کازآمودگی و کتمان دانستهها
وقتی میخواستم برای ادامهٔ طلبگی از حوزهٔ تهران به قم بیایم، تنها با یک ساک آمدم. در این ساک نه حتی حولهای گذاشته بودم نه آینهای. میگفتم صورت و دست خود را با پیراهنم خشک میکنم و کتابهایم را زیر سرم میگذارم و متکایی نمیخواهم. فقط یک ظرف ترشی برداشتم که روزها آن را با مقداری نان خشک شده که دورریز طلاب بود میخوردم. بعد از گذشت یک ماهی سردردهایی به سراغم آمد. البته آن روزها ساعتها درس میگفتم. روزی سرم چنان درد گرفت که حتی بدنم به رعشه افتاد. نتوانستم به درس بروم و طلبهها که منتظر درس بودند و میدانستند من هیچگاه درس را تعطیل نمیکنم، نگران شده بودند و به حجرهٔ من آمدند. آنان مرا به مطب پزشکی که در خیابان چهارمردان بود بردند. مطب وی خیلی شلوغ بود و به انتظار نشستیم. در آنجا ناگاه به خود آمدم و گفتم میدانم سردرد من از چیست. هنوز نوبت ما نشده بود که بلند شدم. به یکی از آنان گفتم مقداری گوشت چرخ کرده ـ شش ریال ـ با نان بگیرد. وقتی با آن غذایی درست کردم و خوردم، سردرد و رعشهٔ من خوب شد. ترشی اعصاب و معدهٔ مرا اذیت کرده بود. باید دنیا را دستکم نگرفت وگرنه حتی رستم دستان نیز باشی، تو را بر زمین میزند. این که طلبه مسکن میخواهد و به هزینهٔ ماهیانه در حد عفاف و کفاف نیاز دارد راست است اما راه هم بسته نیست و این هم راست است و باید راه خود را پیدا نمود.
مسیر طلبگی مشکلات بسیاری را پیش روی آدمی میگذارد که چارهای جز پذیرش آن نیست. برخی از مشکلات برآمده از ناسوت است و تغییر آن در حیطهٔ قدرت آدمی نیست و باید آن را پذیرفت. این مسایل را باید جبر برآمده از ناسوت یا «سرّالقدر» دانست؛ خواه با میل ظاهری یا باطنی ما یکی باشد یا نه. هر کسی یک دل دارد با هزار پشت بیگانه با دل دیگری و این عقل است که میتواند چنین مسایلی را مدیریت و کنترل نماید و به هر حال، از طلبه عذری را نمیپذیرند. باید راه را یافت. البته اوصاف اهل راه را اولیای کمّل که حضرات معصومین علیهمالسلام باشند بیان کردهاند. ما باید زندگی خود را هماهنگ با سیرهٔ آن بزرگواران نماییم که آن حضرات علیهمالسلام بهترین الگوهای رفتاری طلاب میباشند که وارث آنان به شمار میروند و در این راه باید عقل و خردی داشت که بتواند عمل و رفتار آن معصومین علیهمالسلام را درک و تحلیل نماید و در این زمینه جمود یا التقاط نداشت.
مسیر طلبگی مسیر عافیتطلبی و بیدردی نیست. اولیای خدا همه بلاکش بودهاند. کسی که میخواهد آب غوره یا آب لیمو بخورد و برای آن استخاره میگیرد و مصلحتسنجی دارد، در این مسیر نیست. شما نمیتوانید چنین کسانی را که گاه برای آنان دهها کرامت میآورند الگو و مربی قرار دهید. شما دویست و شصت سال معلم معصوم داشتهاید. تحلیل این همه سال کردار معصوم، مغز را به انفعال میکشاند. این همه سال میتواند دهها هزار سال غیبت را پاسخگو باشد. شما اگر بخواهید زمان غیبت را به دست آورید میتوانید از این معادله، آن را محاسبه نمایید. یعنی باید به دست آورید دویست و شصت سال حضور، چند سال غیبت را جواب میدهد. کسانی که امروزه از ظهور سخن میگویند و آن را نزدیک میدانند مشکل ذهنی دارند. کسی که احادیث این باب را استناد میکند مثل مورچهای است که به کوهی بلند آویزان شده و نمیتواند خود را برای چند متر بالا بکشد. شما در طول دویست و شصت سال آموزش دیدهاید که در برههها و بحرانهای مختلف چه تصمیم و انتخابی داشته باشید و مدیریت بحران را چگونه به دست آورید.
به هر روی در ابتدا که به قم آمده بودم فکر میکردم چون با فصل انقلاب اسلامی مواجه شده ایم میتوانم از هر علمی بگویم و فکر میکردم قیام پانزده خرداد میتواند علوم حکمی را از تقیه بیرون آورد. من گاه میدیدم برخی از عالمان بعضی از کتابهایی را که دارند، در کتابخانهٔ خود، به پشت میگذارند تا عنوان آن مشخص نگردد. من در آن زمان، آنان را عالمانی ترسو میدانستم، اما رفته رفته که خود تجربهدیده شدم، دانستم این عالمان دینی چهقدر کارآزموده بودند که دانشهای خود را مخفی میکردند.