کلیسا
من نزدیک به دوازده سال در کلیسای رافائیل تردّد داشتم. به اذن استاد معنوی خویش زبور، صحف و انجیل را به صورت پنهانی از کلیسا بیرون آوردم. هماکنون نیز اگر بخواهم در حوزه از تورات، انجیل و زبور بگویم و آن را تدریس کنم از عهده آن به صورت عالی بر میآیم. قرآن را باید با کتابهای آسمانی در معرض قرار داد و هر یک را با دیگری مقایسه نمود تا موقعیت ممتاز قرآن کریم برای همگان از اهل کتاب روشن گردد. اینکه تنها از قرآن سخن بگوییم و در حوزه با عظمت شیعه مورد مطالعه، بررسی و آزمایش قرار نگیرد، کافی نیست و باید برای هر یک از کتابهای آسمانی، کرسی ویژهای قرار داده شود و دنیا نسبت به آن اظهارنظر کند تا بهطور اثباتی نه ادّعایی در دنیای امروز از قرآن کریم بهطور علمی و منصفانه رونمایی شود.
تعلیمات کلیسا را به دو صورت حضوری و مکتوب به مدت چند سال دیدهام. کلیسای رافائیل در چهارراه گلوبندک بود. در پایان نیز نامهای بلند به آنان نوشتم و گفتم من در تمامی این سالها به اینجا رسیدم که دینی بهجز اسلام و مذهبی بهجز شیعه اثناعشری حق نیست و مسیحیت مشکلات ریشهای خود را دارد و به این رابطه خاتمه دادم. در آنجا نیز برخی از کشیشان بسیار خوب بودند و اخلاق خوشی داشتند و البته بهاندک، طلای ناب در میان آنان وجود داشت؛ بهگونهای که اگر اسلام به آنان میخورد شاید به بزرگی برخی از صحابه میشدند. مثل سلمان که نخست به دین ایرانیان و سپس مسیحی بود و اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نمیشناخت به مسیحیت خود باقی میماند. در تمامی مکاتب و ادیان هستند افرادی که در واقع خوبی و سلامت وجود دارند و فردی محکم میباشند و اگر آنان به مربی دانا و شایستهای برخورد داشته باشند و مبدِّل پیدا نمایند آنها را به قویترین مسلمانان تبدیل مینماید. یکی از آنان بسیار مودب بود که گویی مصداق «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» میبود. وی به هر کسی میرسید تعظیم و فروتنی میکرد و عصبانیت را نمیشناخت، چنانکه چیزی به نام عصبیت در وجود او نمیبود. برخلاف برخی از ما که مثل افراد موجی و دیوانه هستیم که باید بستری شویم. روزی به فرد بزرگواری که به عرفان مشهور بود گفتم من شعری از یکی از بزرگان گذشته پیدا کردهام که بسیار عتیقه است. من میخواندم و او «به به» میگفت تا اینکه به بیت آخر رسیدم که میگوید:
«نکو» خون جگر در جام دل ریز
که زین محبوبه ناید جز عنادی
او بسیار ناراحت و عصبانی شد که چرا ما از اول نگفتهایم این شعر برای خودم هست. میخواستم به او بگویم شما عرفانشناس نیستی بلکه اسمشناس میباشی. اگر شعر خوبی است، برای من هم که باشد باید خوب باشد اما ایشان در کلیسا بسیار مودب و مهربان بودند. البته این جمله را بگویم و بس باشد. من اعتقادم این است که زیر آسمان مکتبی با حقیقتتر از شیعه، مومنان بهحق و علمای ربانی دیانت شیعه وجود ندارد. من جایی و مذهب و آیینی نبوده است که ندیده باشم. بتخانه، خانقاه و کلیسا رفتهام اما هیچ مذهب و آیینی مثل تشیع نیست که حقیقت داشته باشد. بله، وقتی در جوانی به کلیسا رفتم و این کشیش مودب را دیدم، پیش خود گفتم چگونه میشود اینها باطل باشند. روزی، یک مرتبه ایشان را دیدم که فرد بسیار وحشتناکی در جنگلی پر از درختان سر به فلک کشیده بود ولی صورت ایشان ـ استغفر اللّه ربی و اتوب الیه ـ صورت سگ بود. ایشان مرا دنبال میکرد و من که کفشی کتانی پوشیده بودم فرار میکردم و چند بار این عمل از سوی ایشان و من انجام شد و دست ایشان به من نمیرسید. وقتی خود را پیدا کردم، با خود گفتم همین روش زندگی ما حق است. به هر حال این طلبگی است که حق است و هیچ چیزی صفای طلبگی را ندارد.
مشاهده دیگری برای سالهای دور است که بیمارستان سرخسار تازه بنا نهاده شده بود. در آنجا دیدم دو قبرستان روبهروی هم بود. طرف قبله آن قبرستان مسلمانها بود و پشت به قبله آن قبرستان مسیحیها بود. من روزی، چند بار به قبرستان مسیحیها رفتم و به قبرستان مسلمانها آمدم، در نهایت به قبرستان مسلمانها رفتم، همانجا نشستم که ناگهان خود را پیدا کردم. در قبرستان مسیحیها همه با هم احوالپرسی میکردند ولی باطنی نداشتند، برخلاف مسلمانها که در ظاهر به هم اعتنایی نداشتند ولی قیافههای خوشی داشتند. با خود گفتم صدق اللّه العلی العظیم، چه حقانیتی داشتند. این مشاهده، مشکلات آنان را برایم بیان کرد. دیدم اگر بر قبرستان شیعیان سنگ ببارد، من فرقهای را پاکتر و خالصتر از آنان نمیبینم و آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) خودش دستگیر و مواظب است و گزینش مینماید.
در کتاب حضور حاضر و غایب تحلیل خود نسبت به کلیسا و اهل آن را با ذکر مقدمهای چنین آوردهام:
اگرچه همه حضرات انبیای الهی دارای اخلاق و مکرمتهای اخلاقی بودهاند، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله مکرمتهای اخلاقی را به اتمام رساند و سرآمد همه حضرات انبیای گرامی علیهمالسلام گردید؛ چنانکه فرموده است: بُعِثْت لاُتِمّمَ مکارم الاخلاق. با چنین موقعیت اخلاقی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از آن برخوردار بود و بر بالاترین قلههای کمال و اخلاق قرار داشت، چنین مینمود که مسلمین؛ بهویژه شیعه که پیروان راستین دیانت و ولایت میباشند، صاحبان اخلاق و صفا گردند و در حسن سلوک، متانت و محبت پیشتاز همگان باشند و در دوستی، صداقت و مهر ورزی و محبت زبانزد تمام اقوام و ملل گردند، با این حال چنین داعیهای کمتر تحقق پذیرفته است و بر خلاف توقعی که از مسلمانان میرود، کمتر کسی را میشود به عنوان مسلمان، با مکرمتهای اخلاقی عالی در سطح عموم مشاهده کرد که این کمبود ناشی از مشکلات فرهنگی و حوادث استعماری جاری در جوامع اسلامی است. این عوامل، مسلمین را به چنان وضعیتی انداخت که گاه برخوردهایی از آنان به چشم میخورد که در شان یک مسلمان نیست.
البته، این امر نسبی در همه مسلمانان یکسان نمیباشد و این چنین نیست که اقوام و ملل دیگر در تمام جهات و یا در مکرمتهای اخلاقی از مسلمین بهتر باشند، ولی این ویژگی در مسلمانان آنگونه که از آنها توقع میرود به
چشم نمیخورد؛ هرچند در پی آن نیز نیستم که بگوییم مسلمین بهطور کلی در صفات اخلاقی از دیگر اقوام و ملل برتر میباشند؛ چرا که خوبیهای اخلاقی در هر قوم و ملتی میتواند وجود داشته باشد یا بعضی از افراد آن مردمی بحق وارسته و متخلق به خوبیها باشند. البته در میان مسلمین نیز صاحبان مکرمتهای اخلاقی فراوانی میتوان یافت، گذشته از آن که مواهب قهری دین مقدس اسلام در سطح عمومی در میان مسلمین قابل مشاهده است.
تنها سخنی که قصد بیان آن را دارم، توقع بالایی است که در مکرمتها از مسلمین میرود و در صورت رشد فرهنگی و آزادی مسلمین از چهرههای شیطانی و رهایی آنها از استعمارگران خارجی و داخلی میتوانند در سایه الطاف الهی و دین مقدس اسلام و نور ولایت و امامان معصوم علیهمالسلام ، عالیترین مراتب اخلاق و مکرمتهای اخلاقی را دارا باشند.
غرض از بیان آنچه بیان شد این بود که خداوند توفیقی نصیبم کرد و در این دوره از عمرم به محضر مردی وارسته و متخلق به اخلاق انسانی راه یافتم که مسلمان نبود، ولی بحق انسان بود؛ با آن که در عقاید خویش چندان قوی نبود و بیآن که بداند درگیر اوهام و اندیشههای تقلیدی بود، راهبی بحق پارسا از طایفه نصارا و دیر دیدهای متواضع و مودّب بود که مکرمتهای اخلاقی را به صورت کامل در خود آشکار مینمود و بر چموشیهای نفس خویش در مقابل ناملایمات دیگران غلبه میکرد.
با آن که در کلیسا صاحب کسوت بود و انس عبادت و لطف مناجات خود را با بهترین زبان و شیواترین حالت بیان میکرد، هرگز غرور و خودخواهی او را محاصره نمیکرد. هنگامی که در جمع آنها قرار میگرفتم، آن مردم را با دقت نظاره میکردم و ابتدایی بودن افکار آنها را از برخورد یا سخنان آنان مییافتم، بهخصوص زمانی که همه آنها هنگام دعا چشمهای خود را میبستند و آن هنگام فرصت مناسبی برای من بود که با قوت چشمهایم را باز کنم و با دقت تمام آنها را نظاره نمایم و حالات معنوی دعای آنها را همراه با سادگی دریابم و دریابم که آیا آن کشیش نیز چشمان را هنگام دعا میبندد یا تنها چشمان مردم را میبست و چشمان خود را باز نگاه میداشت که یکبار هم نشد ببینم چشمهایش را در هنگام دعا و چشمبندان باز کند. گویی آن جناب همچون دیگر همکیشان از چشمانی بسته نسبت به حقایق دین مقدّس اسلام، قرآن کریم، جناب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرات معصومین علیهمالسلام برخوردار بود.
تنها چیزی که بسیار قابل تحسین و اهمیت بود، اخلاق خوش و کرامتهای اخلاقی آن مرد بود که مرا مسحور خود ساخته بود و با آن که محضرش را فراوان درک کردم، هرگز ندیدم مرتکب کوچکترین لغزش اخلاقی شود و چنان مسلط به خود بود که گویی سالک مطیعی میباشد و مقام ادب «مع الخلق» را به قوت داراست و با تمام همت، حرمت همگان از دوست و دشمن را به تناسب رعایت مینمود.
سالهای متعددی به طور حضوری و غیابی با چهرهای متفاوت، از ایشان بهره عقیدتی، مسلکی و اخلاقی میگرفتم و در نهایت نیز با نوشتن نامهای مفصل به آنها اعلام نمودم که: «موجودیت فعلی مسیحیت اساس محکمی ندارد و گذشته از آن که در جهت انتساب به حضرت مسیح ـ جناب عیسی پیامبر الهی علیهالسلام ـ مخدوش است، از جهت فرامین مدوّن موجود نیز از مشکلات علمی و عقلی بسیاری برخوردار است که نسبتش را به پیامبر الهی مخدوش میسازد»؛ هرچند میشود جهات مثبت اخلاقی فراوانی را در این مردم شناسایی کرد. البته حساب مردم از سردمداران سیاسی آنان جدا میباشد؛ زیرا کلیسا به نوعی خارج از اسلام همچون خانقاه در داخل اسلام میباشد که هر دو طریق به نوعی کردار مثبت اخلاقی را با کجرویهای عقیدتی همراه دارد. البته، در سیاستهای جهانی همیشه این دو مرکز جبههای در مقابل «مسجد» داشتهاند.
با چنین برخوردی از آنها فارغ گشتم و دیگر قرب حضور و یا آگاهی از آن مرد و یا آن مردم را پیدا نکردم و بهطور کلی از آن محیط دور افتادم؛ زیرا دیگر برایم بهرهای تازه نداشت و از جهت آگاهیهای لازم از فرامین علمی، عقیدتی و عملی آنها نیز فراغت کامل یافته بودم.