۱۳۹۹-۰۳-۰۸

عالم عشق

عالم، عالم عشق است و بس. نه جبری در عالم وجود دارد، نه اختیار و اراده‌ای برای تحقق آن، صورت گرفته است. هرچه هست، عشق و اقتضاست؛ اقتضایی که گاهی به شکل عنایت و لطف و مرحمت و محبت است. البته همه چیز دارای حساب و کتاب دقیق است و هیچ چیز آن، بدون حساب و میزان نیست. محاسبه، دقیق و ظریف و بسیار نازک است و با چرتکه‌های عادی ذهن، قابل درک و دریافت نیست.

انسان در ابتدا، باید خداوند را ببیند و به خداوند ایمان بیاورد و به او اعتقاد داشته باشد. اعتقاد به خداوند، اگر ضعیف و دارای اشکال بوده و به شک و شرط گرفتار باشد، خدااهمالی می‌آورد. انسان وقتی به خداوند شک دارد، به او وابسته نیست و باور ندارد که همهٔ کارها به دست اوست. اگر انسان باور داشته باشد که همهٔ کارها به دست خداست، اگر برای مثال گلویش را هم ببرند، خم به ابرو نمی‌آورد. راستی، چه کسی می‌تواند این توان را داشته باشد؟ گاهی ایمان آن‌قدر ضعیف است که اگر به قول معروف، گوش فرد را بگیرید، خودش را خراب می‌کند. اگر شخص از وضعیت مالی خوبی برخوردار باشد و مشکلی نداشته باشد، ممکن است از خدا سخن بگوید، اما همین شخص، اگر دچار گرفتاری و بلا شد، زندگی برایش سخت و دشوار می‌شود و خدا را به باد هزاران انتقاد می‌گیرد و از او طلبکار می‌شود. آری، از خداگفتن، در همین حد است. در مقام کلام، نه در مقام عمل.

بسیاری از انسان‌ها، امیدشان را در مشکلات از دست می‌دهند. این موضوع، نگران‌کننده و خطرناک است. پیش از این‌که به درس خواندن بپردازیم، باید عقیدهٔ خود به خداوند را درست کنیم و مشکلات اعتقادی در مورد خدا را حل کنیم. البته خداوند باید توفیق بدهد، تا انسان در این امر توانمند باشد.

کودک که بودم، خدا را زیارت کردم. پیراهنم را در شلوار زدم، آستین‌هایم را جمع کردم و دست‌های کودکی‌ام را بلند کردم و خطاب به خدا گفتم: «هر آن‌چه می‌توانی، انجام بده!» شنیدم: «آیا هر کاری را که می‌توانم انجام دهم؟» من ابتدا کمی ترسیدم و گویی ناگاه پشیمان شدم و توقع ملاحظه و رعایت را داشتم. این سؤال جدی بود و من باید اطلاق آن را تبصره می‌زدم. در واقع داشتم بازی را می‌باختم. یا نباید تحدی می‌کردم و یا باید مقاومت می‌کردم. تمرین‌های زیادی انجام دادم و عاقبت در پیشگاه خداوند عاجز شدم؛ اما در نهایت گفتم: «هر کاری می‌خواهی بکن، من از عشق تو دست برنمی‌دارم و تو را می‌خواهم. اگر مرا به قعر جهنم ببری، در آن‌جا معرکهٔ “دوست دوست” راه می‌اندازم».

انسان هرچه به خداوند نزدیک‌تر می‌شود، بزرگی و عظمت او و کوچکی خودش را بیش‌تر درک می‌کند و این همان خدایی خداست. اگر خدا دچار درماندگی و عجز بشود، که نام خداوند بر او اطلاق نمی‌شود. اما قاعده این است که ما هستیم که نباید دچار عجز بشویم و خداوند باید کوتاه بیاید؛ زیرا او هر کاری را انجام نمی‌دهد و جز به عشق و خیر، کاری نمی‌کند. ممکن است انسان، تمام هستی و داشتهٔ خود را برای پروردگار به نیت باختِ کامل و پاکباختگی قربانی کند. بعضی ذکرهای بسیار بسیار سنگین نیز پاکباختگی می‌آورد.

آری، خطاب به پروردگار گفتم: «خدایا! در مورد من هر کاری را دوست داری، انجام بده و ملاحظه‌ای نکن». از سوی حق شنیدم که: «آیا هر کاری را دوست دارم، انجام بدهم؟!» یک‌لحظه به سرعت به ذهنم آمد که هر کاری که مناسب باشد، اما به سرعت نیز از آن گذشتم و روی آن متوقّف نشدم. از این موضوع یکه خوردم. چنین درخواستی از خداوند بسیار سخت است و این ماجرا یکی از مواردی است که در طول زندگی‌ام تعجب کردم و یکه خوردم. انگار خداوند بسیار پهلوان است و انسان توانایی مزاح با او را ندارد و آن پاسخ، بسیار جدی بود.

البته بسیار با خداوند گفت و گو می‌کردم. می‌گفتم: «خدایا! در عالم، افرادی وارفته و ناامیدکننده اطراف من هستند. تو هر کاری را دوست داری، با من انجام بده، فقط این آدم‌ها حضور نداشته باشند و به آن‌ها آسیبی نرسد». ملاحظه‌ام نیز به اعتبار آن‌ها بوده است. صراط و مشی من همیشه این بوده است که آسیبی به دیگران نرسد و در مشکلات به خودم متوجه می‌شدم. اگر عواقب کار و عوارض آن به خودم می‌رسید، به آن اهمیتی نمی‌دادم و راضی بودم.

در قرآن‌کریم آمده است: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ»(۱) «شکور» بر وزن فعول، مبالغه را می‌رساند؛ یعنی عدهٔ کم‌تری از بندگان، شاکر هستند و اندکی از آنان شکور می‌باشند. این بدان معناست که گروه سومی نیز می‌باشند که اهل شکر و سپاس‌گزاری نیستند و کفران نعمت دارند. در برابرِ تمامی این سه دسته، گروه چهارمی می‌توانند باشند که مقام بالاتری از شکوربودن را دارند. آیا چنین مقامی وجود دارد و چنین احتمالی درست است؟ ما در فلسفه، وجود چنین مرتبه‌ای را ثابت کردیم و گفتیم ممکن است در آینده و شاید میلیاردها سال بعد، انسان‌هایی با چنین مقامی پا به عرصهٔ وجود بگذارند.

من معارف و حقایقی را رؤیت کرده‌ام که بر اساس سادگی و صفای باطن و عنایت خداوند بوده است. بندگانی هستند که مظاهر اسما و صفات می‌باشند. معتقدم خداوند در قرآن‌کریم زیرکی به خرج داده و حساب‌شده سخن گفته است. قرآن‌کریم وحی است و خداوند بر پایهٔ شناخت خود از انسان‌ها سخن گفته است. یعنی آیه‌های قرآن کریم به تعداد آدم‌ها می‌باشد؛ اما آدرس آیه‌های آدم‌های فراتر از مقیاس و اندازه کجاست؟ قرآن کریم با آن‌که بحر عمیق است، به اندازهٔ انسان‌ها پیمانه خورده است. خداوند بر اساس فهم و اندازهٔ درک انسان‌ها سخن گفته است؛ اما پیامبر و امام این انسان‌های والامقام چه کسانی هستند؟ آیا بشر گروه گروه است که در طول زمان به دنیا می‌آیند و از دنیا می‌روند و این مباحث می‌تواند مربوط به میلیاردها سال بعد می‌باشد؟

عقل بشر امروز و علم او کامل و تمام نیست. خداوند به بشر، عقل و علم و زیبایی نسبی عطا کرده است و انسان‌های کامل و زیبا و عالم را در آیندهٔ دنیا می‌توان زیارت کرد. شاید میلیاردها سال بعد؛ زیرا دنیا حالا حالاها باقی خواهد بود و کرهٔ زمین نابود نمی‌شود. با این‌که میلیون‌ها سال گذشته، باید گفت تازه دنیا آغاز شده است و هنوز خیلی مانده است تا بخواهد ظهور و بعد قیامت بیاید و دنیا به پایان برسد.

روایات محکمی از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد شده است که «طوبی لغرباء امتی، طوبی ثم طوبی یقولها سبع مرة». پیامبر هفت بار می‌فرماید خوشا به حال غریبان امتم! «غرباء»، جمع است و می‌تواند افراد بیش‌تری را شامل شود و منحصر به سلمان و ابوذر و مقداد نیست، بلکه ممکن است به برتر از آن‌ها هم اشاره داشته باشد و اینان ممکن است همان آیندگان باشند. اکنون فقط بیش از هزار و چهارصد سال از ظهور اسلام می‌گذرد. معتقدم برای ظهور حتی نمی‌توان به ده‌هاهزار سال بعد امید داشت. حدس می‌زنم در آیندهٔ جهان، افرادی دیگر ظهور می‌کنند و بشر تا هزاران سال دیگر هم‌چنان در جنگ و جهل و عقب‌ماندگی‌اش در جا می‌زند. ممکن است مراد از «غرباء»، مؤمنان بسیار وارستهٔ پیش از ظهور باشند. گاهی رشحاتی از آن غربا و از آنان که برتر از شکوران هستند، در بعضی از افراد دیده می‌شود؛ افرادی مانند نوابغ و دانشمندان مؤمن که انگار ذرّه‌ای از فضایل آن انسان‌های والامقام در آن‌ها دیده می‌شود. در طول تاریخ، این کمالات گاهی جلوه‌ای کرده و برای نظاره‌گران عجیب بوده است. من امور بسیاری را در این زمینه‌ها دیده‌ام. به قول شاعر:

 آن کس که تو را شناخت جان را چه کند  فرزند و عیال و خانمان را چه کند
 دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی  دیوانهٔ تو هر دوجهان را چه کند

یعنی خدایا! تو عاشق را با یک نظر، با یک خیزش و با یک خطِّ تیزی، دیوانه می‌کنی. پس دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند؟! بخشش باشد، خداوند بهشت را با تمام نعمت‌هایش آفریده است. از «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَار»(۱) گرفته تا «قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ»(۲) و نیز «حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیام»(۳). زنان زیبارو و پاک‌سیرت و نهرهایی که از زیر درختان جاری است، برای قوم شکور، خوب است. بالاتر و بهتر از بهشت را نیز می‌توان در قرآن‌کریم یافت. می‌خواستم این رشحات از آیات قرآن‌کریم و روایات را استخراج کنم، اما مافیای زور و زر و تزویر مانع شد و کاری که در این زمینه شروع کرده بودم، تکمیل نشد. اگر این معارف به دست اهل آن می‌رسید و پی‌گیری می‌گردید، دنیا و آخرت در نظر آن‌ها کوچک می‌شد: «الدنیا حرام علی اهل الآخرة و الآخرة حرام علی اهل الدنیا و هما حرامان علی اهل اللّه(۴)». اگر انسان اهل خدا بشود، دنیا و آخرت برایش کم‌ارزش و کوچک می‌شود.

روزی در حضور علامه طباطبایی بودم، یکی گفت: «زنان زیبارو در این دنیا چه سود ماندگاری برای انسان دارند که وعدهٔ اخروی‌اش چه چیزی باشد؟» من گفتم: «ظاهر این نعمت‌ها اراده نشده است.» خداوند مرحوم علامه را رحمت کند! او گفت: «این آیات، قباله و سند است و ظاهر آیات فرموده «حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیام». با این آیات، دهان ما بسته است و من جرأتی برای گفتن مطلب اضافه و خلافی ندارم».

, , , , ,