موسیقی در مرتبهٔ احساس نفس مینشیند. از همین رو موسیقی بر تخیل و توهم آدمی موثر است. اگر کسی موسیقی را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و احساسی مرده خواهد داشت. موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانهروز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب تقسیم کرده و مومن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین بهجا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمتهای نماز شبانهروزی را میتوان جلا و صفایی دانست که به مرتبهٔ احساس نفس آدمی میدهد و برای آن نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغیهای روزانه منقبض شده است؛ چنانکه میفرماید: «إِنَّ لَک فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً» (مزمل / ۷) و این نماز است که عضلات احساس را از انقباض بیرون میآورد. نمازهای پنجگانه با احساسبخشی و توانزایی که دارد، اثر خشککنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف میدهد. کسانی که از نماز خالی و از امور نشاطزا و فرحبخش به کلی دور میشوند، خشکی میگیرند و کمتر کسی میتواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکتها و واقعیتهای زندگی، خُرد نشود و در اوج سختیها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان مینماید. انسان بیاحساس نمیتواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور میگردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روانافزاها ـ بهرهای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی همچون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است که نتیجهٔ آن خشونت، درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که میخواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام میدهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی میماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.
صوت، صدا، غنا و موسیقی برای نفس جنبهٔ دارویی دارد و میتواند به عنوان داروی درمانی یا مسکن و آرامبخش و یا تقویتی و خوراکی از آن استفاده نمود. غنا و موسیقی اگرچه امری برآمده از طبیعت است و میتواند مناسب طبیعت افراد باشد، ولی جامعهٔ مدرن و علمی با این امر طبیعی، همانند دارو مواجه میشود و در استفاده از آن، رعایت تناسبها و اندازهها را دارد و هم از جمود و بیصفایی و هم از افراط ـ که لیزی و ناپایداری اراده میآورد ـ خودداری میورزد. غنا و موسیقی اگرچه در ابتدا توسط حکیمان، دانشی گردیده است، متاسفانه، هیچ حکیم عارفی ید مبسوط نداشته است تا موارد درمانی، مُعین و مُجاز موسیقی را مشخص نماید و ـ برای نمونه ـ مجوز برای لحن در قرائت نماز بدهد.
اگر کسی بیش از اندازه از موسیقیهای آرامبخش استفاده کند، احساس خود را لیز و بدون ترمز و بازدارنده میسازد. استفاده از جنبهٔ دارویی غنا و موسیقی باید تنها برای افراد بیمار و با تجویز کارشناس مسایل روانی و فقهی صورت گیرد و مصرف آن بدون نسخهٔ کارشناس ممنوع است و در این صورت، میشود به تناسب، از جهات بسیاری از آن بهره برد. البته، این فن چندان متخصصی که دقت نظر کامل داشته و جامع باشد به خود ندیده است. همین امر بازار استفاده از موسیقی را آشفته نموده است. کسانی هستند که بدون آگاهی و تجویز متخصص چنان با موسیقی انس دارند که اعصاب و روان آنان اختلال مییابد، در برابر، برخی نیز آن قدر از آن پرهیز میکنند که اعصاب و روان آنان منجمد و خشک میگردد و از این سوی دچار اختلال روحی روانی میگردند.
بهوسیلهٔ غنا و موسیقی میتوان بسیاری از ضعفها، سستیها یا وسواسها را درمان نمود. کسانی که به بیماری بیخوابی مبتلا هستند با گوش دادن به صدا و آهنگی ملایم به خواب میروند؛ حتی صدای تیک تاک ساعت نیز میتواند آرامش آنان را سبب شود. اگر کسی با چنین اشخاصی صحبت کند یا خود با خود همکلام گردند به خواب میروند. البته ما در جای خود گفتهایم کسانی که نفسی قوی دارند، با ارادهٔ خود به خواب میروند و با ارادهٔ خویش از خواب بر میخیزند و برای خوابیدن و بیدار شدن به چیزی نیاز ندارند.
کسی که در دستگاه زابل میخواند میتواند کسی را که در اندوه، یاس و حسرت و ناامیدی است، در کمترین زمان به نشاط و امید وا دارد. عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک میشود و با حرکت آن، نشاط ایجاد میشود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامهٔ کار از جا برمیخیزد.
فرصت الدولهٔ شیرازی (متوفی ۱۳۳۹ ه ق) در کتاب «بحور الالحان» از «موسیقی درمانی» گفته است. این کتاب در گذشته متن درسی آموزشگاههای موسیقی بود و عالمان از آن بهره میبردند. وی در خاتمهٔ کتاب ـ که شایسته بود در مقدمه آید ـ چنین مینویسد:
اهمیتی که آواز خوش دارد برای علاج امراض است که جز مداوای آن به آن چاره نباشد؛ چنان که حکمای یونانی و فارس بیماران را از این طریق معالجه میکردند و مجانین را نیز به الحان و اشعار مناسب حال ایشان علاج مینمودند. (بالاخره) این کتاب را که نوشتم نه برای حظ نفسانی بوده، بلکه اولاً برای این است که موسیقی یکی از علوم ریاضی است و اطلاق علم بر آن میشود و این هم یکی از علوم دیگر که علمش به از جهل است. ثانیا برای اینکه به مقام ضرورت در معالجات بیماران ـ در صورتی که معالجه منحصر به آن باشد ـ به کار برند.» (بحور الالحان در علم موسیقی و نسبت آن با عروض، چاپ سپهر، ص ۳۲۱).
موسیقی میتواند برای بهبود برخی از بیماریها مفید باشد. اگر پزشکی که بیماریها را میشناسد با دستگاههای موسیقی نیز آشنا باشد و آن را مورد مطالعه قرار دهد در مییابد که چه دستگاهی برای چه نوع بیماری مناسب است. باید از نعمتهای خدادادی بهره برد و نباید آن را بدون استفاده به خاک سپرد و دهان و صوت خوش نیز از برترین نعمتهای الهی است. اگر قرار باشد دهان قفل گردد و سخن نیکویی گفته نشود، افزوده بر آن که افسردگی میآورد، اسراف و کفران نعمت نیز هست. صوت نیکو از داراییهای انبیا بوده است، پس افسوس است که انسان در این عمر کوتاهِ ناسوتی، صدای خوش مجاز را نشنود و از آن بهره نبرد.