مادر: بانو سکینه سروی
مادرم بانو سکینه و شهرت ایشان، سروی است. نکونام و سروی از فامیلهای شناخته شده در گلپایگاناند. مادرم زن بسیار مومنی بود. از کودکی تا لحظه وفات ـ که نزدیک به یکصد سال سن داشتند ـ کار اصلی ایشان عبادت بوده است. جانماز، قرآن کریم و مفاتیح هیچ گاه از ایشان جدا نبوده است. هنوز هم مانند جوان رشید و رعنایی هم در شب و هم در روز سرگرم مناجات، قرائت قرآن کریم و دیگر عبادتهاست. خواب و خوراک ایشان خوب بود. من کودکیام را با عقل و درایت پدر و تعبد و عبادت مادرم دیدهام و این ابعاد توسط آن دو در درونم ریخته شد؛ بهگونهای که حال نیز میگویم هر ساعت از عمر آدمی یا باید به اندیشهورزی و درایت و دینمداری بگذرد یا به عبادت و بندگی و سلوک و خدمت به جامعه مردم و به چیز دیگری اعتقاد ندارم. آنچه را ماندگار میدانم «درایت» و «بندگی» است که بهطور قهری خیر رسانی به مردم و جامعه را نیز با خود دارد. این وضعیت توسط والدینم در من نهادینه شد و در این زمینه هرچه دارم، از آن دو بزرگوار است. همواره خود را خادم مادرم میدانستم و در خدمت ایشان بودم. ایشان چراغ زندگی ما بود و همچون پروانه پر سوختهای گرد شمع وجودشان میگردیدم.
مادرم همواره با رحمت و مهربانی با همه رفتار میکرد و هیچ گاه چیزی به نام تغیر و صدای بلند نداشت.
از «مادر ارجمندم» فروتنی و نجابت را دیدهام. آهنگ صدای عبادتش، جاودان آوای ملکوتی است که از کودکی تا این لحظه به ترنّم در خود از حفظ دارم و برای همیشه در خاطرم باقی میماند.