۱۳۹۹-۱۱-۰۲

در فراق شاگرد

ما قدر و ارزش بندگان خداوند را که در واقع تعینات الهی هستند، نمی‌شناسیم. در واقع، ماهیت بندهٔ خداوند چیست؟ بندگان خداوند مظاهر و تعینات الهی هستند؛ یعنی آن‌چه از پروردگار تشعشع شده و ریزش کرده است. مانند این‌که نوشتهٔ تو در واقع خود توست یا سخن تو به واقع خود توست. تویی که ریزش می‌کنی. جهان هستی نیز در واقع ریزش‌های پروردگار است. ما باید این ریزش‌ها را با دستانمان جمع‌آوری کنیم،

۱۳۹۹-۱۰-۱۸

امکانات طلبگی و تولید علم دینی

زمانی صاحب خودروی بنز دماغه‌دار، مدل صد و هفتاد بودم و رانندگی می‌کردم. در آن زمان، کتاب سیوطی را درس می‌خواندم. برای زیارت به حرم شاه‌عبدالعظیم می‌رفتم. کارگران شهرداری، اطراف ساختمان شهرداری را حفر کرده بودند تا لوله‌گذاری کنند. من در حین رانندگی، سیوطی را حفظ می‌کردم که ناگهان چرخ‌های ماشین در چاله‌هایی که کارگران حفر کرده بودند افتاد و نتوانستم خودرو را کنترل کنم. خوش‌بختانه آسیبی ندیدم.

۱۳۹۹-۱۰-۱۲

حوزه‌ها ،اقتدار علمی و معنوی

حوزه‌ها باید اقتدار علمی و معنوی داشته باشد تا بتواند از تبار انبیا گردد؛ وگرنه این‌گونه درس خواندن‌های معمولی نتیجه‌ای در بر ندارد و در درازمدت، حتی انقلاب را مغلوب صاحبان زور و زر و زاری و تزویر می‌نماید.در ایام نوجوانی به درسی رفتم و بیست دقیقه‌ای نشستم. حالم از آن درس به هم خورد. وسط درس بلند شدم. طلبه‌ای از شاگردان آن استاد در خیابان جلوی مرا گرفت و گفت: «خوب کاری نکردی که وسط درس بلند شدی».

۱۳۹۹-۱۰-۰۶

افت تحصیلی

من در انتخاب اساتید، دقت ویژه و اهتمام بسیار داشتم. برخی از اساتید به هیچ وجه نمی‌توانستند محتوای متن و مراد مؤلف را از کتاب استخراج کنند. سنجش باطن استاد و این‌که در امور معنوی و مغیبات دستی دارد یا خیر، به این است که برای نمونه در خانه اشاره‌ای به او داشته و سؤالی را طرح کنی و ببینی استاد متوجه آن شده و در ضمنِ درس پاسخ پرسش تو را می‌دهد یا خیر؟ اگر علم و نیز دستی در باطن داشته باشد

۱۳۹۹-۰۹-۲۹

شغل اصلی روحانی تحقیق در دین خدا و تولید علم دینی است.

علم دینی نیز اصطلاح خاص خود را دارد که آن را در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» توضیح داده‌ام. در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم‌السلام در زمینه‌های گوناگون پروژه‌های ارزشمندی یافت می‌شود و علما و حوزه‌ها باید در پی این امور بروند که این شغل آنان است. با وجود این همه انسان‌های خوب، مردم خود می‌توانند نماز جماعت بخوانند و یا صیغهٔ عقد جاری نمایند.

۱۳۹۹-۰۹-۲۵

اهتمام به درس

در طول تمامی سال‌های تحصیلی، روزهای تعطیل را درس می‌خواندم و نیز درس می‌گفتم. من در این سال‌های اخیر روزهایی را که مربوط به شهادت حضرات ائمهٔ معصومین می‌شد، درس تفسیر سورهٔ حمد می‌گفتم و در پایان نیز روضهٔ کوتاهی برگزار می‌شد. روزهای پنج‌شنبه و جمعه نیز سه درس عرفانی اسماءالحسنی، مصباح‌الانس و منازل‌السائرین را داشتم. متأسفانه دستگاه‌های آموزشی خیلی راحت بر تعطیلی‌ها می‌افزایند

۱۳۹۹-۰۹-۱۲

اوکراین سرسبز

چند سال پیش به کشور اوکراین سفری داشتم. من قصد داشتم تحقیقی جامعه‌شناسانه از مردم اوکراین داشته باشم که مستند به آزمایش‌های ویژهٔ خودم باشد. با این‌که یک هفته آن‌جا بودم، ولی چنان فشرده کار و تحقیق داشتم که احساس خستگی می‌کردم و کار و تلاش زیاد برای ذهنم آزاردهنده شده بود. یک هفتهٔ کامل کار کرده بودم، اما به اندازهٔ دو ماه، انرژی مصرف کرده بودم.

۱۳۹۹-۰۹-۰۸

ترکیه و سیاست جذب توریست اقتصادی

کشور ترکیه امروزه به سوی قارهٔ اروپا حرکت می‌کند و رفته‌رفته از مظاهر تمدن این قاره می‌گردد. ترکیه که تاکنون خُلق و خوی شرقی‌ها را داشته است، این روزها در برزخی است. انگار مشرق و مغرب جهان را در خود گرد آورده است. با سیاحت ترکیه، قاره‌های آسیا و اروپا با هم سیاحت می‌شوند. اگر کسی قصد دارد دور دنیا را بگردد، کافی است از کشور ترکیه بازدید کند. ترکیه مانند بهشت است.

۱۳۹۹-۰۹-۰۴

غوغایی در صحن امام رضا

پیش از انقلاب، زمانی در حرم آقا امام رضا علیه‌السلام و در صحن حرم بودم. ما در آن‌جا نشسته بودیم، ناگهان مردم به هم ریختند و شلوغ شد که بیماری که ظاهرا دچار فلج از ناحیهٔ پا بود، شفا پیدا کرده است. من آن فرد را دیدم اما اعتنایی نکردم؛ زیرا دانستم دروغ می‌گوید. دو سه نفر نیز با من همراه بودند. از دلیل بی‌اعتنایی و بی‌تفاوتی‌ام پرسیدند. گفتم: «من به این سادگی حرف دیگران را نمی‌پذیرم.

۱۳۹۹-۰۸-۲۸

زیارت امام رضا علیه‌السلام

در حرم حضرت امام رضا علیه‌السلام هر زایری همه چیز حرم را منتسب به حضرت و از ایشان می‌داند. در این حرم، حتی اگر کسی منبر برود، به شخص سخنران توجه نمی‌شود و زایر در فضایی است که سخن منبری را سخن حضرت می‌داند و گویی امام‌رضا علیه‌السلام با او سخن می‌گوید و به صورت پیوسته آن حضرت را در ذهن و در دل خود دارد. به هر حال این فضا و خانه متعلق به آن حضرت است.

۱۳۹۹-۰۸-۲۴

دزدان حرم

ر کربلا هر روز در فرات غسل می‌کردم و سپس به زیارت می‌رفتم. روزی کنار ضریح آقاابوالفضل ایستاده بودم. چفیه‌ای بر سرم بود و پیراهن عربی به تن داشتم. دیدم یکی دست به جیب لباس عربی من برد و مقداری پول از آن برداشت. قدیم‌ها می‌گفتند هر کسی ناپاک باشد و به ضریح حضرت ابوالفضل نزدیک شود، زمین می‌خورد و خون‌دماغ می‌شود. دیدم این شخص خیلی راحت آن پول را برداشت و چیزی هم نشد. گفتم: «آقا! اگر شما نمی‌خواهید به او چیزی بگویید، من هم نمی‌گویم».

۱۳۹۹-۰۸-۱۸

کربلا و صفای شاگرد

من سه آرزو در زندگی داشتم: ازدواج دخترانم که الحمدللّه محقق شده است. دیگری نگارش کتاب‌هایی که باید انجام دهم که هنوز انجام نپذیرفته است و دیگر این‌که به کربلا مشرف شوم و زیارت‌نکرده از دنیا نروم. به حمد الهی، دو بار این توفیق حاصل شد. بار دومی که به کربلا مشرف شدم، در حرم آقا ابالفضل علیه‌السلام برای این‌که شناخته نشوم و راحت باشم، با لباس عربی و چفیه ایستاده بودم و فارسی هم صحبت نمی‌کردم. ر همان بین، یکی از طلبه‌های عراقی …

۱۳۹۹-۰۸-۱۵

مسجد کوفه

دنیا و هرچه در آن است، مظاهر خداوند متعال است. اگر نسبت به موجودات و اشیا، رفتار و عملکرد خاصی داری، مانند این است که با خداوند متعال چنین رفتاری را در پیش گرفته‌ای. بنابراین انسان نسبت به موجودات و اشیا، نسبت به زمین که بر آن قدم می‌گذارد و فردا در خاک آن قرار داده می‌شود، مسؤول است. می‌گویند وقتی انسان را در خاک دفن می‌کنند، زمین، آن‌چنان او را فشار می‌دهد که تمام استخوان‌هایش شکسته و آرد می‌شود. زمین به انسان خطاب می‌کند

۱۳۹۹-۰۸-۱۱

حکیم جواهرشناس

من سفری به شهر مکه و مدینه داشتم. همسفران تهرانی‌ام تعداد زیادی انگشتر برای فروش با خود آورده بودند، ولی موفق به فروش آن‌ها نشدند و در این زمینه، از من کمک خواستند. آن‌ها حدود پانصد انگشتر با خود همراه داشتند. من آن‌ها را دلداری دادم که تمام انگشترها به فروش می‌رسد. من خواص انگشترهایشان را برای آنان گفتم و از آن‌ها خواستم بگویند نزد حکیمی جواهرشناس رفته‌ایم و او خواص جواهرات را می‌داند و خواص نگین هر انگشتری را از او گرفته‌اند.

۱۳۹۹-۰۸-۰۷

شمال

از لحاظ فلسفی، برای آن‌که فرهنگ مناسب چیزی شکل بگیرد و در جامعه نهادینه شود ـ اعم از آن‌که علم باشد یا صنعت ـ نیازمند گذر تدریجی طبیعی و نسبیت برای غلبهٔ حیث خوبی‌های آن بر بدی‌های آن می‌باشد. جامعهٔ ایران از زمان محمدرضا و هم‌چنین بعد از انقلاب، دارای یک جهش صنعتی، آن‌هم صنعت‌های وارداتی شد. من در شمال کشور نزدیک یکی از کارخانه‌های لبنیات بودم که یک کامیون حمل شیر، برای خالی کردن شیر آمد.

۱۳۹۹-۰۸-۰۵

کهک قم

گاه کثرت کارهای فکری یا ملاحظهٔ حال برخی از مراجعان، مرا خیلی خسته می‌سازد. روزی حاج‌آقایی گفت: «شما چند ماه است هر روز بدون تعطیلی درس داشته‌اید. حال که امروز درس به مناسبتی سیاسی تعطیل شده است، می‌خواهم شما را بیرون ببرم تا ناهار میهمان من باشید». از قم بیرون رفتیم و در یکی از روستاهای کهک، باغی بود که در آن چند تخت گذاشته بودند. ا قیافهٔ لات‌ها آمدند و کنار ما نشستند.ما ناهار را خوردیم. من گاهی بیکار که می‌شوم

۱۳۹۹-۰۷-۰۸

ییلاق همدان

پیش از انقلاب، در تعطیلات تابستان، مرا برای ییلاق به یکی از جاهای خنک همدان (روستای ورع) بردند. در آن‌جا حدود پنجاه طلبه وجود داشت که برخی از آن‌ها اهل همان‌جا بودند؛ اما پدر و مادرها و آشنایان آن‌ها پشت سر هیچ‌یک از طلبه‌ها برای نماز نمی‌ایستادند. به من گفتند: «شما امام جماعت باشید». گفتم: «این همه طلبه اهل فضل و بومی دارید، چرا از آن‌ها برای نماز استفاده نمی‌کنید؟».من برای اهل آن‌جا منبر رفتم. نخستین کاری که کردم،

۱۳۹۹-۰۷-۰۴

معبد سیک‌های زاهدان

من در زاهدان بر آن بودم تا ادیان و مذاهب مختلف را حول یک محور، یعنی مسجد، جمع کنم؛ برای همین، هم به مدرسهٔ اهل‌تسنن می‌رفتم و هم به معبد سیک‌ها. البته سیک‌ها ما را دعوت کرده بودند. خودم نیز می‌خواستم که دعوت بشوم. در آن زمان، یعنی پیش از سال شصت، بر آن بودم که تمامی عالمان دینی این منطقه با هم نشست داشته باشند. کسی که سمت رهبری و مدیریت یک منطقه را به دست می‌گیرد، باید بتواند با همهٔ اهل آن منطقه ارتباط داشته باشد.

۱۳۹۹-۰۶-۳۰

خشونت در اسفراین

پیش از انقلاب، تابستانی برای ییلاق به اسفراین رفتم. درویش‌های این شهر با هدایت سلطان خدابنده، این شهر را گرفته بودند. آخوندها نیز که نمی‌توانستند از پس آن‌ها برآیند، این‌ها را کافر و نجس دانسته بودند و برای نمونه، تمام مهرهایی را که این‌ها بر آن نماز خوانده بودند، از مسجد بیرون آورده و در جوی آب ریخته بودند و می‌گفتند این مهرها نجس شده است. بنا بود آقای خزعلی به این شهر بیاید تا ماجرا را حل و فصل کند؛ما وقتی شنیده بود من در آن‌جا هستم

۱۳۹۹-۰۶-۲۸

با اهل حق کرمانشاه

من دو مورد از عجایب دنیا را با چشم خود دیده‌ام: یکی هنداونه‌ای بسیار بزرگ بود. زمانی در بوته‌زارهای اطراف شهر مشهد، هنداونه‌ای را دیدم که ارتفاعش بیش از یک متر بود. اگر پنجاه نفر مشغول خوردن این هندوانه می‌شدند، باز هم تمام نمی‌شد و از آن باقی می‌ماند. تقریبا چهل سال پیش، چنین هندوانهٔ عظیمی را دیدم. اما قبل از آن را به یاد نمی‌آورم که چنین مورد عجیبی را مشاهده کرده باشم. هندوانه‌ای در این اندازه بزرگ، برایم عجب بود.