۱۳۹۵-۰۵-۳۱

آيت الله محمدرضا نکونام / Grand Ayatollah Mohammad Reza Nekounam: خاطرات کودکی و نوجوانی

 

موسیقی

در همین زمان موسیقی را نیز آموختم. آموختن موسیقی بیش از هشت سال طول کشید و من برای آموختن آن، هر ماه هفتاد تومان پرداخت می‌کردم که در آن زمان پول زیادی بود. استاد موسیقی من استاد گلچین بود.

 

من از دوران کودکی و نوجوانی  با شعر و غزل سیر می‌کردم. از طرفی چون موسیقی با غزل و شعر و شاعری رابطه‌ای تنگاتنگ دارد، بی‌خبری از آن را نوعی حرمان می‌دانستم. با استادی که مرد راه و اهل فتوا بود مشکل را عنوان نمودم و ایشان گذشته از تایید مطالبم فرمودند: «رشته‌های عقلی و فلسفه و همچنین نیازمندی‌های فقهی در این زمینه بی‌بهره از این معانی نیست و بر هر فقیه و فیلسوفی، آگاهی از این فن لازم است و باید برای آگاهی به حرمت و حلیت فقهی آن هم که شده از موضوع اطلاع داشته باشد. سه جهتِ شعر و شاعری، حکمت و فلسفه و شناخت موضوعی جهت شناخت حکم حرمت و حلیت بخش‌هایی از آن، مرا به دنبال فراگیری این فن انداخت.

به واسطه یکی از اساتید شعرم استاد توانا در این فن ، یعنی استاد گلچین را یافتم که گذشته از فن موسیقی و صدای داودی، اخلاقی خوش و سیمایی بس زیبا و منشی عالی و سیرتی جوان‌مردانه داشت.

با آن که سالیانی چند، کم و بیش در محضرش بودم، هرگز از حضور وی کمی و کاستی ندیدم و او را جوانی پخته، نجیب، سالم و وارسته یافتم که از معدود افرادی است که بحق او را استاد خود می‌دانم و هیچ گاه از خاطرم دور نخواهد شد. هرگز جز ادب، اخلاق، متانت و پاکی از او چیزی ندیدم و او را متخلق به وارستگی‌های انسانی یافتم و برای همیشه زنگ صوت و صدایش در گوش دلم زمزمه‌ای جانانه دارد و در جانم سروری عاشقانه سر می‌دهد و با آن که آرزوی زیارت وی را فراوان در دل می‌یافتم، ولی دیگر او را ندیدم و دلم هجرش را بی‌پیرایه اعلام می‌دارد؛ اگرچه هرگز وصل و دیدار او میسور نمی‌باشد و از حیاتش بی‌خبرم.

استاد گلچین چنان به دستگاه‌های موسیقی و ردیف‌های ایرانی مسلط بود که هنگام بیان و زمزمه، یا زخمه و فریاد نغمه آن‌ها را مجسم می‌ساخت و چنان عنوان می‌نمود که گویی به آن مایه‌ها حیات می‌بخشد و شهر و دیاری را با صوت و صدا و بیان مجسم می‌نماید و هر دلی را آرامش می‌بخشد.

نخست از دستگاه افشاری شروع نمود و این شعر را خواند:

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی

 ناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی گاهی

چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی

دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی

زرد رویی نبود عیب، مرانم از کوی 

جلوه بر قریه دهد خِرمن کاهی گاهی

شعر اول را به درآمد کشید و با شعر دوم عراق را از دل برکشید و از بیت سوم رهاب ناله‌اش را به شیون کشانید و اگر درآمد به دادم نمی‌رسید، گوشه نوا، دمار از روزگارم در می‌آورد.

این دستگاه چهره‌ای از سوز دل را با شادی عاشق‌گونه‌اش عنوان می‌کند. این فن گذشته از آموزش موسیقی، عشق، عرفان، امید، شور و مستی را با خود همراه دارد.

هنگامی که این شعر را زمزمه می‌کرد:

در آتش تو نشستیم و دود عشق بر آمد 

تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

گویی چون عاشقی دل‌سوخته نوا از جان دل بر می‌کشید و زنگار دل را از من دور می‌داشت.

مقداری از عمر را در محضر این ملکوت متحرک و خوش‌روی خوش صدا گذراندم و از سه‌گاه به دشتی و از اصفهان به ابوعطا و از همایون به شور و شوشتری و از بیات ترک به شور شیراز و از مثنوی‌ها و ساقی‌نامه‌ها به ماهور و چارگاه و دوگاه و زابل و راست‌پنج‌گاه افتادم. سال‌هایی غم دل در پی تقریر این معانی و حقایق نورانی داشتم، از ردیف‌ها به گوشه‌ها سیر کردم و از کوچه کوچه گوشه‌ها به گوشه‌گوشه دستگاه‌ها و مایه‌ها و ردیف‌ها سیر نمودم و سوز دل در دشتستانی و بختیاری و گوشه نهاوندی و بیات زند و ردیف نوا نغمه سر دادم، روزگاری در چکاوک و بیداد و عشاق و راجعه گرفتار افتادم و گوشه نهیب و مهربانی و رجز را همراه مویه و مخالف در دل سوق دادم تا شاید از حصار و شکسته و بیداد و شهناز، آبی بر آتش دل زارم ریزم و نغمه حجاز و رهاب ریزِ هجرانم را برطرف سازد و بی‌آن که از مخالف و مغلوب دل غمین باشم ضربی شش هشتم دلم را آسوده سازد.

این ردیف‌ها و گوشه‌ها را با شعرهای بس لطیف و دلنشین از خود و دیگران دنبال می‌نمودم که با ترنمش دل از زنگار دور می‌داشت و جانم را از طمع در راه بلایش پاک می‌ساخت که در این میان به تعدادی از آن اشعار اشاره می‌شود.

به‌پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

* * *

طفل زمان گرفت چو پروانه‌ام به مشت

جرم دمی که بر سر گل‌ها نشسته‌ام

در محفلی از ما دعوت شد تا در چند جلسه برای بسیاری از هنرمندان و مدیران رسانهٔ ملی از فلسفهٔ هنر بگویم. این بحث‌ها برای آنان بسیار جاذب و جالب بود. در بررسی و ارزیابی این جلسات می‌گفتند شما تنها روحانی هستید که توسط این هنرمندان پذیرفته شده‌اید و آنان برای شما لطیفه‌ای نساخته‌اند و این امر حسن نیت آنان نسبت به شما را می‌رساند و احساس آنان این بوده است که شما نیز از جنس خود آنان می‌باشید. من برای آنان از چیزهایی می‌گفتم که در هیچ کتابی نخوانده بودند. حوزهٔ علمی اگر بخواهد برای هنرمندان سخنی داشته باشد نمی‌تواند موسیقی را نداند و مبانی فلسفی هنر و ساخت فیلم را نشناسد. ما کتابی در آموزش مقامات موسیقی ایرانی چاپ کردیم که بعضی بر ما خرده می‌گیرند که چرا موسیقی را ترویج نموده‌اید. باید بر هر دانشی تسلط داشت و هر زبانی را دانست تا بتوان در دنیای علمی امروز سخن دین را برای متخصصان هر رشته تبیین کرد. من ادعا می‌نمایم می‌توانم به موسیقی‌دانان کشور اموری را آموزش دهم که در کتاب‌ها و در درس‌های آموزشی آنان نیست. حوزه‌های قدیم ما حتی سحر و جادو را نیز می‌شناخته است تا بتواند با ساحرانی که علیه دین فعالیت می‌کنند یا دست به امور غیر مجاز می‌زنند برخورد مناسب داشته باشد. برخی از عالمان موسیقی‌دان و مهندس بوده‌اند اما به سبب نداشتن دولت و حکومت، آن را پنهان می‌کرده‌اند. امروزه باید بسیار واقع‌بینانه اندیشید و روشن، باز، مدرن و امروزی بود و تدین را در کنار تمدن داشت.

ما نباید افراد جامعه را به‌راحتی از خود برانیم و ریزش‌ها را بسیار نماییم. مغزهای بسیار و توان‌های فراوانی در حالی خاک ایران را ترک کردند که به آن عشق داشتند و نمی‌توانستند دوری از این خاک را تحمل نمایند اما برخی از برخوردها ترس را به جان آنان ریخت و آن شد که نباید می‌شد. من در ابتدای انقلاب یکی از اساتید بزرگ حوزه را دیدم که به فیضیه می‌آمد و شب را در آن‌جا می‌خوابید و می‌گفت فرزندان من تلویزیون نگاه می‌کنند که آهنگ‌های غنایی دارد. فضای آن زمان دارای چنین خشکی و جمودی بود و رفته رفته ملایم و نرم شد اما همین امروز هم به ما اشکال می‌کنند که چرا در موسیقی کتاب نوشته‌اید. برخی نیز در ابتدا استفاده از تلویزیون رنگی را مجاز نمی‌دانستند. این افراد چون دگم و بسته هستند و در لایه‌ی‌های زندگی گیر کرده‌اند و چیزی ندیده‌اند از صفحهٔ تلویزیون نیز منفعل می‌شوند. هم‌اکنون به ما خرده می‌گیرند چرا از شوشتری و ابوعطا سخن گفته‌ایم. کسی که این خرده را بر ما می‌گیرد به هیچ وجه شوشتری و ابوعطا را نمی‌شناسد، اما اگر پیشتازان موسیقی ایران را نزد من بیاورند، من موضوع و حکم موسیقی را چنان با تخصص کامل برای آنان توضیح می‌دهم که اگر چیزی را حرام بدانم ایشان با بصیرت کامل می‌پذیرند و ما را به ناآگاهی متهم نمی‌کنند.

روزی در محضر علامه الهی قمشه‌ای رحمه‌الله بودم و آقای خوانساری که از بزرگان موسیقی ایران بود بر ایشان وارد شد. آقای الهی گفت من امروز می‌خواهم ایشان را پیاده کنی و بعد از موسیقی ما تمجید کرد. در موسیقی اگر بخواهید کسی را ضربه‌فنی کنید به گوشه‌ها می‌روید و ما چنین کردیم و آقای الهی بسیار خرسند بود که طلبه‌ای نوجوان می‌تواند در برابر یکی از موسیقی‌دانان چنین استقامتی داشته باشد. وی بسیار ذوق‌زده و خوش‌حال شده بود و این از صفا و از مسلمانی ایشان بود. آقای خوانساری در آن جلسه گفت شما برای بچه‌های ما کلاس آموزشی بگذارید اما من گفتم این درس‌ها فقط برای طلبه‌هاست و ما وقف طلبه‌ها هستیم. در فصل جوانی به قم آمدم. بسیار سرحال و جوان بودم. در آن زمان، همین کتاب کوچکی که الان چاپ شده؛ یعنی آموزش مقامات موسیقی ایرانی را به طلبه‌ها درس می‌دادم. این کتاب بیش از صد صفحه نیست ولی کسی نمی‌تواند آن را بدون استاد و آموزش بخواند. ما نیز آن را به طلبه‌های مستعدی که در فقه یا فلسفه توانمند بودند آموزش می‌دادیم. موسیقی و رقص از شعبه‌های فلسفه است و دانستن آن برای کسی که می‌خواهد فلسفه بیاموزد، لازم است. فلسفه برای تعالی خود نیازمند آن است که دانش‌های تجربی مانند نجوم را در دورهٔ آموزشی خود داخل نماید. سحر، جادو، علوم غریبه، دانش استخاره و تعبیر خواب نیز چنین است. ما باید همواره نیروهایی توانمند در هر یک از این رشته‌های قدرتی داشته باشیم تا اگر کسی خواست ما را به مناظره دعوت نماید، از پس وی بر آییم. ما بدون در اختیار داشتن چنین دانش‌هایی قدرت بحث خود را از دست می‌دهیم. باید سعی شود مناظره‌هایی بسیار حساس به صورت مستقیم در دید رسانه‌ها داشت تا کسی به پشتوانهٔ قدرت مخفی خویش، کسی را که در دانش توانمند است، به محاق نکشاند. برخورد ما با روشن‌فکران و اهل تخصص‌های تجربی یا انسانی نیز باید به همراه بزرگ‌منشی باشد و محیط گفت‌وگو و بحث با آنان باید از دعوا و جنجال خالی باشد. اگر ما چنین کنیم آنان در دامن کشورهایی هم‌چون آلمان، فرانسه، کانادا، آمریکا و دیگر کشورهای غربی پناه نمی‌گیرند تا با استفاده از امکانات رسانه‌ای آنان علیه دین یا انقلاب اسلامی به تبلیغ بپردازند. امروز، کسی تمدن دارد که قدرت بحث و سخن داشته باشد و شیوهٔ تفاهم و دیالوگ را بداند. در این تحول نیز باید قصد قربت داشت و انگیزه‌های نفسانی و غِلّ، غرور و خودنمایی را دور ریخت و به خدا و دین اندیشید که وظیفهٔ پاس‌داری از آن بر دوش ما می‌باشد. ما باید بتوانیم یاد بگیریم با مردم خود مهربان باشیم و بر کسی فریاد نیاوریم و دست خود را برای کسی محکم به هم نفشریم و آن را مشت ننماییم. دست ما باید همیشه برای همهٔ مردم جهان باز باشد و کسانی که مشکل دارند و می‌خواهند به معرفت ناب دست یابند و برای نیازهای روحی خود پاسخی در خور بیابند، باید چنان از ما آسودگی خاطر داشته باشند که حتی اگر نظام اسلامی نیز آنان را تحت تعقیب قرار داد به دامان عالمان دینی پناهنده شوند و در زیر لوای مهر و عطوفت آنان آرام گیرند. عمامه باید نماد مهر و محبت باشد و قبا باید آیین عشق و خردورزی گردد و عالم باید صفای سادگی و پاکی معنویت و عطر روح‌افزای ملکوت را میهمان قلب‌ها و دیده‌ها نماید و باور راستین مردم این باشد که عمامه تاجی است که بر سر فرشته‌صفتان قرار می‌گیرد. آنان که جانی دارند به پاکی آب و آیینه و به طراوت فضایی بارانی بر آبشاری که درختان انبوهی را در کنار خود دارد. همانان که از بلندای وجودشان، دانش‌های راستین جوشش دارد که منبع آن صحیفهٔ فاطمی است و نسیم خنکای معرفت علوی از وجود آنان بر می‌خیزد. معرفتی که شهد ولایت را به کام سوختگان در کویر غیبت می‌ریزد و بر یتیمان آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله مهر پدری دارد و از آنان دست‌گیری می‌کند چونان فرزندی معنوی که در آغوشی گرم، دست نوازش بر سرِ پر درد خود می‌بیند. ما نسبت به خون شهیدانمان مدیون هستیم و فردای قیامت از آن پرسیده می‌شویم و نسبت به حفظ میراث آنان، که فرهنگ تشیع است، بازخواست می‌شویم.

من در این جا برای نمونه از موسیقی سوره حمد می گویم. ما از زبان ریتمیک قرآن کریم و نوای هماهنگ موسیقی آن در کتاب هفت جلدی «فقه‌نوشت غنا و موسیقی» به اختصار و اشاره، سخنی دقیق گفته‌ایم. زبان ریتمیک قرآن کریم چنان دقیق، سنجیده و هماهنگ است که حتی نادیده گرفتن یک وقف به حرکت یا وصل به سکون، هماهنگی آن را از بین می‌برد. ریتم نیاز به حفظ وحدت دارد و همان ریتم است که وقف را در جایی ممنوع می‌کند. برای نمونه در سوره توحید باید پیوسته گفت: «لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوا اَحَدٌ» نه آن که به صورت شکسته گفت: «لَمْ یلِدْ» «وَلَمْ یولَدْ»«وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوا اَحَدٌ». نادیده گرفتن ریتم در این سوره همانند آن است که «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» این گونه ادا شود: «لاَ»«إِلَهَ»«إِلاَّ» «اللَّه»؛ چرا که ادای آن به گونه شکسته سبب می‌شود قصد انشای آن حاصل نشود. کسی می‌تواند در گفتن ذکر یا آیه قصد انشا داشته باشد که ریتم‌شناسی بداند. سه ضلعی ساختن سوره حمد، افزون بر آن‌که با مثانی بودن آن و نیز نحوه آفرینش حق تعالی و نزول او سازگار نیست، با ریتم این سوره نیز هم‌خوانی ندارد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» برای خود ریتمی کامل دارد. سوره حمد نیز دارای ریتمی نزولی است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مالِک یوْمِ الدِّینِ»است و ریتمی صعودی دارد که «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ. اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» است و هر دو ریتم نیز در جای خود تمام است و دو ریتم سوره حمد بیان‌گر آیه شریفه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» است. کسی که سوره فاتحه می‌خواند چنان‌چه بخواهد ریتم آن را رعایت کند و معنای آن را ناقص نسازد باید نخست «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را به قصد سوره حمد بیاورد و سپس «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مالِک یوْمِ الدِّینِ» را بگوید و سپس «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ»که حرکت در سر بالایی است را با تانی بیاورد و نفسی تازه کند آن‌گاه «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» را در ادامه آن بیاورد.

ریتم نزولی این سوره را نباید بریده بریده قرائت کرد؛ چرا که تمامی وصف است. این سیر را حق تعالی می‌آید و حقی است، برای همین است که قاری در آن نفس کم نمی‌آورد ولی به «إِیاک» که می‌رسد نفس کم می‌آورد؛ زیرا امر خلقی می‌شود و خداوند بنده خود را رها می‌سازد و بنده باید صعود را با دوپای خویش پیماید. ریتم «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ» صعودی است و قرائت‌گر آن چنان‌چه فراز یاد شده را به شتاب آورد، نفس کم می‌آورد و نیاز است به تانی آورده شود تا بتواند خود را با صعوبت و سختی پیمایش آن هماهنگ سازد.

موسیقی قرآن کریم و زبان ریتمیک آن در مراکز علمی، تحقیقی نشده و همانند بسیاری از دانش‌های قرآنی دیگر مورد غفلت واقع شده است. قرآن کریم دارای موسیقی و زبان آهنگینی است که آهنگ آن از جنس ملکوت است. آهنگی که حتی دل‌های کوه‌ها را به خشیت و فروتنی می‌برد. این آهنگ در سوره حمد بیش‌ترین ملکوت را دارد و از شاه‌کارهای هنری خداوند دانسته می‌شود. آهنگی که می‌تواند هر بیماری غیر قابل درمانی را شفا و طراوت دهد. کسی که نتواند از این سوره شفا و بهبودی بگیرد، درمانی دیگر نمی‌یابد؛ چنان‌که می‌فرماید:

«عن إسماعیل بن ابان یرفعه إلی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله لجابر بن عبد اللّه: یا جابر الا اعلمک افضل سوره انزلها اللّه فی کتابه؟ قال: فقال جابر: بلی بابی انت وامّی یا رسول اللّه علّمنیها، قال: فعلّمه الحمد للّه امّ الکتاب، قال: ثمّ قال له: یا جابر، الا اخبرک عنها؟ قال: بلی بابی انت وامّی فاخبرنی، قال: هی شفاء من کلّ داء إلاّ السّام؛ یعنی الموت» (تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲۰)

کسی که می‌خواهد از سوره فاتحه قصد انشا داشته باشد و از آن شفا بگیرد، باید نخست به ریتم آن توجه داشته باشد و درمان خود را بر پایه ریتم آن بنا نهد. برای مثال، این سوره در درمان ضعف اعصاب بسیار کارآمد است، ولی صرف خواندن آن، چنین اثری ندارد و برای نتیجه‌بخش بودن آن باید به ریتم سوره توجه داشت. چنان‌چه حتی اگر فردی کافر و ملحد با توجه به ریتم خاصی که در این سوره است، آن را بدون وضو و بدون آن که رو به قبله باشد و بدون آن که لازم باشد معنای آن را بداند و بدون آن که قصد قرآن بودن آن داشته باشد، از این سوره برای چند ماه استفاده درمانی ببرد، برای وی شفابخش است؛ چنان‌چه گویی برای درمان بیماری عفونی و میکروبی، کپسول آموکسی سیلین استفاده می‌کند. شناخت ریتم سوره‌ها و آیات قرآن کریم و به تعبیر عامیانه، خواب و چینش آن، موضوعی بسیار مهم در تحقیق و تفسیر آیات قرآن کریم و استفاده آن در «دانش ذکر» و «ذکر درمانی» است.

مثانی بودن سوره حمد، دارای سنگینی، هنگ (وقار) و ریتمی پیچیده است که حتی «مدّ لین» آن در جای خود اهمیت دارد.

البته این که می‌گوییم تمامی آیات قرآن کریم ریتمیک و دارای آهنگ خاص است به این معنا نیست که ریتم‌های آن همانند ریتم‌های شناخته شده موسیقی و دستگاه‌ها و نواهای آن باشد، بلکه ریتم هر آیه خاص است، ولی خاص بودن موسیقی آن نیز این کتاب را فراموسیقی نمی‌سازد؛ زیرا برای بشر این امکان هست که دستگاه موسیقی هر آیه را مورد شناسایی قرار دهد و بر اساس آن دستگاهی نو برای دانش موسیقی کشف کند. قرآن کریم دارای موسیقی، هنگ، نُت و ریتم است. از ریتم‌های قرآن کریم می‌توان ریتم تمامی پدیده‌های هستی و صوت خداوند متعال را به دست آورد و دانست خداوند متعال روی چه دستگاه می‌خواند. البته دستگاه‌هایی مانند: ماهور، حجاز، ضربی، شش هشتم، چارگاه، سگاه، دوگاه، غم‌انگیز، شور و مانند آن در برابر دستگاه‌های قرآن کریم محدود است. قرآن کریم همان‌طور که کتاب معرفت، عرفان، فلسفه و تفسیر است، کتاب موسیقی و آهنگ هم هست، اما مراد از موسیقی قرآن کریم غفلت‌زاهایی لهوپرور و لعب‌گستر نیست که آلودگی، بی‌تقوایی، هرزگی و بی‌بندباری آمیخته با خشونت خشک که تنیدگی اعصاب و روان را موجب می‌شود، بلکه آهنگ ملکوت است که رقص عشق در زیر شمشیرها می‌آورد و ندای: «یا سیوف خذینی» را حماسی می‌سازد. قرآن کریم آهنگ دل حق تبارک و تعالی است که اگر مومنی به آن آگاه شود معراج به او دست می‌دهد. دنیای امروز هم در زمینه عشق شکست خورده که به شهوت و خشونت پناه آورده و هم موسیقی ملکوت را از دست داده و به لهو و لعب سرگرم شده و آن را برای خود از هنر عاری و در حیطه فنون آورده است. وقتی قرآن کریم میدان‌دار مراکز علمی نباشد، دنیا چنین درکه‌ای را پیش رو خواهد داشت. آن‌چه قرآن کریم را بر قصیده‌های فصیح عربی برتری داد آهنگ آن بود به گونه‌ای که اعراب عصر نزول، آن‌چه را که قرآن بود از آهنگ آن می‌شناختند. یکی از زنان صدر اسلام، با خواندن آهنگین: «وَالتِّینِ وَالزَّیتُون وَطُورِ سِینِین وَهَذَا الْبَلَدِ الاْءَمِینِ»بود که معرکه مخالفان را خنثی کرد؛ چرا که آن را با ریتم آورده بود. امروزه آخرین تفسیرهایی که با امکانات به روز تحقیقی، نوشته شده است حتی در توضیح نام‌های این سوره از قرآن کریم راجل می‌باشند تا چه رسد به آن که در توضیح محتوای آن به خطا نرفته باشند؛ چرا که ریتم آیات را نمی‌دانند. کسی که زبان ریتمیک آیات را می‌داند بدون آن که لازم باشد عربی بداند به معنای آیه راه می‌یابد.

, , , ,