۱۴۰۲-۰۷-۰۷

تفاوت جامعیت، تمامیت و تخصص‌محوری

ضرورت تحصیل دارای کیفیت

منبع: بدايات

تفاوت جامعیت، تمامیت و تخصص‌محوری

در علوم حوزوی، جامعیت به تمامیت است. برای نمونه در نهایت به یک عالم بزرگواری می‌گویند «جامع المعقول والمنقول»، یعنی همه چیز را بلد است؛ ولی در دانشمندان چنین جامعیتی مطرح نیست و تخصص‌محوری موضوعی معیار می‌باشد. در موارد فراوانی مشاهده می‌شود که یک دانشمند بیست یا سی‌سال عمر خود را صرف شناخت یک موضوع جزیی خارجی می‌کند و از موضوع کناردستی آن هم خبر ندارد تا چه رسد به این‌که جامع علوم باشد. امروزه در اثر پیشرفت علمی برای عضوی مانند چشم، چندین تخصص لازم است که برای اخذ هریک باید سال‌ها وقت گذاشت و همین‌طور بخش‌های دیگر بدن انسان. این همه در حالی است که عالمی با بیست یا سی‌سال تحصیل در حوزه، خود را از عالم و آدم فارغ می‌یابد و در مورد همه‌چیز به قدرت و اطمینان نظر می‌دهد. ادعای همه‌چیزدانی، دور از ملاک علمی است. به قول جناب بوذرجمهر: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند».

جامعیتی که در دروس حوزه تعقیب می‌شود، ریشه در مبادی آن دارد؛ یعنی از همان ابتدای ورود و آغاز تحصیل، سخن از کتاب «جامع‌المقدمات» است. در این مجموعه پانزده کتاب در چهار موضوعِ اخلاق، منطق، صرف و نحو جمع شده است(۱). یک کتاب اخلاقی، یک کتاب منطقی، شش کتاب در علم صرف و هفت کتاب نحوی محتوای کتاب «جامع‌المقدمات» است. با توجه به وجود کتاب‌های فارسی و نیز نویسندگان شیعی، می‌توان حدس زد این کتاب برای طلاب شیعی ایرانی تدوین شده است، اگرچه بسیاری از نویسندگانش از عامه‌اند. به‌جز هدایه و صمدیه، سایر کتاب‌های این مجموعه در حوزه‌های امروز به صورت رسمی تدریس نمی‌شوند.

مقصود از «جامع‌المقدمات» این است که از مقدمات طلبگی (یعنی صرف، نحو، منطق و اخلاق) مختصری در آن وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که این کتاب، کتاب آسانی است؛ بلکه به عکس، جامع‌المقدمات کتاب سنگینی می‌باشد.

روزی در محضر یکی از اعاظم که استاد ما بود، نشسته بودم. طلبه‌ای کتاب «جامع‌المقدمات» را خوانده بود و برای خواندن «سیوطی» از استاد اجازه می‌خواست. در آن زمان، منش طلاب این‌گونه بود که با اجازهٔ استاد، پیشرفت تحصیلی می‌کردند. استاد پرسید: «شما می‌خواهی طلبه شوی یا کاسب؟» آن شخص گفت: «آقا، تفاوت دارد؟» استاد گفت: «بله؛ اگر می‌خواهی طلبه شوی، دوباره جامع‌المقدمات را بخوان و اگر می‌خواهی کاسب شوی و علم و درس را تنها برای آن دنبال کنی، ادبیات شما در همین مقدار خیلی خوب است، لازم نیست سیوطی هم بخوانی، وقتت را تلف نکن و برو احکام و چیز دیگری بخوان. اگر می‌خواهی طلبه شوی، باید ادبیات شما محکم باشد و صرف مقدماتی که خوانده‌ای، کافی نمی‌باشد. برای کارهای آخوندی و منبری خواندن ادبیات تخصصی لازم نیست، اما شما به عنوان عالم، مجتهد، استاد یا متخصص باید مبادی کار خود را محکم کنید».

دروس حوزه، ترکیب، پیوستگی و جامعیت را پی‌گیری می‌کند؛ به‌خلاف دروس دانشگاهی که به دنبال تجزیه و تخصص است؛ یعنی به‌جای جمع بین چندین علم، به جداسازی و ایجاد انشعاب در آن همت می‌گمارد و در نهایت تعداد بی‌شماری از متخصصان کارآمد را در صدها، بلکه هزاران رشته تربیت و به جامعه تحویل می‌دهد. البته بگذریم از این‌که این موضوع ربطی به دانشگاه‌ها ندارد؛ زیرا آن‌چه در این زمینه مطرح است، همه وارداتی و ترجمه است که آن‌هم در بهترین وضعیت برای دو یا سه دههٔ گذشته است.

۱- جامع‌المقدمات دارای این کتاب‌هاست: الامثله، شرح الامثله، صرف میر، الصیغ المشکله، الکبری فی المنطق، آداب المتعلمین، التصریف، شرح التصریف، عوامل الجرجانی، العوامل للملامحسن، شرح العوامل، عوامل المنظومه، الهدایة فی‌النحو، شرح الانموذج، الفوائد الصمدیة.

اتصاف عالم به علم

اصل دیگری که در بدایات قابل توجه و اهتمام است، تفاوت میان علم و عالم است. فردِ عالم غیر از علم و علوم است. علوم دارای کلیتی است که در هر کتابی نوشته شده است، اما عالم با عالم تفاوت می‌کند؛ عالمی داریم که ضعیف است و عالمی داریم که متوسط است و عالمی داریم که جزو نوابغ می‌باشد. در ابتدا باید دو امر در بلندای ذهن محصل دینی باشد: یکی علم و کتاب است و دیگر خود عالم. فلسفه و فقه و اصول، هر سه علم‌اند، اما فلیسوف با فلیسوف و فقیه با فقیه و اصولی با اصولی، تفاوت و فاصلهٔ زیادی دارند.

علوم (مانند فقه، صرف، نحو، اصول، فلسفه و منطق و …) امری مجرد، یعنی معقول ثانی فلسفی‌اند. علم، امری جدای از عالم نیست و وجود منحازی از وی ندارد. علم، عارض و منضم به عالم نیز نمی‌باشد. عالم، ذاتی است که متصف به علم است و این اتصاف نیز در خارج است؛ یعنی عالم، بدون علم در خارج راه نمی‌رود و بدون آن حرکت نمی‌کند، ولی به وی نیز نمی‌چسبد، بلکه در حقیقتِ آدمی می‌نشیند. همراهی و اتصاف علم به عالم مانند همراهی و اتصاف رنگ با دیوار نیست که ضمیمه باشد، بلکه این ذات آدمی است که علم در آن جای گرفته و حقیقتِ وی را به رنگ علم درآورده است.

آن‌چه در علم مهم است، همان اتصافِ انسان به آن است؛ تفاوتی نمی‌کند که آن علم صرف و نحو باشد یا فقه و اصول و یا منطق و فلسفه؛ مهم اتصافِ آدمی به صفتِ علم و دانش است. مراد از اتصاف این است که انسان بوی علم بدهد، مانند گل که عطر دارد. پس مهم اتصافِ حقیقی است که آدمی با علم پیدا می‌کند و از جهل، خلاصی و نجات می‌یابد؛ وگرنه کسی به‌صرف درس‌خواندن عالم نمی‌گردد، حتی اگر سالیان سال در حوزه و دانشگاه باشد. اگر اتصاف آن هم اتصافِ حقیقی باشد، با گذشت پنجاه‌سال نیز چیزی از ذهن و دل عالم پنهان نمی‌شود؛ اما اگر چنین اتصافی نباشد، با گذشت چند روزی، فراموشی و نسیان بر ذهن و قلب آدمی عارض می‌گردد.

ضرورت تحصیل دارای کیفیت

آن‌چه برای عالم‌شدن اهمیت دارد، خوب درس‌خواندن و تحصیل مطلوب و علمی است؛ یعنی اگر طلبه‌ای «امثله» و شرح آن را می‌خواند، به‌خوبی بخواند و اگر «صرفِ میر» و «هدایه» می‌خواند، آن را به نحو احسن بلد باشد. اگر کسی کتاب «سیوطی» را درست فرانگرفته باشد، خواندن «مکاسب» و «کفایه» دردی را از وی دوا نمی‌کند و مشکلی را از وی برطرف نمی‌سازد. به یاد دارم روزی بین دو طلبه که یکی «سیوطی» می‌خواند و دیگری «مکاسب»، بحثی اتفاق افتاد. قرار شد هر دو سیوطی را امتحان بدهند. دیدم که طلبهٔ مکاسب‌خوان از عهدهٔ عبارات سیوطی برنیامد. پس در طلبگی مهم خوب درس‌خواندن است، نه زیاد درس‌خواندن؛ زیرا متأسفانه فراوان دیده می‌شود که طلابی که «کفایه» می‌خوانند و یا درس خارج می‌روند، از پس کتاب‌های ابتدایی ادبی برنمی‌آیند. به نحو شایسته درس‌خواندن، شرایطی دارد که به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم. نقل شده است که فرموده‌اند:

«العلم لا یحصل إلاّ بخمسة أشیاء: الأول بکثرة السوءال؛ و الثّانی بکثرة الاشتغال؛ و الثالث بتطهیر الأفعال؛ و الرابع بخدمة الرجال؛ و الخامس باستعانة ذی الجلال».

کسی توسن علم را نیابد جز با توجه به پنج امر مهم:

یک. طالب علم دربارهٔ موضوعاتی که نمی‌داند، بسیار پرسش نماید تا شبهات ذهن خود را برطرف نماید و خود را استوار سازد.

دو. به تحصیل علم اشتغال فراوان داشته باشد؛ به‌طوری که از ابتدا تا پایان عمر، بی‌درنگ و بی‌امان، شب و روز در این راه به قدر توان زحمت بکشد و همت خود را پیوسته بر آن گمارد و لحظه‌ای آرام نگیرد. آن‌گونه که پیامبر گرامی صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است، از طفولیت تا هنگام مرگ به تحصیل علم بپردازد و هرگز از علم و تحقیق خسته نشود و هیچ‌گاه در خود بی‌نیازی نبیند؛ زیرا آن هنگام، زمان پژمردگی وی می‌باشد.

سه. طالب علم باید پاکی و تزکیه را زیربنای دانش خود قرار دهد و به فکر سعادت ابد و نیل به مطلق باشد و خود را از هرگونه پلیدی و غم‌بارگی رها نماید تا آیینهٔ جانش صافی گردد و زحمت او به هدر نرود؛ زیرا در صورت پلیدی و به‌خصوص کینه و غیض و خشونت، هر کوششی در راه تحصیل علم، بیهوده و وبال گردن آدمی است.

چهار. خواهان دانش باید در محضر بزرگان و رجال علم و دین حضور یابد؛ چراکه این خدمت و حضور، استفاده از دمِ ارتقابخش و نفـَس عالم دینی و خود علم و نور و معنویت و هدایت ایصالی است و به فرمودهٔ معصوم از عمر آدمی به حساب نمی‌آید؛ زیرا این حضور، امری دنیایی نیست، بلکه مقام معنویت و سعادت است و نتیجهٔ اخروی دارد؛ بنابراین طالب علم نباید هیچ‌گاه این حضور را از دست دهد و زود ندای «أنا الحق» و «لم یسبقنی أحد فی ما أقول» سر دهد؛ زیرا که هرکس که باشد و هرچه که یافته باشد، نفس این کلام از ضعف است و کوتاهی عمق اندیشه را می‌رساند.

پنج. بعد از کسب مقدمات و امور لازم ظاهری، طالب علم باید به کمک و یاری خداوند قدم بردارد و چیزی را از خود نبیند و تنها خدا را در نظر مستقل بداند تا قطره‌هایی از دریای بی‌کران علم و اندیشه را دریابد. برای رسیدن به اندیشه‌های بلند الهی و احکام اسلامی باید بسیاری از عوامل معنوی و آسمانی دست به دست یک‌دیگر دهد تا فردی بتواند بر این آستان بوسه زند و به مرتبت عالی نائل گردد. برای نیل به این درجه باید غیر خدا را رها کرد و بر بسیاری از لذایذ مادی دنیا چشم پوشید و هر خیر را از خدا دانست.

اگر کسی خواست شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ انصاری، بوعلی یا شیخ اشراق و شیخ‌بهایی شود، باید برای ترک هوا در حال گرسنگی، خود را محتاج کتک و مشت و لگد نگبهان قصر سلطان بداند و بی‌محابا خود را در اختیار پزشک نادان قرار دهد تا ناخودآگاه او را مداوا نماید. البته این‌گونه افراد که در تربیت نیازمند غول بیابان هستند، خود از افراد ضعیف یا متوسط می‌باشند و خوبان خوب در طی طریق، حاجت به تربیت غیر حق‌تعالی ندارند. چه زیبا سروده‌اند:

 أَخی لَن تَنالَ العِلمَ إِلا بِسِتةٍ

سَأُنّبِئک عَن تَفصیلِها بِبَیانِ

ذَکاءٌ وَحِرصٌ وَاِجتِهادٌ وَبُلغَةٌ

وَصُحبَةُ أُستاذٍ وَطولُ زَمانِ

ای برادر، به درجهٔ علم و اجتهاد نخواهی رسید، جز با رعایت شش امر مهم:

  1. زیرک و باهوش باشی؛ هرچند که استعداد، موهبت الهی است و از امور اکتسابی نیست، ولی تغییر و تحول در آن برای همه امکان‌پذیر است.
  2. طالب و ارادتمند به علم و استاد باشی. بی‌حالی از خود نشان ندهی و چیزی را بر علم مقدم نداری.
  3. کوشا و پرکار باشی و آنی از تحقیق بازنمانی و هستی خود را بی‌منت و به‌طور رایگان در پیش پای علم بریزی.
  4. علم حال را مراعات کنی و صلاحیت و استعداد فراگیری علم مورد نظر خود را بیابی؛ زیرا طالب علم باید درسی را شروع کند که وقت آن رسیده است و دارای قوهٔ ادراک آن باشد.

۵ . درک محضر استاد و کسب فیض الهی و الطاف حق نیز ضرورت دارد. این امر، نتیجهٔ حیاتی در امر تحصیل دارد؛ به‌خصوص درک محضر استادی که وارسته و رسیده باشد؛ زیرا وی علت رشد و سلامت اندیشه می‌گردد و کج‌فکری و انحراف را ناخودآگاه از شاگرد دور می‌نماید. در اهمیت انتخاب استاد خوب و شایسته همین بس که عالمان اخلاق می‌فرمایند: به‌جاست برای یافتن استاد وارسته، مدتی طولانی جست‌وجو کرد؛ زیرا نفس پاک و لوح صافی جان آدمی عزیز است و نباید در دسترس هر کسی قرار گیرد تا مخدوش و معیوب و منحرف نگردد.

  1. برای رسیدن به مراتب عالی علوم و کمالات انسانی باید اشتغال علم را سال‌های متمادی دنبال کرد و هرگز نباید خود را با اندک‌زمانی اشتغال به تحصیل، قانع و بی‌نیاز دید؛ چراکه تحصیل کوتاه‌مدت، فضل و دانشی را به دنبال ندارد و ثمرهٔ علم و اندیشه به استمرار و طول مدت آن بستگی دارد.

به‌علاوه طلبه باید چهار امر را به صورت کامل رعایت نماید: بهداشت، سلامت، تغذیه و ورزش. رعایت بهداشت از هر چیزی مهم‌تر است. نباید چنان بود که در مرده‌شورخانه نیز حال مرده‌شور را دگرگون کند. به سلامت خود نیز باید اهمیت داد و تغذیهٔ مناسب نیز داشت.

در تغذیه آن‌چه مهم است رعایت تناسب است؛ نه باید به عافیت‌طلبی افتاد و نه نان کپک‌زده خورد. هم‌چنین در زمستان‌ها چنین نباشد که فقط هوای پختهٔ بخاری گازی را استفاده کرد که گاز کربنیک دارد و عمر را کوتاه و بدن را فسیل می‌سازد، بلکه از هوای آزاد بیرون، به‌ویژه از حیاط مدرسه که صفا و ملکوت دارد، بهره برد. استنشاق هوای مرده همانند خوردن میته و مردار است.

برای ورزش، لازم نیست به باشگاه رفت، بلکه در همان گوشهٔ حجره می‌توان به نرمش پرداخت. کسی که نمی‌تواند در هر روز، ده تا بیست دقیقه ورزش کند، ضعف دارد. این چهار مورد، استاندارد آدم‌بودن است و در آن، میان طلبه و غیرطلبه تفاوتی نیست و درس و تحصیل نباید برای آن مزاحمی به شمار رود. اگر شما امروز بیست دقیقه از درس خود کم نگذارید و ورزش نکنید و به امور بهداشتی و نظافت خود نرسید، فردا با درگیری با انواع بیمارها، ساعت‌ها و روزها باید برای درمان و نقاهت وقت گذاشت تا سلامت نسبی خود را بازیافت.

خواب آدمی با در اختیارداشتن این چهار امر است که خود را بالانس می‌نماید و مقداری را که نیاز است بر بدن تحمیل می‌نماید. البته میزان خواب قابل تغییر است و می‌توان آن را با تمرین کاهش داد.

منبع: بدايات