتهایم و او خواص جواهرات را میداند و خواص نگین هر انگشتری را از او گرفتهاند. آن را برای اعراب تبلیغ کرده و توضیح بدهند. آنها به زبان عربی، خواص انگشتریهایشان را برای اعراب تبلیغ میکردند. برای نمونه میگفتند این نگین، محبت زنان را جلب میکند و آن یکی برای تقویت غریزهٔ جنسی مفید است. عربها، همهٔ انگشتریها را خریدند و پول خوبی هم بابت آن میدادند. سخن از زن و شهوت که به میان میآمد، عربها بیشتر استقبال میکردند، اما نگینهای دُرّ خریده نشد. خاصیت انگشتر درّ این است که باعث جلای زنان میشود و آنان اگر استفاده کنند، زیبا میشوند. آنان با ذکر این خاصیت، در مدت زمان سهساعت، تمام انگشتریها را به فروش رساندند. برخورد اعراب با مسایل، اینگونه است. برای همین است که شخصی مانند ابوحنیفه حتی برای فروش پیاز حدیث جعل میکرد و میگفت: «هرکس در شهر مکه پیاز بخورد، بهشت بر او واجب میشود».
در شهر مکه، سنیها پولدار و ثروتمند هستند. اگر ترتیبی داده شود که شیعیان، پول و مال سُنیها را از راههای مجاز، تصاحب کنند، به طور حتم، از نظر فقه حکمتگرای ما اشکال و ایرادی در این کار نیست. در این ماجرا نیز شیعههای گرفتار و درماندهٔ تهران به قصد زیارت به شهر مکه آمده بودند و اموالشان روی دستشان مانده بود و سُنیها انگشتریها را مشتمشت میخریدند. خواص انگشتریها اما دروغ نبود، ولی عربها برداشت معجزهگونهای از این خواص داشتند که مثلا اگر نگین دُر را به زنی بدهند و آن زن از انگشتری استفاده کند، سریع خواصش آشکار میشود. خلاصه اینکه آنها حتی انگشتریهایی را که ارزشی هم نداشت، فروختند. بعضی ایرانیها واقعا نیازمند بودند. با چشمهای خودم دیدم که یکی سکهای یک ریالی را از توالت خارج کرد؛ در حالی که لباسهایش کثیف و آلوده شده بود. بعد لباسها و آن سکه را شستشو داد.
من نیز انگشتری دارم که قیمت بیستسال پیش آن، پانصدهزار تومان بود. حتی اگر بابت آن انگشتری پنج میلیون تومان به قیمت همان زمان به من میدادند، باز متضرر میشدم. آن انگشتر را هنوز نفروختهام. این انگشتری شیء باارزشی است. شخصی برای خرید این انگشتری خواهش و التماس میکرد و میخواست پانصدهزارتومان هزینه کند که در آن زمان، پول هنگفتی به شمار میآمد. عدهٔ زیادی حاجی برای خرید این انگشتری صف کشیده بودند، اما من آن انگشتری را نفروختم. اگر بابت آن انگشتر، پنجمیلیون تومان یا حتی پنجاه میلیون تومان نیز میدادند، آن را نمیفروختم، و دیگر هم نمیتوانم مانند آن را تهیه کنم اما امکان تهیهٔ این مقدار پول برایم فراهم است.
در مدینهٔ منوّره، ما در هتلی هشت طبقه بودیم. من به دنبال جایی خلوت بودم تا کسی مزاحم کارهایم نشود. به پشت بام رفتم. منبعی ده متری روی پشت بام بود که در زاویهٔ هتل بهطور یکپارچه کار گذاشته بودند و به هیچ وجه کسی جرأت نمیکرد از آن بالا بیاید. من همانجا را مناسب دانستم و بر روی آن رفتم و مشغول نماز و دعا شدم. گویی آنجا اتاق شخصی ما بود. هر کس مرا دید، تعجب میکرد که چگونه از آن بالا رفتهام. نهایت دستشان را به میلهای میگرفتتد و تنها به پایین نگاهی میکردند، اما نمیتوانستند از آن منبع آب بالا بیایند. روزی کسی آمد دستش را به آن میله گرفت و خود را به روی منبع غلت داد و روی آن خوابید. به او گفتم: «بلند شو بنشین». گفت: «جگرش را ندارم». همانطور که خوابیده بود گفت: «من سابقها دزد بودم و بهخاطر تخصصی که در دزدی دارم، این مقدار را میتوانم بالا بیایم؛ اما توبه کردهام». بعد پرسید: «شما چهطور میتوانید اینجا بایستید. شما چهکاره بودهاید؟» گفتم: «بچه که بودم، استادی معنوی داشتم که مرا به بیمارستان فیروزآبادی میفرستاد که دو مناره داشت. من از این منارهها که پلههایی گرد داشت، بالا میرفتم. من در آنجا دانستم که منارهها پلههای گرد دارد، نه مستقیم و سیخکی. من به بالای آن مناره میرفتم و چهارزانو مینشستم و کارهایی که استاد معنویام خواسته بود، انجام میدادم. او در تمرین خود از من میخواست پایین را نگاه کنم و با تکنیکی، کاری میکردی تا دل انسان خالی نشود و ترس، آن را نگیرد و اراده چفت، محکم و قابل کنترل و مدیریت شود». استادم خودش گاهی میآمد تا تمرین بر بالای مناره را از نزدیک ببیند. این صفای استاد را میرساند. در آن زمانها و در عالَم کودکی خود، مدعی بودم کسی مثل ابنسینا هم نمیتواند شاگرد من باشد، بلکه اگر ابنسینا بیاید، باید در حضور آنان که بسیار پایینتر از من هستند، درس بگیرد.