۱۳۹۵-۰۵-۳۱

آيت الله محمدرضا نکونام / Grand Ayatollah Mohammad Reza Nekounam: خاطرات کودکی و نوجوانی

 

باشگاه

در آن زمان به باشگاه هم می‌رفتم و در طول زمان تکواندو، باستانی و کشتی کار می‌کردم. هم‌اکنون نیز وسایل ورزشی من از باشگاه کم‌تر نیست و وسایل ورزش باستانی هم‌چون میل و دنبل نیز دارم. الآن می‌شود که چهل پله را بیش از چندین بار در روز بالا و پایین می‌روم؛ پله‌هایی که در همان بار نخست، نفس دیگران را می‌گیرد. من از کودکی ورزش می‌کردم و ورزش را برای انسان لازم می‌دانم. بدنی که سالم نیست، به‌جای «بحول اللّه» آخ! می‌گوید و نماز باطل می‌شود. مومن و عالم باید قوی و سالم باشند.

من از زمان کودکی به ورزش علاقه قهری داشتم و بعدها ضرورت آن را به‌خوبی باور نمودم تا جایی که امروزه لزوم دینی و شرعی آن را برای همگان قطعی می‌دانم و امری مناسب و در افراد بسیاری لازم می‌دانم.

همیشه به ورزش رغبت داشتم و جهت سالم‌سازی و آمادگی‌های رزمی به‌خصوص که بعد از پانزده خرداد ضرورتش نمایان بود کوشش خاصی داشته و در زمینه‌هایی از آن به تناوب شرکت می‌کردم و گذشته از سالم‌سازی بدنی، بهره‌های معنوی از ورزش و اساتید فن بردم که اشاره به آن را چندان لازم نمی‌دانم و به خلاصه‌ای اکتفا می‌کنم.

روزی پیش کسوتی در ورزش باستانی (شعبان بی‌مخ)، میان گود زورخانه به نصیحت افراد مشغول بود و در ضمن کلمات خود گفت: «هیچ گاه از رقیب که در گود با شما درگیر است هراس به خود راه ندهید. از افراد بیکاری که کنار گود نشسته و می‌گویند: «لنگش کن» در هراس باشید؛ زیرا فرد میان گود چون شما مشغول کار خود است و تنها حرف‌ها و چشم‌های بیکار کنار گود خطرآفرین می‌باشد. او می‌گفت: در زندگی هم همین‌گونه است و مواظب باشید تا گرفتار افراد بیکار و دور از مسوولیت نشوید که آن‌ها بر اثر بیکاری بیش‌ترین گرفتاری را می‌توانند برای شما به بار آورند.

استاد رزمی‌کار من  می‌فرمود: در ورزش‌های رزمی شرط اساسی، شجاعت و دور نمودن ترس از وجود خود می‌باشد. با ترس هرگز کسی در ورزش موفق نمی‌گردد و آنچه در ورزش‌های رزمی اهمیت خاصی دارد دور نمودن ترس از وجود خود می‌باشد.

آن مرد دستش را باصلابت می‌کشید و انگشتان دست را به قوت باز می‌نمود و می‌فرمود: «یک وجب آن طرف ترس، گنج قرار دارد و هرکس خود را از ترس دور بدارد موفق است و قوی‌تر عمل خواهد نمود و به گنج می‌رسد».

صلابت آن مرد و شکل و صورت و هیات برخورد ایشان با آن حالت دست کشیده و انگشتان باز چنان تاثیری در روحیه من گذاشت که هنوز نیز هر لحظه قامت و قیامت و هیبت و طنین صدایش از گوش دلم فریاد می‌دارد: «یک وجب آن طرف ترس، گنج قرار دارد» و با علاقه‌ای که به شجاعت و روحیه‌ای که در این زمینه داشتم چنان سند محکمی در خود یافتم که هرگز ترس را در حریم وجودم مشاهده ننمودم و چون کوهی در مقابل حوادث و مشکلات می‌ایستادم و گاه به استقبال آن‌ها می‌رفتم.

این آموزش‌ها در تبلیغ و نیز مبارزه با ماموران ساواک و تعقیب و گریز آنها برای من بسیار کارآمد بود. مدت کوتاهی برای تبلیغ به جایی رفته بودم. در آن جا بعضی جوان‌های مبارز را برای کارهای رزمی و تقویت روحیه تعلیم می‌دادم. روزی عالم بزرگواری که در حد صاحب رساله بود میزبان ما شد و فرمود: می‌خواهم در کلاس شما شرکت کنم و ببینم شما برای این بچه‌ها چه می‌گویید که این‌گونه شیفته می‌شوند. صبح‌گاهی وارد مجلس شدند، آرام گرفته و با قوّت به سخنان ما گوش می‌دادند. بعد از جلسه فرمودند: «شما این حرف‌ها را از کجا آورده‌اید؟ ما در حوزه از این حرف‌ها چیزی نشنیده‌ایم و این حرف‌ها هیچ کدام حوزوی نیست». با تعجب می‌فرمود: لابد حوزه‌ها تغییر کرده است. من که از شنيدن این حرف‌ها در خود احساس ترس کرده بودم، به ایشان عرض کردم: این حرف‌ها همه از برکات قیام و حرکت آقاي خميني است که ضرورت این امر، ما را در جهت تحقق آن وا داشته است.

, , , ,