۱۴۰۲-۰۵-۲۰

تعهد نسبت به علم و وظیفه‌شناسی عالم

منبع: بدايات

علوم منفعتی و اجباری

همان‌گونه که علوم و فنون دارای رشته‌های بسیار تحصیلی و متفاوت است، مبادی هر رشته نیز متناسب با آن با دیگر علوم تفاوت دارد. برخی از علوم مقدماتی مانند ادبیات (صرف و نحو و…) که همه بدون استثنا باید آن را بخوانند، «علوم اجباری» هستند که هر کسی که وارد حوزه می‌شود ناگزیر از فراگیری آن‌هاست. این دسته از علوم را «علوم منفعتی» نیز می‌توان خواند؛ زیرا پایهٔ بسیاری از اموری است که می‌تواند برای اهل علم، رونق مادی به ارمغان آورد.

در مقابل، دسته‌ای از علوم هست که بستگی به مزاج افراد، نبوغ، استعداد و خصوصیات فردی و تخصصی که به دنبال آن هستند دارد. شاخه‌های علوم ریاضی و برخی دیگر از علوم، که در آینده از آن‌ها سخن خواهیم گفت، از این گروه می‌باشد. ریاضیات، حساب، جبر، هندسه و … در حوزه برای همه جذابیت ندارد و مطلوب همه نیست، آب و نانی هم ندارد. افرادی که در پی این‌گونه علوم بوده‌اند، بیش‌تر آن را با ذوق و سلیقه و استعداد فردی خود دنبال کرده‌اند. سختی این علوم و احتیاج به ذهن و فکر قوی و عدم ارتباط آن به نان و درآمد، علت عدم رغبت بسیاری از طلبه‌ها به این دسته از علوم بوده است؛ به‌گونه‌ای که از هر هزار طلبه یک نفر هم به این دانش‌ها تمایلی نشان نمی‌دهد.

البته آن‌چه از ریاضی و حساب در کتاب‌هایی مانند «خلاصة الحساب» مرحوم شیخ بهایی و امثال آن آمده، امروزه کاربرد چندانی ندارد؛ چراکه در حال حاضر این مسائل را به شکل ساده‌تر و راحت‌تر به دانش‌آموزان و دانشجویان آموزش می‌دهند.

ریاضیات، رشتهٔ خاصی بوده و کشش به آن بستگی به هوش و نبوغ افراد دارد، چنان‌که امروز نیز از سنگین‌ترین رشته‌های دانشگاهی است. در گذشته بزرگان، طلاب علوم دینی را به فراگیری ریاضیات تشویق می‌کردند تا ذهنشان چیدمان ریاضی بیابد و فکرشان نظم منطقی داشته باشد. شوربختانه باید اعتراف کرد که این علوم و کتاب‌های این رشته‌ها به کلی در حال نسخ و فراموشی است. بر اثر این اهمال و نسیان، بیش‌تر عالمان در ریاضیات دچار مشکل هستند و این امری غیرقابل اغماض است.

تعهد نسبت به علم و وظیفه‌شناسی عالم

تا این‌جا از مبادی و زمینه‌های مقدماتی و عمومی علوم حوزوی و روند تخصصی آن یعنی اجتهاد سخن گفتیم و بیان کردیم که خداباوری یا خداداری مثل بند دانه‌های تسبیح است. هر مقدار که خدا هست، همان مقدار نیز داشته‌های علمی و عملی یک طلبه و عالم، منسجم و منظم و مرتب است و اگر خدا نباشد وی تنها انباشته‌ای از معلومات درهم و بی‌نتیجه و غیردینی را در خود دارد؛ مانند دانه‌های رهاشدهٔ تسبیح و دانش دینی وی در واقع فنی دینی است؛ چراکه دست‌کم ملکهٔ قدسی یا بالاتر از آن، ولایت موهبتی می‌تواند دانش را دینی و الهی سازد و این دو در فرد خدادار رخنمون می‌شود.

این توحید و یگانگی است که نظم‌دهنده و انسجام‌بخش داشته‌های علمی و ذهنی آدمی بر طریق درست و راه صواب است. البته نباید از خاطرها دور بماند که خداداشتن و خدایی‌بودن، همانند علم و اجتهاد و ملکهٔ قدسی از تعهدات شخصی، فردی و نفسی است، یعنی در رابطه با خود شخص است، گرچه آثار آن در روابط بیرونی مشاهده می‌شود و قابل سنجش است. اما تعهد، امری اضافی و نسبی است؛ یعنی پای دیگران نیز در میان است. تعهدْ دیگر شخصی نیست. تعهد بین دو چیز است و به دو طرف اضافه می‌شود؛ مانند تعهد نسبت به علم، تعهد نسبت به پول و ثروت، تعهد به زن و فرزند، تعهد به دین و ملت و آیین و تعهد به مملکت و کشور.

این معاهده در شخصِ عالم هست. انسان نسبت به علمی که فرا می‌گیرد، تعهد دارد. باید توجه داشت که تعهد، امری عقلایی است و در آن سخن از ایمان و کفر مطرح نیست، چنان‌که وظیفهٔ یک پزشک در قبال بیمار فقط نجات جان اوست؛ چه آن بیمار کافر باشد و چه مسلمان.

منشأ بی‌توجهی و بی‌اعتنایی به تعهد کاری را باید در دو امر دید: جهل و نادانی یا بی‌مبالاتی و بی‌تفاوتی. انسانِ بی‌تعهد، یا جاهل و نادان است یا اشتباه و خطا و راستی و درستی در نظرش مساوی است و گناه و معصیت در نگاهش کوچک و بی‌اهمیت است.

نهایتِ آن‌چه در ظرف عقلا مطرح است، تعهد است؛ تعهد نسبت به همه، نسبت به هر چیزی که بین شما و آن چیز علقه و ارتباط است. این علقه، تعهدآور است، حتی بین شما و دشمن. این‌که جناب حافظ می‌گوید: «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» نیز نادرست است، بلکه «با دوستان مروت با دشمنان هم مروت». آدم بی‌مروت، سالم نیست. دشمن است که باشد، باید مروت و بزرگی و جوان‌مردی داشت. مروت یعنی ظلم نکرد و خیانت نورزید، گرچه دشمن است.

کسی که مروت ندارد، دین ندارد؛ چون مروت خود یک دین و آیین است؛ چنان‌که دین، خود یک مروّت است و مروّت نیز خود دین است. یک چراغ که روشن می‌شود، دوست و دشمن از شعاع آن استفاده می‌کند؛ خاصیت چراغ این است. عالم نیز خاصیتش این است که شعاع دارد و اگر چنین نبود، عالم نیست. انصاف نیز بسیار مهم است و کسی که انصاف ندارد، دین ندارد. عقل و حیا نیز همیشه با هم در کنار دین‌اند و تنها کسی دیندار است که عاقل و باحیاست.

پیداست که تعهد با قرب و وصول متفاوت است؛ زیرا اولی امری عمومی و عقلایی و دوطرفی است و دین، شرط آن نیست، ولی وصول و قرب، حقیقتی فردی و نفسانی است که ذره‌ذره برای انسان پدید می‌آید و به عمل است که آدمی به خدا نزدیک می‌شود و به ساحت حق بار می‌یابد. قرب الهی بسیار سنگین‌تر از تعهد است؛ چون تعهد را همه می‌فهمند، اما قرب برای همه قابل فهم و درک نمی‌باشد.

قرب الهی، هم لطیف است و هم تلطیف می‌کند و هم باید اثربخشی داشته باشد. آدمی باید ببیند آیا بهتر می‌شود؟ ببیند که روزه و نماز و خدمتش به خلق چه آثاری در وی دارد؟ قرب به حق را باید مانند ورزش دانست که آرام‌آرام در وجود شخص پیاده و نهادینه می‌گردد و گام به گام خود را آشکار می‌سازد.

پس قرب، غیر الهی نمی‌شود، ولی تعهد می‌تواند غیرالهی باشد. تعهداتی که در جوامع انسانی و در کشورهای غیرمسلمان است، همه و همه از سنخ تعهدات بشری و غیرالهی است.

تفاوت دیگر قرب با تعهد، در کثرتی‌بودن تعهد و وحدتی‌بودن قرب است. قرب، الهی است و تعهد الهی نیست، مگر این‌که شخص باور به حق‌تعالی داشته باشد. مؤمن است که می‌تواند به محکمی بگوید: «به خدا قسم، تعهد می‌کنم که فلان کار را بکنم». مواردی مانند «عهد»، «قسم» و «نذر» را باید از تعهدات الهی محسوب داشت.

نکتهٔ دیگر این است که قرب، بـُعد بلندی دارد؛ چراکه حقیقتی برتر و والاتر از حق‌تعالی نیست، ولی تعهد از بردی کوتاه برخوردار است؛ چه این‌که این تعهد می‌تواند به درختِ باغچهٔ خانه و مرغِ‌عشق در درون قفس باشد. به هرحال تعهد امری دنیایی است و دنیا روزی به پایان می‌رسد.

عالم دینی دربارهٔ دینی که دارد، باید تعهد داشته باشد که من با دینم چه کنم.

یک عالم وقتی می‌گوید: «من با علمم چه کنم؟» این تعهد است. این مهم زمانی از اهمیت بیش‌تری برخوردار می‌شود که پیرایه‌ها و خرافه‌ها و کژی‌ها و بی‌راهه‌ها آشکار گردد؛ این‌جاست که بر عالم و دانشمند واجب است که علم و دانشش را در مسیر مبارزه با آفات و نادرستی‌ها به‌کار گیرد. چنان‌که از شیعه و سنی نقل شده است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

«إذا ظَهَرتِ البِدعُ فی اُمّتی فلْیظهِرِ العالِمُ علمَهُ. فمَن لَم یفعلْ فعَلَیهِ لَعنةُ اللّه‌ِ»(۱)؛

ـ هرگاه بدعت‌ها در میان امتم پدیدار شوند، بر عالِم است که علم خود را آشکار سازد. هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.

هم‌چنین آمده است:

«إذا ظَهَرتِ البِدعُ و لَعَنَ آخِرُ هذهِ الاُمةِ أولَها، فمَن کانَ عندَهُ عِلمٌ فَلْینْشُرْهُ؛ فإن کاتِمَ العِلمِ یومَئذٍ ککاتِمِ ما أنْزلَ اللهُ علی محمدٍ»(۲)؛

ـ هرگاه بدعت‌ها پدیدار شوند و پسینیان این امت پیشینیان آن را لعن و نفرین کنند، هر کس که دانشی دارد باید آن را منتشر کند. هر کس در آن روز دانش خود را پنهان دارد، هم‌چون کسی است که آن‌چه را خدا بر محمد نازل ساخته، کتمان کرده باشد.

در روایت دیگری است:

«إذا ظَهَرتِ البِدعُ فعلَی العالِمِ أن یظهِرَ عِلمَهُ، فإنْ لَم یفعلْ سُلِبَ نورَ الإیمانِ»(۳)؛

ـ هرگاه بدعت‌ها سر بردارند، عالِم باید علم و دانش خود را آشکار سازد و اگر چنین نکند، نور ایمان از او ربوده می‌شود.

تعهد، امری قلبی نسبت به انسان و دارایی‌های اوست. اگر این تعهد باشد، عالم دینی فردی معقول و با خرد خواهد بود، وگرنه دانش وی نه دینی است و نه خود او ارزشی دارد. قرآن‌کریم می‌فرماید:

«مَثَلُ الذینَ حُملُوا التوْراةَ ثُم لَمْ یحْمِلُوها کمَثَلِ الْحِمارِ یحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الذینَ کذبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ اللهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظالِمینَ»(۴)؛

داستان کسانی که تورات بر آن‌ها نهاده شد (یعنی مکلف شدند که آن را کار بندند) و آن‌گاه آن را برنداشتند (یعنی آن را کار نبستند) هم‌چون داستان خری است که کتاب‌هایی را بردارد. بد (داستانی) است داستان گروهی که آیات خدا را دروغ شمردند. و خدا گروه ستمکار را راه ننماید.

هم‌چنین قرآن‌کریم می‌فرماید:

«فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یلْهَثْ ذلِک مَثَلُ الْقَوْمِ الذینَ کذبُوا بِ‌آیاتِنا»(۵)؛

پس داستان او هم‌چون داستان سگ است، اگر بر او بتازی، زبان از دهان بیرون آرد و چنان‌چه واگذاری‌اش باز زبان از دهان آویخته دارد. این است داستان گروهی که آیات ما را دروغ انگاشتند.

رفتار ما طلبه‌ها باید به‌گونه‌ای باشد که به جامعه خط بدهیم. ما نمی‌توانیم هم‌چون دیگران ساعت‌ها بنشینیم و با مهمان گپ بزنیم و گعده بگیریم. من خود نیم‌ساعت می‌نشینم، اما بیش‌تر از آن را عذرخواهی می‌کنم؛ چراکه گرفتار هستم و کارگر مردم می‌باشم. باید روی لحظه‌لحظهٔ فرصت‌ها برنامه‌ریزی نمود و این عمر گران‌مایه را به‌راحتی به باد فنا نداد و روی آن سازماندهی کرد. ما در طول سال، حتی به یک تشیع جنازه نمی‌رویم. رفتن به یک مجلس، گاه ساعت‌ها وقت می‌برد و در همین ساعات می‌توان به دین خدا خدمت بیش‌تری نمود و به جای چند ساعت وقت گذاشتن من دو دقیقه در خانه روضه هم می‌خوانم، گریه هم می‌کنم. یک تشییع جنازه نصف روز وقت می‌خواهد، ولی من یک فاتحه برای آن مرحوم می‌خوانم و آن چند ساعت را کار تحقیقی می‌نمایم. من خود همهٔ عمرم را این‌گونه پیش آمده‌ام. از طفولیت تاکنون که بیش از هفتاد سال دارم، همواره مشغول زحمت و کار و کوشش علمی و تحقیقی بوده‌ام و اولویت دیگری نداشته‌ام.

ما مدتی به مسجد محل می‌رفتیم و نماز مغرب و عشا را می‌خواندیم و یک سخنرانی کوتاه داشتیم که حاصل آن کتاب «خصال سلامت و سعادت» و چند کتاب دیگر شده است. با این‌که مسجد نزدیک بود، بیش از دو ساعت وقت ما را می‌گرفت. من دیدم که کارگر مردم هستم و آدمی نیستم که برای نماز مغرب و عشا و یک سخنرانی دو ساعت وقت بگذارم. خوب نیست انسان همه کار انجام دهد. مثلا یک روحانی، هم نماز جماعت بخواند، هم منبر برود و هم درس بدهد و خلاصه چند شغل را برای خود درست کند.

بسیاری از شغل‌هایی که اهل علم و طلبه‌ها دارند، شغل اصلی آنان نیست و برای آنان تلف‌کردن عمر به حساب می‌آید. نه روضه‌خواندن شغل علماست و نه نماز جماعت خواندن و یا عقد نمودن و طلاق دادن؛ چراکه بسیاری از غیر روحانیون از عهدهٔ این کارها برمی‌آیند و لازم نیست انسان عمری نان امام زمان را بخورد و تنها عهده‌دار چنین کارهایی شود. شغل اصلی روحانی تحقیق در دین خدا و تولید علم دینی است.

۱- الکافی، ج ۱، ص ۵۴، ح ۲.

۲- کنزالعمال، ح ۹۰۳.

۳- وسائل‌الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۱۱، ح ۹.

۴- جمعه / ۵.

۵- اعراف / ۷۶.

منبع: بدايات