۱۳۹۹-۰۶-۱۰

مسیر آزاد کودکی؛ موضوع زیر یخ

در زمان قدیم، مکان‌هایی به نام رخت‌شوی‌خانه بود. شبی زمستانی، قصد رفتن به آن‌جا را داشتم. زمین، از شدت سرمای مخصوص آن زمان‌ها یخ زده بود. می‌خواستم بدون این‌که کسی متوجه شود، داخل آب سرد رختشوی‌خانه بروم. یخ را شکستم و به داخل آب رفتم. ناگهان، زیر یخ‌های ضخیم گرفتار شدم و نمی‌توانستم بالا بیایم. یکی از موقعیت‌هایی که من شهادتین را گفتم، همین‌جا بود. ده تا سی‌بار، تا گفتن اشهد پیش رفتم.

۱۳۹۹-۰۶-۰۶

باجگیری لات‌ها؛ موضوع‌شناسی سیاسی

ر تهران، پهلوانی بود که بیش از پانصد نوچه داشت و به قول معروف، قدرقدرت و ذی‌شوکتی یکه‌تاز به شمار می‌رفت که حتی حکومتی‌ها به او باج می‌دادند. در آن زمان، ادارهٔ محله‌ها و قانون آن به دست گردن‌کلفت‌ها بود. مثلا رئیس شهربانی، نوچهٔ گردن‌کلفت و زورگوی محله بود و برنامه‌هایش را با او هماهنگ می‌کرد. در همسایگی ما نیز حسین‌آقایی زندگی می‌کرد که بزرگ لات‌ها و قلدر شهر محسوب می‌شد. قمارخانه‌ها در تصرف او بود و تلکهٔ قمار به دست او می‌رسید.

۱۳۹۹-۰۵-۲۸

دروازه غار؛ نقطهٔ شروع موضوع‌شناسی

یکی از مکان‌های عجیب و شگفت تهران که در کودکی آن را دیده‌ام، «دروازه غار» است. معتقدم انسان در این مکان، گم می‌شود و حیران. حالی که از بابت حیرانی، هنگام ورود به عوالم غیبی به انسان دست می‌دهد، در این‌جا نیز قابل تجربه است. وقتی این مکان را دیدم، انگار یکی از عوالم غیب را مشاهده می‌کردم که از رؤیت عرش و فرش و قلم نیز اهمیت بیش‌تری داشت.کودک که بودم، به مسجد زیاد رفت و آمد داشتم. کلید مسجد را برای نگه‌داری، به من سپرده بودند.

۱۳۹۹-۰۵-۱۷

تاریخ تولد، همسر

همسری داشتم که به سبب بیماری و هجوم اراذل و اوباش وابسته به چیرگان، به شهادت رسید. این واقعه برای سال ۶۸ است؛ همان‌طور که مخالف ریاست جمهوری آقای بنی‌صدر و نیز مخالف قائم‌مقامی آقای منتظری هم بودم. تنگ غروب جمعه‌شبی بود که همسایه‌ای زنگ خانهٔ ما را زد و گفت: «حاج‌آقا! پسر شما، مهدی شیشهٔ ما را شکسته است». آن موقع بسیار بچه بود. آن‌ها می‌خواستند این‌گونه مرا به بیرون بکشانند و دعوای خود را راه بیندازند.

۱۳۹۹-۰۵-۱۴

عبادت مادر و اهمیت تسبیح

مادرم در این اواخر که بیش از نود سال سن داشت، گاهی بیمار می‌شد و از بیماری‌اش شکایت می‌کرد. به او گفتم: «مادر! فقط ذکر سبحان‌اللّه را بگو و ذکر دیگری را دنبال نکن و نیز از این بیماری گله و شکایت نکن؛ زیرا وقتت به شکایت می‌گذرد و دیگر سودی هم ندارد».مادرم فراغت زیادی داشت و شغلی جز عبادت و ذکرگفتن نداشت. سخن و ذکری بالاتر و بهتر از تسبیح خداوند نیست.در قرآن کریم آمده است فرشتگان برای زمینیان استغفار می‌کنند

۱۳۹۹-۰۵-۱۱

ستاره‌ای بی‌نشان

مادرم انسان بسیار بزرگواری بود. روی سنگ قبرش عبارت «عارفهٔ دلسوخته» و «ستارهٔ بی‌نشان» را حک کردند. این عبارات، اشاره‌ای کوتاه و مختصر به مقام باطنی او دارد و بسیار سنگین است. او بزرگ‌تر از همهٔ این عبارات بود. او تندیسی بی‌نشان در عالم معنویت و عرفان بود. او تمام محتوای علم عرفان را در بر داشت. مادرم در نود و پنج سالگی درگذشت. او برای من کعبه‌ای بود و تا زنده بود، سعی می‌کردم مانند پروانه‌ای به دور او باشم.

۱۳۹۹-۰۵-۰۹

درایت پدر

از پدرم خاطرات فراوانی دارم. خداوند تمام گذشتگان را رحمت کند. وقتی می‌خواستم به مدرسه و کلاس اول بروم، پدرم به من گفت: «شلوار مدرسه‌ات باید کشی باشد». من دوست داشتم شلوار کمربندی بپوشم و از این‌که باید حرف پدر را می‌پذیرفتم و با شلوار کشی به مدرسه می‌رفتم، ناراحت بودم. بعد از این‌که مدرسه رفتم، بچه‌هایی را می‌دیدم که تازه کت و شلوار تن نموده بودند و کمربند داشتند، اما وقتی به دستشویی می‌رفتند،

۱۳۹۹-۰۵-۰۶

خانوادهٔ مقتدر و مظلوم

پدرم در اصل اهل مشهد مقدس بود. او بعدها به گلپایگان مهاجرت نمود و در گوگه آن‌جا ساکن شد. مادرم از سعیدآباد گلپایگان می‌باشد. از پدرم شنیدم در زمان قحطی بزرگ، که مردم لب به حرام نمی‌زدند و از فرط گرسنگی می‌مردند، پدربزرگ من وضع مالی مناسب و خوبی داشته است. او در خانه دارای چیل پر از گندم و امکانات دیگر بوده است. در آن قحطی، پدرم در آن چیل‌ها را به روی مردم باز می‌کند

۱۳۹۹-۰۵-۰۲

دوئل اقتدار معنوی

پیش از انقلاب، پیر بزرگ دراویش ایران را دیدم؛ یعنی کسی که سلطان دراویش بود. من به فرزند یکی از مریدان او گفتم: «کارهای آنان سالوس و تعزیهٔ عرفان است». او نپذیرفت و گفت: «یک بار پیش آنان برویم، ببینید آیا تحملش را دارید؟ البته اگر زور و قدرت آنان بر شما برتری نداشته باشد، شما را اذیت خواهند نمود». به وی گفتم: «از زور و قدرت آنان نباید ترسید که اگر آنان پیر دارند، ما هم امام صادق علیه‌السلام داریم».

۱۳۹۹-۰۴-۲۸

تعبیر خواب

سال‌ها پیش از انقلاب، خواب دیدم قرآن بزرگی با اسلحه‌ای بلند و سفید از جنس نقره داشتم. طول این اسلحه به دو متر می‌رسید. می‌خواستم آن‌ها را در جایی بگذارم تا محفوظ باشد. به یکی از عالمان وارسته گفتم می‌شود این‌ها را به امانت در خانهٔ شما بگذارم. او گفت خانهٔ ما موریانه دارد. من آن‌ها را به حرم حضرت معصومه بردم، خواستم آن‌ها در جایی که قرآن‌ها و مفاتیح‌ها را می‌گذاشتند،

۱۳۹۹-۰۴-۲۰

المدعی

برخی بدخواهان وقتی می‌خواهند از من نام ببرند، به من می‌گویند او «المدعی» است. یکی از شطح‌ها و هذیان‌های من این است که دوست دارم خداوند تمامی پیغمبران خود را یک‌جا جمع کند و منبری ساده برای من درست کند تا بروم برای آنان سخن بگویم و از عقیدهٔ خودم برای آنان بگویم. آیا می‌توانم برای آنان سخنانی را بگویم که آن‌ها مثل آن را جایی نشنیده باشند؟ اگر توهّم چنین ادعایی روا باشد، روز قیامت پوست مرا می‌کنند و می‌گویند طبق همین ادعایت عمل کن.

۱۳۹۹-۰۴-۱۸

انس با قبرستان

من به قبرستان‌ها رفت و آمد فراوانی دارم و اهل گذر از آرامگاه‌ها می‌باشم. البته در کودکی انس فراوان‌تری با قبرستان داشتم. آن زمان‌ها شب‌هنگام، برای خودبازیبایی به قبرستان می‌رفتم. غسال و گورکنی را می‌شناختم که عمر خود را با کار در قبرستان‌ها به پیری رسانده بود. او قبر می‌کند و بدن اموات را غسل می‌داد. من با او رفیق شدم و درِ صحبت را با او باز کرده و گفتم: «در این همه سال قبرکنی و مرده‌شویی، آیا مورد خاصی را مشاهده کرده‌ای؟

۱۳۹۹-۰۴-۰۷

صحیفهٔ عشق

اگر دین و حکمت و فقه و قرآن‌کریم و عرفان محبوبی، در چارچوب و قالب عصمت تبیین و تبلیغ نشود، مذهب شیعه در جهان، از نظر جایگاه علمی رشد نمی‌کند؛ زیرا این‌گونه بحث‌های معمول عرفانی، در مراکز علمی و عرفانی جهان، بسیار مطرح می‌شود و رشد مذهب شیعه، منوط به فتح باب فهم حالات مقام عصمت در علوم دینی است.

۱۳۹۹-۰۳-۳۰

تفسیر هدی

«تفسیر هدی» را بر پایهٔ انس و عشقی که با قرآن کریم داشته‌ام، آورده‌ام. در این تفسیر از مفهوم، معنا، مصداق، نور، حکم، عظمت و آثار آیات گفته‌ام؛ هرچند برای تبیین عظمت هر یک از آیات قرآن‌کریم باید یک شهرِ قرآن‌کریم ساخت و محققان و دانشمندان برجستهٔ تمامی رشته‌ها را در این شهر اسکان داد و با در اختیار گذاشتن امکانات گوناگون به آنان و آشناساختن ایشان به روش انس با قرآن کریم، راه را برای تحقیق علمی بر تمامی آیات قرآن کریم هموار نمود.

۱۳۹۹-۰۳-۲۵

عشق به قرآن‌کریم

در زمان کودکی، تلاوت قرآن را بسیار دوست داشتم. بسیار کوچک بودم که چنین احساسی را تجربه کردم. عاشق قرآن کریم و تلاوت آن بودم، ولی توانایی آن را نداشتم. زمان طاغوت بود و صفحات نخستین کتاب‌های مدارس، راجع به محمدرضا شاه و همسرش ثریا بود. در آن زمان، ثریا همسر محمدرضا شاه بود. ما با همکلاسی‌هایمان دربارهٔ شاه و خاندانش سخن می‌گفتیم. بچه‌ها می‌گفتند خاندان پهلوی زیاد همسر اختیار می‌کنند و این‌که آن‌ها استثنا هستند و در این کارشان، ایرادی وجود ندارد، اما اگر مردم عادی، همسر دوم می‌گرفتند،

۱۳۹۹-۰۳-۱۲

دیدار فیضیه

زمانی در مدرسهٔ فیضیه حجره داشتم و درس می‌گفتم. روزانه ده تا چهارده جلسه درس می‌گفتم. وضعیت روبه‌راه و مناسبی داشتم. خداوند عاقبتمان را به خیر کند! یک روز آقا امام زمان را رؤیت کردم که وارد مدرسهٔ فیضیه شد. به‌به! به‌به از جمال ملکوتی آن امام! ایشان وارد قسمت بالای مدرسهٔ فیضیه شد. حجرهٔ من هم در آن طبقه قرار داشت.

  • 1
  • 2