۱۳۹۹-۱۰-۱۸

امکانات طلبگی و تولید علم دینی

زمانی صاحب خودروی بنز دماغه‌دار، مدل صد و هفتاد بودم و رانندگی می‌کردم. در آن زمان، کتاب سیوطی را درس می‌خواندم. برای زیارت به حرم شاه‌عبدالعظیم می‌رفتم. کارگران شهرداری، اطراف ساختمان شهرداری را حفر کرده بودند تا لوله‌گذاری کنند. من در حین رانندگی، سیوطی را حفظ می‌کردم که ناگهان چرخ‌های ماشین در چاله‌هایی که کارگران حفر کرده بودند افتاد و نتوانستم خودرو را کنترل کنم. خوش‌بختانه آسیبی ندیدم.

۱۳۹۹-۱۰-۱۲

حوزه‌ها ،اقتدار علمی و معنوی

حوزه‌ها باید اقتدار علمی و معنوی داشته باشد تا بتواند از تبار انبیا گردد؛ وگرنه این‌گونه درس خواندن‌های معمولی نتیجه‌ای در بر ندارد و در درازمدت، حتی انقلاب را مغلوب صاحبان زور و زر و زاری و تزویر می‌نماید.در ایام نوجوانی به درسی رفتم و بیست دقیقه‌ای نشستم. حالم از آن درس به هم خورد. وسط درس بلند شدم. طلبه‌ای از شاگردان آن استاد در خیابان جلوی مرا گرفت و گفت: «خوب کاری نکردی که وسط درس بلند شدی».

۱۳۹۹-۱۰-۰۶

افت تحصیلی

من در انتخاب اساتید، دقت ویژه و اهتمام بسیار داشتم. برخی از اساتید به هیچ وجه نمی‌توانستند محتوای متن و مراد مؤلف را از کتاب استخراج کنند. سنجش باطن استاد و این‌که در امور معنوی و مغیبات دستی دارد یا خیر، به این است که برای نمونه در خانه اشاره‌ای به او داشته و سؤالی را طرح کنی و ببینی استاد متوجه آن شده و در ضمنِ درس پاسخ پرسش تو را می‌دهد یا خیر؟ اگر علم و نیز دستی در باطن داشته باشد

۱۳۹۹-۰۹-۲۹

شغل اصلی روحانی تحقیق در دین خدا و تولید علم دینی است.

علم دینی نیز اصطلاح خاص خود را دارد که آن را در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» توضیح داده‌ام. در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام در زمینه‌های گوناگون پروژه‌های ارزشمندی یافت می‌شود و علما و حوزه‌ها باید در پی این امور بروند که این شغل آنان است. با وجود این همه انسان‌های خوب، مردم خود می‌توانند نماز جماعت بخوانند و یا صیغهٔ عقد جاری نمایند.

۱۳۹۹-۰۹-۲۵

اهتمام به درس

در طول تمامی سال‌های تحصیلی، روزهای تعطیل را درس می‌خواندم و نیز درس می‌گفتم. من در این سال‌های اخیر روزهایی را که مربوط به شهادت حضرات ائمهٔ معصومین می‌شد، درس تفسیر سورهٔ حمد می‌گفتم و در پایان نیز روضهٔ کوتاهی برگزار می‌شد. روزهای پنج‌شنبه و جمعه نیز سه درس عرفانی اسماءالحسنی، مصباح‌الانس و منازل‌السائرین را داشتم. متأسفانه دستگاه‌های آموزشی خیلی راحت بر تعطیلی‌ها می‌افزایند

۱۳۹۹-۰۹-۲۱

عشق به طلبگی

من طلبه‌ها را بسیار دوست دارم. من سه داماد دارم که همه طلبه‌اند. پنج پسر دارم که آن‌ها نیز همه طلبه‌اند. من طلبه‌ها را فرزندان حقیقی و معنوی خودم می‌دانم و به‌گونه‌ای به آنان ارادت دارم که بعضی از فرزندانم می‌گویند شما طلبه‌ها را بیش از ما دوست دارید. یکی از فامیل‌های ما که از سادات بود، خیلی اصرار داشت که دخترم را برای پسرش بگیرد. پسر او طلبه نبود و من دخترهایم را به‌گونه‌ای تربیت کرده بودم که هیچ رغبتی نداشتند با غیرطلبه ازدواج کنند.

۱۳۹۹-۰۹-۱۲

اوکراین سرسبز

چند سال پیش به کشور اوکراین سفری داشتم. من قصد داشتم تحقیقی جامعه‌شناسانه از مردم اوکراین داشته باشم که مستند به آزمایش‌های ویژهٔ خودم باشد. با این‌که یک هفته آن‌جا بودم، ولی چنان فشرده کار و تحقیق داشتم که احساس خستگی می‌کردم و کار و تلاش زیاد برای ذهنم آزاردهنده شده بود. یک هفتهٔ کامل کار کرده بودم، اما به اندازهٔ دو ماه، انرژی مصرف کرده بودم.

۱۳۹۹-۰۸-۱۱

حکیم جواهرشناس

من سفری به شهر مکه و مدینه داشتم. همسفران تهرانی‌ام تعداد زیادی انگشتر برای فروش با خود آورده بودند، ولی موفق به فروش آن‌ها نشدند و در این زمینه، از من کمک خواستند. آن‌ها حدود پانصد انگشتر با خود همراه داشتند. من آن‌ها را دلداری دادم که تمام انگشترها به فروش می‌رسد. من خواص انگشترهایشان را برای آنان گفتم و از آن‌ها خواستم بگویند نزد حکیمی جواهرشناس رفته‌ایم و او خواص جواهرات را می‌داند و خواص نگین هر انگشتری را از او گرفته‌اند.

۱۳۹۹-۰۸-۰۷

شمال

از لحاظ فلسفی، برای آن‌که فرهنگ مناسب چیزی شکل بگیرد و در جامعه نهادینه شود ـ اعم از آن‌که علم باشد یا صنعت ـ نیازمند گذر تدریجی طبیعی و نسبیت برای غلبهٔ حیث خوبی‌های آن بر بدی‌های آن می‌باشد. جامعهٔ ایران از زمان محمدرضا و هم‌چنین بعد از انقلاب، دارای یک جهش صنعتی، آن‌هم صنعت‌های وارداتی شد. من در شمال کشور نزدیک یکی از کارخانه‌های لبنیات بودم که یک کامیون حمل شیر، برای خالی کردن شیر آمد.

۱۳۹۹-۰۸-۰۵

کهک قم

گاه کثرت کارهای فکری یا ملاحظهٔ حال برخی از مراجعان، مرا خیلی خسته می‌سازد. روزی حاج‌آقایی گفت: «شما چند ماه است هر روز بدون تعطیلی درس داشته‌اید. حال که امروز درس به مناسبتی سیاسی تعطیل شده است، می‌خواهم شما را بیرون ببرم تا ناهار میهمان من باشید». از قم بیرون رفتیم و در یکی از روستاهای کهک، باغی بود که در آن چند تخت گذاشته بودند. ا قیافهٔ لات‌ها آمدند و کنار ما نشستند.ما ناهار را خوردیم. من گاهی بیکار که می‌شوم

۱۳۹۹-۰۷-۲۱

شمشک و آزمون قدرت اراده

روزی یک نفر از لس‌آنجلس آمده بود این‌جا و می‌گفت: «من شنیده‌ام شما می‌توانید بدون پوشش، بر روی یخ دراز بکشید و حتی بخوابید. من می‌خواهم این توان شما را برای تحقیقی که دارم، از نزدیک ببینم؛ هرچند در آمریکا هم کسانی هستند که مدعی این کار می‌باشند». گفتم: «من برای یک ساعت ماندن در سردترین نقطهٔ ایران، سی میلیون تومان می‌گیرم». آنان در چلهٔ زمستان، مرا به منطقهٔ پربرف و سرد شمشک تهران، که برای آنان جاذبه داشت،

۱۳۹۹-۰۷-۱۳

شیراز

شهر شیراز همواره به عرفان شناخته شده و خاک آن، عارف‌پرور است. این شهر خانقاه‌های فراوانی دارد. اما سالکان غیر خانقاهی آن گاه می‌شود که از مرشدهای رسمی خانقاه در عرفان چیره‌تر و باسوادتر هستند. پیرِ مهم‌ترین خانقاه آن‌جا روزی پیام داده بود که می‌خواهد به قم بیاید و مرا ببیند؛ اما شیـراز سالـکان غیرخانـقاهی دارد که از چنین کسانی قوی‌ترند.شیراز شهر سرسبزی است و قطب کشاورزی ایران در برخی از محصولات می‌باشد.

۱۳۹۹-۰۷-۰۸

ییلاق همدان

پیش از انقلاب، در تعطیلات تابستان، مرا برای ییلاق به یکی از جاهای خنک همدان (روستای ورع) بردند. در آن‌جا حدود پنجاه طلبه وجود داشت که برخی از آن‌ها اهل همان‌جا بودند؛ اما پدر و مادرها و آشنایان آن‌ها پشت سر هیچ‌یک از طلبه‌ها برای نماز نمی‌ایستادند. به من گفتند: «شما امام جماعت باشید». گفتم: «این همه طلبه اهل فضل و بومی دارید، چرا از آن‌ها برای نماز استفاده نمی‌کنید؟».من برای اهل آن‌جا منبر رفتم. نخستین کاری که کردم،

۱۳۹۹-۰۶-۳۰

خشونت در اسفراین

پیش از انقلاب، تابستانی برای ییلاق به اسفراین رفتم. درویش‌های این شهر با هدایت سلطان خدابنده، این شهر را گرفته بودند. آخوندها نیز که نمی‌توانستند از پس آن‌ها برآیند، این‌ها را کافر و نجس دانسته بودند و برای نمونه، تمام مهرهایی را که این‌ها بر آن نماز خوانده بودند، از مسجد بیرون آورده و در جوی آب ریخته بودند و می‌گفتند این مهرها نجس شده است. بنا بود آقای خزعلی به این شهر بیاید تا ماجرا را حل و فصل کند؛ما وقتی شنیده بود من در آن‌جا هستم

۱۳۹۹-۰۶-۲۸

با اهل حق کرمانشاه

من دو مورد از عجایب دنیا را با چشم خود دیده‌ام: یکی هنداونه‌ای بسیار بزرگ بود. زمانی در بوته‌زارهای اطراف شهر مشهد، هنداونه‌ای را دیدم که ارتفاعش بیش از یک متر بود. اگر پنجاه نفر مشغول خوردن این هندوانه می‌شدند، باز هم تمام نمی‌شد و از آن باقی می‌ماند. تقریبا چهل سال پیش، چنین هندوانهٔ عظیمی را دیدم. اما قبل از آن را به یاد نمی‌آورم که چنین مورد عجیبی را مشاهده کرده باشم. هندوانه‌ای در این اندازه بزرگ، برایم عجب بود.

۱۳۹۹-۰۶-۲۴

پیرمرد هندوانه‌فروش

خداوند، صفت آقایی و بزرگی دارد. من نیز از گداصفتی حتی در امور معنوی و کمالات باطنی بیزار هستم. یا تمام نعمت باید نصیبمان بشود یا هیچ! حد وسطی هم وجود ندارد و چنین نیستم که تکه‌تکه از چیزی بهره‌مند شوم؛ یعنی یا باید صددرصد باشد یا هیچ. چنین معنایی همیشه و در هر زمانی درون من وجود داشته است. من حال و حوصله‌ای برای جمع‌آوری نعمت‌های خرده‌ریز ندارم و اگر نعمت است، باید تمام و کمال نصیبم بشود.

۱۳۹۹-۰۶-۲۰

کاشان و ریسندگی میلیونرها

کارگاه ریسندگی و بافندگی. به‌به از این کار! در کارگاه ریسندگی، انبوه الیاف و پنبه‌ها را تبدیل به نخ می‌کنند و بعد نخ‌ها تبدیل به قالی می‌شود. پس این شغل، هنر هم محسوب می‌شود. کارگران، ماسوره‌ها را به کار می‌اندازند و ماسوره‌ها می‌چرخند و کار خودبه‌خود انجام می‌شود. در زمان قدیم، کلاف نخ را به وسیلهٔ دست می‌چرخاندند. نخ‌ها را مدام شل و سفت می‌کردند که البته نتیجهٔ کار چندان خوب نبود و کلاف نامیزان می‌شد.

۱۳۹۹-۰۶-۱۷

حرم‌های قلابی و حرامی‌های مزوّر

در کودکی، محل زندگی ما شهرری بود که کوه بی‌بی شهربانو در آن است. من در آن منطقه رشد پیدا کردم و زیاد به این زیارتگاه رفت و آمد می‌کردم. بعضی از افراد عقیده داشتند که امام حسین علیه‌السلام هر شب جمعه به این کوه سر می‌زند تا شهربانو را دیدار کند. متولی امامزاده هر هفته لنگ و قطیفه‌ای را به همین باور شستشو می‌کرد. ورود مردان نیز به ضریح مقدس شهربانو ممنوع بود. بعضی می‌گفتند: «اگر مردی به حرم رفت و آمد کند

۱۳۹۹-۰۶-۱۴

دانشگاه جامعه

طلبه که بودم به اشارهٔ یکی از اساتید معنوی خویش باید همه‌جا را می‌دیدم تا به اصطلاح، موضوع‌شناس می‌گشتم. موضوع‌شناسی، یکی از ارکان مهم حکمت‌گرایی و تربیت معنوی و الهی است. اساتید، ما را سفرای الهی می‌خواستند و به این عناوین تربیت می‌کردند. می‌گفتند به مکان‌های عمومی سرکشی کنید تا ناآگاه نباشید. این اساتید به واقع عالم‌پرور بودند. بعضی، گویی از دهات و روستا وارد حوزه شده‌اند. در حوزه لنگر می‌اندازند

۱۳۹۹-۰۶-۱۱

مسیر آزاد کودکی؛ موضوع خودشناسی

کودک بودم و تازه در شهر تهران سر و کلّهٔ ماشین دودی پیدا شده بود. ماشین دودی مسافت بین شوش تا شهرری را طی می‌کرد. عده‌ای می‌پریدند و ماشین دودی را می‌گرفتند و عده‌ای روی آن راه می‌رفتند. بعضی‌ها ناشی بودند و در پرش موفق نبودند و بر زمین می‌افتادند. گاهی بچه‌ها با چسبیدن به عقب درشکه‌ها سواری می‌گرفتند. این کار نیاز به مهارت داشت و لازم بود شخص، ارادهٔ خودش را با قطار یا درشکه تنظیم و چفت کند

  • 1
  • 2