۱۴۰۲-۰۵-۲۴

بایسته‌های دورهٔ سطح

منبع: بدايات 

وابستگی طلبه به آرمان اهل‌بیت علیهم‌السلام

طلبه باید به مهم‌ترین و لازم‌ترین کار و مسؤولیتی که دارد بپردازد، نه به کاری مهم و لازم. مهم‌ترین کار برای طلاب علوم دینی، تحصیل و آموزش علوم دینی و تحقیق در مسألهٔ «ولایت» و به ویژه ولایت معنوی و باطنی و فصل نوری و مقامات نورانی حضرات معصومان علیهم‌السلام به‌ویژه حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام است.

ما پیامبران زیادی داشته‌ایم؛ اما بی‌بی حضرت زهرا علیهاالسلام یکی داریم. ردایی هم‌چون نبوت و هر اسم و عنوان دیگری به قامت ایشان کوچک است.

در انجام هر کاری، داشتنِ معرفت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و این مهم، خود را در مباحث ولایی و در نشست و برخاست با اولیای الهی به‌خوبی نشان می‌دهد. هجران حضرت خدیجه علیهاالسلام آقا رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را بسیار آزار می‌داد، اما حضور حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام باعث تسلای دل ایشان بود.

آقا رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت زهرا علیهاالسلام را مادر خود می‌دانست. حضرت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله هیچ‌کس را جز حضرت زهرا علیهاالسلام نداشت. حضرت خدیجه علیهاالسلام به‌خاطر زهرا علیهاالسلام عظمت پیدا کرد؛ اگرچه خود، شخصیت و کمالات ذاتی فراوانی داشته است.

اعطایی که به حضرت زهرا علیهاالسلام شده است، دنیایی و ناسوتی نبوده است. وقتی از آقا رسول‌الله می‌پرسند: «زهرا علیهاالسلام را بیش‌تر دوست داری یا علی علیه‌السلام را؟» ایشان نمی‌تواند به راحتی پاسخ دهد و می‌فرماید: «زهرا الذ است و علی اعز». مثل آن‌که گفته شود مادر عزیز است و همسر لذیذ، که دو پاسخ است. این احترام‌ها لحاظ سیاسی نداشته است تا امری اعتباری باشد؛ بلکه در حقیقت و در تکوین چنین است و آقا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌دید که حضرت زهرا علیهاالسلام مادر ایشان است.

ما از ولایت ائمهٔ اطهار علیهم‌السلام چیزی نمی‌دانیم. بحث‌های گسترده و پیچیده ولایت، از مباحثی است که بر زمین مانده است و کسی که توان انجام تحقیق در این مسائل را دارد، باید آن را در اولویت پژوهش‌های خود قرار دهد. اطلاعات ما دربارهٔ ائمهٔ اطهار علیهم‌السلام بسیار ناچیز است و تحلیل و تفسیر درستی از زندگی آن حضرات وجود ندارد. روایات بسیاری که در باب «ولایت» و نیز وکالت فقیهان وجود دارد، ژرف‌پژوهی نشده و حتی تاریخ آن نیز مهمل و ناشناخته باقی مانده است.

البته این کار، رعایت احتیاط و حزم، فهم تیز، درایت قوی، مربی آشنا به مسائل ولایت، حضور، کشف، توسل و طهارت باطنی را لازم دارد. بی‌شک کسی که در این وادی مشکل گام بردارد، کمک و امداد حضرات معصومین علیهم‌السلام را درک خواهد کرد و قرب به ایشان را درمی‌یابد.

طلبه به آرمان دین و آرزوی اهل‌بیت علیهم‌السلام وابسته است و نمی‌تواند خود را مستقل و آزاد بداند. طلبه به محبت امام زمان خویش و هموارسازی مسیر حضور امام معصوم در باطن خویش و ناسوت وابسته است و نمی‌تواند نسبت به این وابستگی، بی‌تفاوت باشد.

در قم دو درس بود که آبرومند بود و هیچ‌کدام به شاگردان خود پولی نمی‌دادند: یکی درس مرحوم آیت‌الله اراکی و دیگری درس مرحوم آقامرتضی حائری. این دو بزرگوار درس می‌گفتند و هیچ‌یک از مظاهر دنیا چیزی نداشتند و به نظر بنده، این دو نفر بودند که توانستند در حوزه، نفوذ «شهید جاوید»ها را از بین ببرند.

آری، کسی که سر در کار دنیایی خویش دارد و حوصله و وقتی برای دین ندارد، همان کسی است که حضرات معصومین علیهم‌السلام را نیز در قلّت و غربت قرار می‌دهد. همه اولیای الهی علیهم‌السلام را به خوبی می‌شناختند و کمالات آنان را می‌دانستند اما گذشتن از دنیا و چشم‌پوشیدن از راحتی‌ها و به استقبال خطر، سختی، تنگنا و مخمصه رفتن، شأن کسی نیست که دنیا در کام او شیرین آمده است.

معاویه بهتر از همه کمال، فضل، حقانیت و حق‌طلبی حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام آگاه بود، اما نمی‌توانست از کاخ سبز خود دست بردارد و با علی علیه‌السلام کنار آید؛ چون او به‌جز خدا و حق، کسی و چیزی را ملاحظه نمی‌کند. او آن‌قدر خدا خدا می‌کند و از آخرت می‌گوید که حوصلهٔ آدمی به پایان می‌رسد.

نظام آفرینش این‌گونه است که پیمودن راه ولایت بسیار سخت و سنگین است و همواره در مخمصه و با تنگناست و البته در مسیر ولایت نیز این معرفت است که ارزش‌ساز است. کم‌تر مؤمنی به ساحت معنوی و غیبی و مقام نورانیت و فصل نوری صاحبان ولایت آگاهی دارد.

آن‌چه در ارزش‌گذاری انسان اهمیت دارد میزان معرفت اوست نه چیزی دیگر. معرفت است که زیربنای هر کاری است. ولایت‌مداران، هم ولایت را می‌شناسند و هم مخاطرات و سختی‌های مسیر ولایت را می‌شناسند، اما آن را به جان می‌خرند و به هر سختی شده است در مسیر پرریزش ولایت حرکت می‌کنند. گویا خداوند نخواسته است افراد مخلص در این دنیا فراوان باشند و این توفیقِ نادر و پر ارزش را فراوان هبه نمی‌کند و آن را عزیز می‌دارد. ساختار عالم ناسوت به‌گونه‌ای است که بیش‌تر افراد رفاه، آسودگی و آزادی مطلق و یلگی و رهایی را می‌خواهند. جنایات و پلیدی‌ها بیش‌تر در عمل خوبان است و کافر محض یا خالص در بدی و ظلم، نادر است. بیش‌تر ستم‌ها به دست دین‌داران اتفاق افتاده است.

اولیای معصومان علیهم‌السلام تحت فشار و سختی برآمده از خلفای به ظاهر مسلمان بودند که با نام دین کار می‌کردند. وقتی دنیا بر صاحب ولایت که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است چنان سخت می‌گیرد که شبانگاهان سر در چاه می‌نماید و با آن همراز می‌شود و به گاه شهادت «فزت وربّ الکعبة» سر می‌دهد و می‌فرماید «قسم به خدای کعبه راحت شدم»، معلوم می‌شود که بار سنگینی به عهدهٔ ایشان بوده است که خداوند را از به مقصدرساندن آن سپاس می‌گوید. درست است که ایشان قوی بودند و انجام وظیفه می‌نمودند، ولی چنین نیست که سختی‌ها و فشارهایی مانند شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت محسن علیه‌السلام برای آن‌حضرت تلخ نباشد.

بایسته‌های دورهٔ سطح

در این‌جا به بررسی تفاوت میان درس‌های سطح با درس خارج می‌پردازیم. نخستین تفاوت اصلی و ریشه‌ای درس سطح با خارج در این است که در دورهٔ سطحِ حوزه، بیش‌تر به تصور مطالب توجه می‌شود؛ آن هم نه تصوری سطحی، بلکه به صورت عالی. فهم متن در این دوره بسیار مهم و رکنی بنیادین است و طلبه باید بتواند مطالب را با عبارات تطبیق کند. کتاب‌های «شرح لمعه» در فقه و «کفایه» در اصول فقه از سخت‌ترین متن‌ها در این دوره است و فهم آن مبادی بسیاری را می‌طلبد.

چیرگی و تسلط بر ادبیات که باید در دورهٔ مقدمات فراهم شده باشد، در دورهٔ سطح بسیار کارآمد است و کسی که در ادبیات ضعیف باشد به طور علمی نمی‌تواند مجتهد باشد و چنین فردی نه‌تنها از تحلیل روایات بازمی‌ماند، بلکه در فهم عباراتِ «کفایه» و «مکاسب» نیز دچار مشکل می‌گردد. هیچ‌گاه از معلومات، محفوظات و داشتن انباشته‌ای از عقاید، افکار و اقوال دیگران و بیان طوطی‌وار آن قدرت استنباط زاییده نمی‌شود. برخلاف کسی که بر ادبیات مسلط باشد که هر کتاب عربی را به‌خوبی تبیین و تحلیل می‌کند.

یکی دیگر از دانش‌های اساسی که نقش محوری و اهمیت بنیادین خود را در این دوره نشان می‌دهد، داشتن منطقی قوی است که در ایجاد قدرت نقد و تحلیل، تأثیر بالایی دارد و کسی که ادبیات و نیز منطق قوی دارد، توان طراحی بیان و عبارت‌پردازی را می‌یابد. روزی از مرحوم علامهٔ شعرانی پرسیدم: «به چه کسی عالم می‌گویند؟» فرمود: «عالم کسی است که بتواند از روی عبارت، تحلیل و نظریه‌پردازی داشته باشد». آنان که بدون مستند و عبارت حرف می‌زنند، عالم نیستند، بلکه فقط منبری سطحی‌اندیش و حرّاف زیاده‌گو هستند.

در دورهٔ سطح، هدفِ عمده، داشتنِ تصوری صحیح از مبادی است و تا کسی در تصور قوی نباشد، در تصدیق و تحلیل نمی‌تواند چیزی بگوید و حکمی دهد. این دوره عهده‌دار آموزش تصور درست، همان مبادی است که در شکل‌گیری قدرت استنباط و قوهٔ قدسی اجتهاد نقش دارد.

آموزش در این دوره جمع چند دانش ـ اعم از صرف، نحو، معانی، بیان و منطق ـ است که در حال حاضر در دورهٔ مقدمات گذرانده می‌شود و چیرگی بر آن در دورهٔ سطح، لازم است و سپس داشتن درکی درست از مسائل اصول و فقه است.

کتاب‌هایی که گذشتگان ما در این زمینه نوشته‌اند بیش‌تر به معما و لغز شبیه است و فهم و فقه عبارات آن برای ادیبان عرب نیز مشکل است. طلبه‌ای که دورهٔ سطح را گذرانده است باید در تصور مطلب مشکلی نداشته باشد.

شوربختانه امروزه مراکز علمی در این جهت دچار آفت و آسیب شده و برخی طلبه‌ها در داشتن تصوری درست از مطالب علمی، بسیار ضعیف هستند و نمی‌توانند متنی را به فارسی یا عربی بنویسند و ادبیاتی که خوانده‌اند به آنان قدرت عبارت‌پردازی نداده است، بلکه بدتر گاه می‌شود که حتی در تبیین معنای عبارت‌های دیگران نیز ناتوان هستند و نمی‌توانند گزاره‌های علمی کتاب‌ها را از لحاظ ساختار منطقی آن تحلیل کنند و به تجزیه و ترکیب آن راه یابند و بدتر آن‌که همینان در امتحانات حوزه نمره‌های خوبی می‌آورند و خود نیز به‌خوبی و به نیکی می‌دانند که خواندن آنان و نمره‌ای که گرفته‌اند، ارزشی ندارد و این نمره‌ها نمایان‌گر موقعیت علمی آنان نیست. نمره‌های آنان مثل گواهینامه‌ای است که تازه‌راننده‌ها می‌گیرند و آنان خود می‌فهمند هنوز راننده نیستند.

این ضعف علمی به طلبه‌ها بازنمی‌گردد، بلکه مشکل یادشده لزوم تغییر و تحول در نظام آموزشی را خاطرنشان می‌شود؛ زیرا می‌رساند با شرایط زمان و مکان فعلی سازگاری ندارد. اساتید دورهٔ سطح نیز که همهٔ ظرایف و ریزه‌کاری‌های کتاب‌های آن را بیان می‌دارند، دچار افول هستند.

شرح لمعه کتابی است که بیش‌تر افراد در فهم آن دچار مشکل می‌شوند. شرح لمعه از کتابی مانند «مقامات حریری»، «مطول» و «سیوطی» سخت‌تر است. هم‌اینک اساتیدی که بر عبارات این کتاب‌ها چیره و مسلط باشند، به ندرت یافت می‌شوند. و همان‌طور که «هیأت بطلمیوس» و «خلاصة الحساب» از حوزه‌ها منسوخ شده است، استادی که بتواند این کتاب‌های فنی را بگوید، فراوان نیست. به تعبیر دیگر: کتاب‌هایی که در این دورهٔ سطح خوانده می‌شود، با توجه به آن‌که استاد آن را آن‌گونه که در ذهن نویسنده بوده است تبیین نمی‌کند، برای این دوره نیست و در سطح مقدمات آموزش داده می‌شود.

البته طلاب نیز وقتی به دورهٔ سطح وارد می‌شوند، در فراگیری دروس این دوره کند می‌شوند؛ چراکه در پی ازدواج و تشکیل زندگی می‌باشند و خود باید به تنهایی بر مشکلات مادی خویش فایق آیند؛ چراکه به صورت جدی از آنان حمایتی نمی‌شود. طبیعی است طلبه اگر در چنین فضای باری به‌هرجهت حرکت کند، به درس خارج که می‌رسد، چون تصور درستی از مطالب ندارد، نمی‌تواند قوهٔ استنباط و اجتهاد در مسأله‌ای داشته باشد و همان را می‌گوید که دیگران گفته‌اند؛ با این تفاوت که آنان می‌دانستند چه می‌گویند و تصوری از مسائل داشته‌اند و چیزی گفته‌اند و این فرد هیچ فنداسیون محکم و تصوری از مطالب ندارد و چیزی می‌گوید و چه‌بسا خود را نیز استاد می‌داند، اما تنها چیزی که او دارد، تزلزل و تذبذب در مطالب است.

مرحوم آقا شیخ محمدباقر کمره‌ای مجسمهٔ دانش و علم بود. من در نوجوانی‌ام خدمت ایشان می‌رسیدم. روزی طلبه‌ای خدمت ایشان آمد و گفت: «آقا می‌خواهم سیوطی بخوانم، چه کار کنم؟» ایشان فرمود: «شما کتاب جامع‌المقدمات را خوانده‌ای؟» عرض کرد: «تمامی آن را خوانده‌ام». آن طلبه می‌خواست کسب تکلیف کند. ایشان جامع‌المقدمات را آورد و به او گفت: «بخوان». آن طلبه چند سطری را خواند. ایشان به او گفت: «شما می‌خواهی طلبه باشی یا می‌خواهی مثل الان باشی؟» او گفت: «آقا مگر تفاوتی دارد؟» فرمود: «بله، اگر می‌خواهی همین‌طوری و مثل منبری‌ها باشی که بدون کتاب چیزی می‌گویند، نیازی به خواندن سیوطی نداری ، اما اگر می‌خواهی طلبه و عالم بشوی، این مقدماتی که خوانده‌ای به درد نمی‌خورد، باید دوباره جامع‌المقدمات را بخوانی». این مرد حکیم چنین کسی را «عالِم» می‌داند. منبری‌شدن نیازی به تلف‌کردن عمر و خواندن این کتاب‌ها ندارد، اما کسی می‌تواند عالِم شود که این کتاب‌ها را با دقت بخواند.

کسی که دورهٔ سطح را به‌خوبی نگذرانده باشد، اگر به درس خارج برود، فایده‌ای برای او ندارد و تنها عمر خود را ـ که نفس به نفس و لحظه‌به‌لحظهٔ آن به حضرت صاحب‌الامر (عجل‌اللّه تعالی فرجه الشریف) تعلق دارد ـ تضییع می‌کند.

از سویی مطالبی که در کتاب‌های سطح و نیز در دروس خارج گفته می‌شود، با جامعهٔ فعلی ما منطبق نیست و نظام آموزشی حوزه در گزینش مطالب نیز مشکل دارد. مطالب گفته‌شده در این دوره چندان مفید و کاربردی نیست و دارای ساختاری زیربنایی نمی‌باشد. دورهٔ سطح با آن‌که کتاب دارد اما ساختار آموزشی ندارد و با زمان و مکان فعلی سازگار نیست و طلبه‌ها را از درون سست و بدون انگیزه می‌سازد و آنان را بعد از چند سال مأیوس و خسته می‌نماید و تمامی دروس را تکرار قبل می‌داند؛ برخلاف طلبه‌ای که مقدمات و سطح را به‌خوبی می‌گذراند و ذهنی تحلیل‌گر می‌یابد و انگیزهٔ وی در هر روز و با هر پیشرفتی افزون می‌شود.

این مغز جوّال و تحلیل‌گر است که تا سخنی را می‌شنود به نقد و تحلیل آن رو می‌آورد و چیزی را به‌راحتی نمی‌پذیرد. آن هم نقد درست و منطقی که بر پایهٔ اصول و قواعد علمی باشد، نه هوا و نفس.

بعضی از طلبه‌های امروز که اندک نیز نیستند، حتی بر مطالب کتابی که آن را در طول چند سال می‌خوانده‌اند احاطه ندارند و نمی‌دانند فلان مطلب در کجای کتاب قرار دارد؛ برخلاف طلاب گذشته که وقتی نیاز داشتند به مطلبی مراجعه کنند، می‌دانستند کجاست و تا کتاب را می‌گشودند آن مطلب را می‌آوردند و نیاز به مراجعه به فهرست یا جست‌وجو و سرچ دیجیتال و رقومی نداشتند. این امر اشراف و احاطهٔ آنان را بر مسائل کتاب می‌رساند. آنان وقتی می‌خواستند بر روی مسأله‌ای تحقیق کنند منابع آن را به‌خوبی می‌شناختند و می‌دانستند در هر دانشی و در هر کتابی در کجا از آن سخن گفته شده است. این‌گونه بود که کتاب‌های گذشته گاه به فهرست‌نویسی و حتی شمارهٔ صفحه و پاورقی نیازی نداشت. حتی آنان بر این عقیده بودند کتابی که با حروف الفبا نوشته می‌شود نباید عدد (که برای دانش ریاضی است) وارد آن شود و تنها با حروف ابجد کار می‌کردند.

در گذشته‌های دور وقتی عالمان می‌خواستند به همدیگر نامه بنویسند، اگر قصد توهین و بی‌احترامی به دیگری را داشتند، عبارات را با اعراب و زیر و زبر می‌آوردند یا آن را با نقطه می‌آوردند. کنایه از این‌که شما متوجه نمی‌شوی! بر خلاف کسی که عالم باشد و هر لفظی را بدون اعراب و نقطه می‌تواند بخواند و با توجه به معنا میان «پسر» با «بشر» و «نشر» تفاوت می‌گذارد.

رفع این مشکلات، هم ممکن است و هم آسان، ولی این کارِ یک فرد نیست، بلکه کار نظامی منسجم است. برای رسیدن به این نظام نیز حوزه باید نخست چهره‌های علمی را شناسایی کند و به آنان بها و ارزش دهد و تدوین متون علمی را به آنان واگذار کند. کار فردی در این حوزه به هیچ‌وجه جواب نمی‌دهد و تک‌نگاری‌هایی که در این زمینه انجام شده تنها کم‌کردن متون گذشته است، نه نگارشی نو با محتوایی جدید و به‌روز. بر متن رسائل خط‌کشیدن و حذف‌کردن برخی مطالب و تلخیص آن، راه‌حل مناسبی نیست. حتی کتاب‌هایی مانند «بدایة‌الحکمة» و نیز «نهایة‌الحکمة» مرحوم علامه نیز خلاصه‌ای از «منظومه» و «اسفار» است و برای متن درسی مناسب نیست؛ همان‌گونه که متن این دو کتاب نیز برای تدریس در فلسفه مناسب نیست و به کار جهان علمی امروز نمی‌آید و برخی گزاره‌های آن بیش‌تر صبغهٔ کلامی و عوامی دارد تا رنگ و روی فلسفه و دقت عقلی. موضوع بسیاری از بحث‌ها توسط دانش‌های جدید از رأس برداشته شده است و در این کتاب‌ها در واقع سر بی‌صاحب می‌تراشند و مثل آن است که از نقره‌های احمدشاه بحث شود که دیگر حتی در عتیقه‌فروشی‌ها نیز پیدا نمی‌شود.

در درس‌های سطح گفته می‌شود در ابتدای سال، برای نمونه اگر در درسی صد نفر جمع می‌شوند، در وسط سال این تعداد به چهل نفر می‌رسد و امتحانات با جزوه و دفترچه گذرانده می‌شود. این امر افول دروس سطح را می‌رساند. برخی از طلبه‌ها به اساتید قدیمی بیش‌تر اعتقاد دارند و سی‌دی درس‌های آنان را می‌گیرند و صوت سی‌دی را بر دم استاد ترجیح می‌دهند؛ چراکه به دانش برخی از استادهای امروزی اعتقادی ندارند.

کتاب‌های دورهٔ سطح، علمی و سنگین است. البته علمی به معنای این‌که دارای معما و لُغَز است و مثل علوم مربوط به اجنه نیست که کسی باید با جن حشر و نشر داشته باشد تا آن را دریابد؛ مگر آن‌که کتاب‌های آن بازنویسی شود. طلبه‌ای که از چنین سطحی می‌گذرد، در درس خارج نمی‌تواند به اجتهاد و توان استنباط برسد.

در گذشته می‌گفتند کسی که به کتابی حاشیه می‌زند، از لحاظ علمی باید خود را افضل و برتر از متن‌پرداز بداند، وگرنه از لحاظ شرعی اشکال دارد. هم‌چنین کسی که استاد را می‌پذیرد و کتابی را درس می‌دهد، باید خود را افضل از نویسندهٔ متن و شارح آن کتاب بداند، وگرنه تدریس وی از لحاظ شرعی اشکال دارد.

روزی در محضر آقای شعرانی بودیم و کتابی را که برای یکی از آقایان بود به ایشان دادند. ایشان به این کتاب نگاهی کرد و آن را چند متر آن طرف‌تر پرت کرد. ایشان ارسطویی بود و به هیچ‌وجه آدمی معمولی نبود؛ هرچند به صورت معمولی زندگی کرد و به صورت معمولی دفن شد. من حساس شدم و آن کتاب را دیدم. در آن کتاب به نام فقه، چیزهایی را سر هم کرده بودند. من بعدها تمام آن کتاب را خواندم. دیدم ایشان این کتاب را با آن‌که منتسب به آقایی بود، چنین پرت کرده است. وی بسیار حکیم و سریع‌الانتقال بود.

در گذشته بیش‌تر عناوین حوزوی «حجة‌الاسلام» یا «ثقة‌الاسلام» بوده و کسی به رتبه و عنوان «آیة‌الله» نمی‌رسید و می‌گفتند این عنوان برای امیرمؤمنان علیه‌السلام و ائمهٔ هدی علیهم‌السلام است. آنان به کسی «حجة‌الاسلام» می‌گفتند که بتواند شبهات و اشکالاتی را که به حوزهٔ معارف و احکام دینی می‌شود پاسخ گوید و از آن دفاع نماید. چنین کسی را «حجت دین» می‌دانستند؛ یعنی کسی که باید پاسخگو باشد و از حریم دین در برابر کفار، معاندان، یهودیان و نصرانیان و دیگر ادیان و ملل دفاع نماید. کسانی که به این مقام رسیده‌اند نیز محدود و چهره‌هایی مشخص هستند. محدث بزرگی مانند مرحوم کلینی به «ثقة‌الاسلام» مشهور است. عنوانی که هم‌اینک به نوطلبه‌ها گفته می‌شود.

در گذشته چنین نبود که هر کس که به اجتهاد می‌رسید درس خارج بگوید؛ بلکه تنها کسانی درس خارج می‌گفتند که ادعای اعلمیت داشتند و می‌توانستند تمامی اقوال موجود را بررسی و نقد نمایند و آن را بر زمین بزنند. آنان برای مجتهدی که اعلم نبود گفتن درس خارج را روا نمی‌دانستند، اما هم‌اینک گفتن درس خارج رایج و دارج شده است. در حوزه‌های علمی این کیفیت است که کارایی دارد، نه کمیت. می‌توان این واقعیت را چنین تحلیل کرد که در این زمان هرچه علم رو به افول می‌رود و سیر قهقرایی می‌یابد، صاحبان ادعا بیش‌تر می‌شوند؛ همان‌طور که هر چه تقوا و قداست کم‌تر شود، مدعیان معنویت و عرفان بیش‌تر می‌شوند. این بلا و آسیب برای حوزه‌های علمی بسیار خطرناک است.

هم‌اینک برخی طلاب بهره‌بردن از سی‌دی اساتید گذشته را بر حضور در درس ترجیح می‌دهند؛ چراکه می‌دانند بعضی از اساتید وی جزوه‌ای فارسی را خوانده‌اند و می‌خواهند بر اساس شرحی فارسی درس بگوند؛ شرحی که طلبه خود می‌تواند با مطالعهٔ آن، به محتوای آن دست یابد. این در حالی است که درس‌گفتن در حوزه به معنای داشتن معدل بیست در آن کتاب است و اگر کسی جایی از کتاب را نداند، درست نیست استاد آن کتاب گردد.

هم‌چنین میان درس و شهریه باید تفکیک قائل شد و درس را وظیفهٔ طلبه و شهریه را حق همسر و فرزند او دانست و همسر و فرزند او را برای کاستی طلبه تنبیه نکرد. آقایی شهریه می‌داد و شرط گرفتن آن را این گذاشته بود که طلبه‌ها مکاسب را خوانده باشند. روزی یکی از طلاب از من پرسید: «حاج‌آقا! آیا جایز است من از او شهریه بگیرم؛ چراکه نیاز دارم، اما مکاسب را تمام نکرده‌ام؟» به او گفتم: «هیچ اشکالی ندارد؛ چراکه خود او هم مکاسب را نمی‌داند، پس صلاحیت ندارد تا بتواند چنین شرطهایی بگذارد. این شهریه حق زن و فرزند تو هست».

حوزه باید نظام و سیستم مدرنی پیدا کند که نه‌تنها کشوری به پهنای جمهوری اسلامی، بلکه دنیای تشیع و نیز فراتر از آن را به خود جذب نماید. مسیر این راه نیز رجوع به خبرگان و کارشناسان این مسائل و کار جمعی آنان است تا دست‌کم مشکلات دورهٔ سطح برطرف شود.

هر صاحب ادعایی که در این زمینه هست، باید امتحان شود. همان‌طور که دنیا برای المپیاد جهانی برنامه دارد و همان‌طور که کشتی‌گیران و فوتبالیست‌های ما فینالیست‌هایی دارند که حتی کشورهای مطرح دنیا روی آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند و آنان را می‌پذیرند، حوزه نیز باید نظامی پیدا کند که صاحبان ادعا مورد شناسایی قرار گیرند تا آنان که پشتوانهٔ علمی ندارند با کارهای آخوندی و زرنگی جلو نیفتند و فرصت‌ها را از دست عالمان حقیقی نگیرند و به صِرف ادعا جلو نیفتند و مجتهد از غیرمجتهد و معمولی و نابغه از غیرنابغه و مولد از غیر نظریه‌پرداز تشخیص داده شود و هرکس در جای خود قرار بگیرد. این کار شدنی است. همان‌طور که شما می‌توانید کتاب‌های علمی را رده‌بندی کنید، عالمان حاضر را نیز می‌توان ترتیب و درجه داد.

عالمان پیشین در زمان خود عالم بوده‌اند و برای زمان ما عالم به حساب نمی‌آیند. اگر جناب ابن‌سینا در زمان ما حاضر شود، نمی‌تواند با داشته‌های هزارسال پیش خود چیزی بگوید. هرچند ابن‌سینا فرد نابغه‌ای بوده است و اگر امروز نیز حاضر شود می‌تواند کتابی بنویسد که گروهی را تا هزارسال دیگر بر گرد آن جمع آورد، اما ابن‌سینا با داشته‌های هزارسال پیش خود برای دنیای امروز، عالِم دانسته نمی‌شود و اگر مرحوم شیخ انصاری نیز امروز بیاید دیگر فقیه نیست و باید تقلید کند؛ چراکه موضوعات نوپدید بسیاری آمده که فقه او را ناکارآمد ساخته است؛ هرچند اگر شیخ‌انصاری در این زمان باشد، باز فقهی را می‌نویسد و ترتیب می‌دهد که تا دویست سال دیگر بر حوزه‌ها حاکم باشد، اما فقه دیروز او دیگر برای امروز کارایی ندارد.

سخن از شأن والای اساتید در نوآوری علمی است. استادی که نتواند اشکالات کتاب‌ها را تصحیح کند، برتری و امتیازی ندارد. برتری از آنِ کسی است که با نقدهای درست و علمی خود بتواند گامی در جهت ارتقای سطح علمی حوزه‌ها و تولید دانش برداشته باشد و استادی که هرچه می‌اندیشد حتی اشکالی به ذهن وی نمی‌آید، کیسه‌ای از معلومات و محفوظات است و ذهن جوال ندارد تا بتواند کم‌ترین اشکال و نقد و تصحیحی نسبت به مطلبی داشته باشد. داشتن ذهن جوال و واردآوردن نقدهای علمی و منطبق بر قواعد علمی است که مشخص می‌سازد آیا کسی عالم است یا نه، نه تکیه بر محفوظات.

امر دیگری که ضرورت دارد، لزوم تأسیس دانشگاهی جامع در حوزهٔ علوم دینی است که البته امیدی به راه‌اندازی آن توسط خود ندارم. به هر روی باید فرهنگ سالم و درست دینی و شیعی را جایگزین آن فرهنگی نمود که هنوز فرهنگ و فلسفهٔ غرب پشتوانهٔ آن است. این انقلابِ احساسی، نیازمند تبدیل به انقلابی فرهنگی و علمی در حوزهٔ علوم انسانی است. باید برای تحقق این هدف، دانشگاهی جامع داشت و نیروهایی را در طول چهار سال با روندی علمی و دینی و با هدف حذف پیرایه‌ها از دین تأسیس کرد تا از دین به صورت مستدل و محکم دفاع کنند و آن‌چه را که غیردینی است، اعم از فتوا و معارف، شناسایی و تصحیح کنند.

وروردی‌های این دانشگاه نیز باید از طلابی باشند که به درس خارج راه یافته یا از دانشجویانی باشند که دست‌کم مدرک دکترا داشته باشند. آنان در مدت چهارسال به سطحی از دانش دینی می‌رسند که قدرت تشخیص پیرایه‌ها را می‌یابند و این امر مستلزم داشتن توان اجتهاد و استنباط از متون دینی و مستندسازی آن است؛ به‌گونه‌ای که دنیای اطراف خود را نیز بشناسند و آن‌چه را از دین به دست می‌آورند، قابلیت اجرایی و عملیاتی‌شدن داشته باشد؛ چراکه دین باید برای هر دوره‌ای قابلیت عملی‌شدن داشته باشد و اگر کسی فتاوایی به نام دین داشته باشد که نمی‌توان به آن عمل کرد، آن فتاوا از دین نیست و پیرایه است.

اسلام باید بتواند در هر زمانی و با هر شرایطی به طور نسبی قابل اجرا باشد و استنکار عقلی را در پی نیاورد و نزد توده‌ها و طبقه‌های گوناگون مردم مقبولیت داشته باشد و به سخره گرفته نشود. این‌که هنوز بعد از گذشت چهل سال از انقلاب، دو روز به عنوان عید فطر نماز خوانده می‌شود و برخی در تهران نماز را شکسته و برخی کامل می‌گزارند و معنای بلاد کبیره و نماز مسافر روشن نیست و در حجاب و پوشش اختلاف است و اقتصاد اسلامی تبیین صحیح و علمی ندارد و معنای ربا مهمل و غنا مجمل شده است، همه از کاستی‌های تحقیق در حوزهٔ دین‌شناسی است. برای اجرایی‌شدن، باید مواظب بود که پایه‌ها و گزاره‌های دینی با پیرایه‌ها خلط نشود و تنها آن‌چه را که استناد دارد، به عنوان دین نقل کرد. تفاوت عالمان شیعی با دیگر عالمان و دانشمندان نیز در همین نکته نهفته است که عالم شیعی می‌گوید از خود چیزی ندارم و آن‌چه می‌گویم ترجمان سنت و قرآن‌کریم است، اما دیگر عالمان خود را هم‌چون معصوم، اصل می‌دانند و فرد دیگری را قبول ندارند.

ما می‌گوییم بدون داشتن قدرت پیرایه‌شناسی، شأن ترجمانی از دست می‌رود و عالم شیعی نمی‌تواند نظرات خالص دین را باز گوید.

محقق دینی تا تمام تلاش خود را به کار نگیرد و به‌طور کامل تحقیق و بررسی نداشته باشد، مجتهد نیست. او باید به جایی برسد که بگوید گمان ندارم زیر آسمان دلیل دیگری بر این مسأله در دست باشد. برخی اجتهادها در دهه‌های گذشته اهمال داشته و تقلید در آن فراوان شده است و یکی از دلایل آن نیز حرمتی است که عالمان برای همدیگر قائل‌اند و از نقد و بررسی نظرات یک‌دیگر چشم می‌پوشند. چنین تقلیدهایی به مرور زمان سبب ورود پیرایه‌ها به دین شده است. هم‌چنین در سده‌های گذشته، نبود نظام سیاسی و دولت دینی که از شیعه حمایت نماید، مسائل اجتماعی و سیاسی دین را به رکود کشانده است. در آن زمان‌ها برای احکام دینی تقاضایی نبوده است تا نیاز به عرضه باشد و به هیچ‌وجه نیاز به تحقیق در این مسائل احساس نمی‌شده است؛ برخلاف امروزه که فتوایی می‌تواند چندین‌هزار نفر را به زندان بفرستد یا آنان را از زندان آزاد نماید. گاهی ما در درس‌های خود می‌گوییم: خوبی کار گذشتگان این بوده است که کسی به آن عمل نمی‌کرده تا آنان را مورد بازخواست قرار دهند یا دست‌کم می‌توانند این بهانه را بیاورند، اما امروز اگر فتوا داده شود، بر اساس آن بسیاری اعدام می‌شوند و مال‌ها و نوامیس مردم جابه‌جا می‌گردد. این‌گونه است که نمی‌شود بدون تحقیق و استناد لازم، فتوایی داد و این‌گونه است که درس خارج باید درس شناخت پیرایه‌ها باشد و آن را یکی از مهم‌ترین اهداف خود بداند.

حوزه باید مرکزی داشته باشد که متن تمامی درس‌های خارج را ضبط کند و در آن‌جا به عنوان یک بانک اطلاعاتی نگاه‌داری نماید و آن را به سرعت جزوه نماید و نظرات شاخص و نو را برگزیند و آن را برای تمامی مجتهدانی که درس خارج دارند بفرستد تا آنان از دروس همدیگر اطلاع داشته باشند و بتوانند به نقد و بررسی نظرات یک‌دیگر بپردازند و از همدیگر بیگانه نباشند و درس‌ها رفته رفته از حالت تحقیق فردی، به تحقیق گروهی سوق پیدا کند. آن‌گاه در پایان آن سال، مجموع نقدهایی که بر یک مسأله شده است جمع‌آوری شود و آن را دست‌کم به صورت الکترونیکی که هزینهٔ کم‌تری دارد، در اختیار تمامی طلاب قرار دهند. اما چنین نباشد که نظریه‌ای خام که هیچ‌گونه بررسی علمی نشده است، برای طلاب جوان مطرح شود و از آن‌جا که بر روی آن تحقیق بایسته نشده است، سبب آلودگی ذهن طلاب شود و درس خارج به جای آن‌که با پیرایه‌ها مبارزه کند، به نشر پیرایه‌ها پرداخته باشد و در نهایت نیز سبب سرگردانی آنان و به تبع، مردم شده باشد.

ما در حوزه دیدیم کسی چهل‌سال درس تفسیر می‌گفت، اما حتی یک سطر از آن همه گفته قابل چاپ نبود و تنها ذهن عده‌ای از طلاب را آلوده کرده است، ولی کسی مانند مرحوم علامه طباطبایی نه درس تفسیر داشت و نه اهل ادعا بود، اما بیست جلد کتاب «المیزان» را نوشت که امروزه نه‌تنها شیعه بلکه اهل‌تسنن نیز از آن بهره می‌جویند. آن فرد چهل‌سال خالی‌بندی کرده که استاد تفسیر است و علامه در گوشهٔ خانهٔ محقر خود تفسیری جاودانه نوشته است که برای مسلمانان اعتبار شده است. اگر در آن زمان از علامه به‌درستی بهره برده می‌شد و به ایشان به جای زدن تهمت و افترا، کرسی تدریس داده می‌شد، وضع حوزه‌ها به امروز آن کشیده نمی‌شد. عمر چنین افرادی به عهدهٔ صاحبان ادعایی است که کرسی تدریس چنین افرادی را غصب می‌کنند و با به حاشیه‌راندن آنان، عمرشان را ضایع می‌کنند. بیش‌تر این مشکلات، برآمده از نبود سیستم و بانک جامع علمی و اطلاعاتی است که به طلاب ـ بدون آن‌که به جناح و گروهی وابسته باشد و خطی و گروهی بیندیشد ـ بپردازد. هنوز که هنوز است مرکزی وجود ندارد که با آزاداندیشی، به طلاب اطلاع‌رسانی کند. این در حالی است که بسیاری از موضوعات حتی مثل قمار و شطرنج در دنیا دارای بانک‌های جامعِ اطلاع‌رسانی شده است، تا چه رسد به ورزش‌های پرطرفدار مانند فوتبال.

اما جای این پرسش است که در نظام فعلی حاکم بر حوزه‌ها، چگونه شاگردی قوی می‌تواند استادی توانمند را شناسایی کند تا بتوانند به مدد همدیگر مسیری علمی صحیحی را پیدا کنند.

برای این کار باید آنان که قدرت علمی دارند از آنان که توان تبلیغاتی صرف دارند بازشناسی شوند و حوزه‌های علمی از حوزه‌های تبلیغی جدا شود. برخی اساتید تنها توان تبلیغی دارند و مصرفی صرف می‌باشند. بعضی توان تحقیقی دارند و گروهی نیز می‌توانند تدریس نمایند.

حوزه‌ها لازم است دروس خود را به رشته‌های تخصصی تبدیل کند. هم‌چنین باید مراکز تخصصی هر دانشی مشخص باشد. دست‌کم برای هر دانش، ساختمانی مجزا باشد و تمامی اساتید آن علم در یک مرکز جمع شوند و هر کدام در مدرسی که آن مرکز در اختیارشان قرار می‌دهد، درس بگویند و تا جایی که امکان دارد، از پراکندگی دروس جلوگیری شود و همانند دانشگاه‌ها، دانشکده‌ها جدا باشد. همان‌طور که طلافروشان در یک‌جا مغازه دارند و سعی می‌کنند پراکندگی نداشته باشند و کسب هیچ‌یک نیز مانع دیگری نیست (مگر آن‌که کسی به کار خوب شهره باشد که در نتیجه کسب او رونق می‌گیرد) برای هر دانشی نیز بانکی اطلاعاتی تشکیل شود. اگر این کارها برای پنج سال ممکن نیست، دست‌کم آن را در بلندمدت اجرایی کنند. در این کار عجله نیز نباید داشت و باید کار را با بردباری فراوان پیش برد تا دنیای علمی امروز حوزه‌های شیعی را دست‌کم تا پنجاه سال آینده به عنوان مرکزی علمی بشناسد و آن را جزو بزرگ‌ترین مراکز علمی دنیا ثبت کند.

این کار برای نیروهای حوزه که برخی از آنان دارای انرژی بالایی هستند، بسیار لازم است؛ وگرنه چنان‌چه یأس و نومیدی گریبان‌گیر آنان شود، انرژی بسیار بالا و توان عظیمی که در برخی از این نیروهاست، به صورت ضد، انعکاس می‌یابد و برای حوزه و نیز جامعه خطرآفرین می‌شود. طبیعی است این طرح‌های بلند با مدیریت افراد معمولی به‌سامان نمی‌رسد. لازم هم نیست ده‌ها مؤسسه در قم تأسیس شود. مؤسسات حوزوی هنوز به صورت خانگی کار می‌کنند درحالی‌که این طرح باید نظام جامع و فراگیر و هم‌اندیشی شبکه‌ای داشته باشد. با تحقق این مهم است که اسلام مدافع پیدا می‌کند و انقلاب اسلامی دارای نظامی دینی می‌شود، نه سیاسی صرف بدون چیرگی فرهنگ دینی. هر طلبه‌ای نیز باید به کاری واداشته شود که با طبع، مزاج، سلیقه و توان علمی او سازگار باشد.

در حال حاضر علوم انسانی ضعیف‌ترین دانش‌ها در کشور ماست، درحالی‌که متولی اصلی علوم انسانی، حوزه‌های علمیه هستند. علوم تجربی که متولی آن، دانشگاه‌های ماست، در این نظام بالاترین رشد را داشته و رشد آن حتی چشم‌های مراکز ناظر علمی را خیره کرده است؛ برخلاف علوم انسانی که در حال حاضر در فهرست نوآوران آن، موقعیتی برای ایران در نظر گرفته نمی‌شود.

نقشی که هم‌اینک هنرپیشه‌ها و ورزشکاران و به‌ویژه فوتبالیست‌ها به عنوان سلبریتی‌های محبوب در جامعه دارند، متفکران حوزهٔ علوم انسانی ندارند و حتی رسانهٔ ملی در انتخابات، از آنان بیش‌تر استفاده می‌کند تا از چنین پژوهندگانی و این‌ها همه نشانه‌هایی از افول در دانش‌های انسانی است.

حوزه‌ها اگر توانمند باشند، تمامی اقشار جامعه با حرکت یک عالم دینی به راه می‌افتند. فتوای میرزای شیرازی در قضیهٔ تحریم تنباکو مثال‌زدنی است. این کارها بدون نظام و ساختار نیز محقق نمی‌شود و هر حرکت جزیی که در این زمینه انجام پذیرد، چون جزیی و خُرد است، توان لازم را برای تأثیرگذاری ماندگار ندارد و چندان مفید یا قدرتمند واقع نمی‌شود.

مرحوم آقامیرزا هاشم آملی به من می‌فرمود چندبار به آقای خمینی عرض کردم: «قم برای طلاب و تحقیق مناسب نیست. شما بودجه‌ای بدهید تا ما بیرون از قم مرکزی علمی راه‌اندازی کنیم و طلاب توانمندی را با خود به آن‌جا ببریم تا بتوانیم برای دین و تحقیق در مسائل دینی کاری نماییم، اما ایشان پاسخی نداد». من با آقامیرزا هاشم آملی مدتی مأنوس بودم و ایشان را خوب می‌شناختم، به ایشان گفتم: «می‌دانید چرا آقای خمینی جوابی نداد؟: برای این‌که می‌دانست این کار بزرگ از شما برنمی‌آید و شما پولی می‌گیرید و آن را از بین می‌برید بی‌آن‌که بشود به شما اشکالی کرد».

آری، این کارها در توان یک فرد نیست و باید به صورت گروهی و نظام‌مند انجام بگیرد. در چهل‌سال گذشته ما به صورت شخصی در زمینهٔ پیرایه‌زدایی از مسائل دینی و نیز کتاب‌های درسی حوزه بسیار کار کرده و کتاب‌های فراوانی نوشته‌ایم اما چون کار فردی است، خود را نشان نمی‌دهد و تشکیلات عظیمی می‌خواهد که این کتاب‌ها را ویراستاری علمی نماید و نشر آن نیز با هزینهٔ فردی ممکن نیست.

افول در حوزه‌های علمی، افزون بر علم، در معنویات نیز وجود دارد که بحث از آن به درازا می‌انجامد و از آن باید در وقت دیگری سخن گفت.

اما در این‌جا لازم است نکته‌ای را خاطرنشان شوم و آن این که باید در زمینهٔ تدوین نقشهٔ جامع و نظام‌نامهٔ حوزه‌های علمی، نظریات تمامی عالمان موجود گردآوری و سپس به بررسی نقاط قوت و ضعف هریک از دیدگاه‌ها پرداخته شود و در برنامه‌ریزی و سیاست‌پردازی و مدیریت حوزه‌های علمیه از جزیی‌نگری به کلان‌نگری حرکت شود و نخست نیز بر اساس دیدگاه‌های مطرح‌شده، بر امور اجماعی میان عالمان دینی تأکید شود و سپس به اموری پرداخته شود که در آن اختلاف است و از این‌جا نقطهٔ شروع نگارش قانونی اساسی و نظام‌نامه‌ای اجماعی برای حوزه‌های علمیه کلید بخورد. سپس این قانون به دست تمامی عالمانِ شناخته‌شده داده شود و هر کس افزونی بر آن دارد، دیدگاه خود را طرح کند و اگر به جایی از آن نیز نقدی دارد، آن را مطرح نماید و بر اساس آن به حل و فصل اصول و قوانین آن پرداخته شود تا کار از کارشناسی و خبرویت لازم بهره‌مند گردد و هدف نیز در تهیهٔ این قانون مدون و اجماعی اصلاح ساختار حوزه و نظام‌مندنمودن تمامی فعالیت‌های حوزه‌ها باشد.

در نقل دیدگاه‌ها نیز، هم شخصیت‌های حوزوی اهمیت دارند و هم دیدگاه‌های آنان و باید از تمامی شخصیت‌ها نیز نظرخواهی شود و چنین نباشد که به صورت گزینشی از برخی عالمان نظرخواهی شود. هم‌چنین نظریات مطرح در این مصاحبه‌ها یا نوشته‌ها به صورت موضوعی فهرست شود و موارد تکراری آن حذف گردد اما نام صاحب نظر قید گردد و ارزش‌های حوزه با توجه به سنجش‌های انجام‌شده به دست آید. انجام این کار بسیار مهم و نیز وقت‌گیر است، اما کاری است که باید انجام شود.

البته برخی از مسؤولان فعلی حوزه به‌جای داشتن نگرشی محتوایی و عمیق، سطحی‌نگر می‌باشند و تدوین قانون جامع حوزه‌ها امری سنگین و کاری محتوایی است که از آنان برنمی‌آید و این قانون است که می‌تواند به عنوان ستون اصلی ساختار جدید حوزه مطرح شود.

برای نمونه: همان‌گونه که گفته شد یکی از مشکلات امروز حوزه، کمّی‌نگری و پذیرش بسیار زیاد است که باید محدود شود و از کمّی‌نگری به سوی کارهای کیفی گرایش پیدا کند. بخشی از روحانیت موجود قدرت علمی لازم را ندارند. این عده هزینه‌های بسیاری را بر حوزه‌ها تحمیل می‌کنند و چه‌بسا مانع رسیدن امکانات به کسانی می‌شوند که شبانه‌روز در این حوزه زحمت می‌کشند و از عمر و هوش و حافظهٔ خود در کارهای حوزوی سرمایه‌گذاری می‌کنند، بدون این‌که کسی در حوزه از آنان حمایتی داشته باشد و صاحبان ادعا ـ بدون آن‌که آزمایش شوند و امتحان دهند ـ امکانات را با خودخواهی و زرنگی و بی‌تقوایی به خود اختصاص می‌دهند. امتحان نیز باید از بالا و از صاحبان ادعا باشد، نه از پایین و طلبه‌های ضعیف که شهریهٔ آنان به اندک بهانه‌ای قطع می‌شود. در واقع این کار ضعیف‌کشی است. کسی که ضعیف است، باید خود معترف باشد که ضعیف است. فرهنگ طلبگی این است.

خدا رحمت کند مرحوم حاج‌انصاری که پیرمرد و از منبریان بود. حدیث می‌خواند و مردم را موعظه می‌کرد و چون از دل حرف می‌زد و شامورتی‌بازی نداشت، مردم با شنیدن سخنان او اهل عمل می‌شدند. روزی از بالای منبر پایین آمد و به دست‌شویی رفت. پیرمرد بود و در این زمینه مشکل داشت. او دوباره وضو گرفت و بالای منبر رفت. مردم هم از جایشان تکان نخوردند. او گفت: «انسان ضعیف آفریده شده است». این رسم طلبگی و ساختار سالمی است.

عالم دینی باید مثل دکتر جراح و محل اعتماد و باور مردم باشد. امروزه مردم هشیارتر شده‌اند و ساده نیستند. این صداقت طلبگی است که کارآمد است. کسی که شامورتی‌بازی در بیاورد و فیلم بازی کند و خود نباشد، مردم حتی به خوبی‌هایش نیز شک می‌کنند تا چه رسد به این‌که با دیدن چهرهٔ او به یاد پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرات معصومین علیهم‌السلام بیفتند.

نظام‌نامهٔ حوزه‌ها باید به‌گونه‌ای نوشته شود که تربیت‌یافتهٔ آن مثل حاج شیخ و مثل مرحوم آقای انصاری منبری، نیروی علمی، جراح و نجیب باشد و با افزونی شمار چنین نیروهایی است که افراد ضعیف ولی پر سر و صدا و مدعی به حاشیه رانده می‌شوند، اما امروزه این ضعیف‌ها هستند که نجابت طلبگی را به حاشیه می‌رانند. مرحوم حاج آقارضا همدانی چنین بوده است. وی در فقه پهلوانی بوده است و نوشته‌های محکمی دارد، اما وقتی پا به سن می‌گذارد، از ایشان مسأله‌ای می‌پرسند و جواب آن به ذهن ایشان نمی‌آید. وی بعد از آن می‌گوید: «تقلید از من جایز نیست؛ چراکه نسیان به من عارض شده است». روحشان شاد.

این چنین عالمانی را در برزخ به عنوان عالمان ربانی می‌شناسند. اگر خداوند می‌خواست در این زمان پیامبری داشته باشد، آنان را به پیامبری مبعوث می‌کرد، اما گاهی حتی از مردهٔ برخی کاسبی می‌کنند.

نظام‌نامهٔ جامع حوزه‌ها باید این هدف را دنبال کند که طلبه‌ها را به انبیا و اولیای خدا شبیه نماید و صداقت و صفا را در میان آنان رواج دهد و نیروهایی علمی و جراح را که دلسوز مردم و پناهگاه آنان باشند تربیت کند؛ نیروهایی که حتی نقص‌ها و ضعف‌های آنان حسن ایشان دانسته شود. هم‌اینک در کشورهای پیشرفته این فرهنگ حاکم است و حُسن و نقص را در کنار هم می‌بینند بدون آن‌که شخصیت‌های مشهور خود را ترور شخصیت کنند. یکی از رجال سیاسی آمریکا در برنامه‌ای تلویزیونی از «کنِدی» صحبت می‌کرد. او می‌گفت وی قدرت حرکت نداشت و با دارو سر پا نگاه داشته می‌شد، اما چنان نبوغی داشت که جامعهٔ آمریکا را اداره می‌کرد و در جنگ سرد توانست بر شوروی غلبه کند. منظور این‌که عیب و حسن او را با هم می‌آورد بدون این‌که به وی نقصی وارد کرده باشد.

ما در این زمان، کتاب «تحریرالتحریر» را چاپ کرده‌ایم که متن تحریر آقای خمینی را بازنگاری می‌کند و نقدهایی را که به آن وارد است مشخص می‌نماید. به ما گفتند چرا به این کتاب حاشیه می‌زنید و آن را نقد می‌کنید؟ گفتم برای این‌که فقیهی مطرح‌تر از ایشان نمی‌بینم. چون هرچه بر روی کتاب ایشان سرمایه‌گذاری شود، می‌ماند اما نقد کتاب‌های دیگر خاصیتی برای جامعه ندارد.

گفتیم نگارش قانونی اساسی و نظام‌نامه‌ای جامع و برنامه‌ای مدون و نقشهٔ کاملی که قدرت علمی، نجابت، سلامت و وراثت انبیا را برای طلاب تأمین کند، بسیار حایز اهمیت است. باید سلامت چنان در حوزه بالا رود که حتی بیان نقص عالمی به عنوان حسن او تلقی گردد، نه آن‌که هر ماجرایی را با هوا، ریا، سالوس، پنهان‌کاری، شامورتی‌بازی در هم بیامیزند و کسی را هو کنند. تنها در این صورت است که جامعه به روحانیت و به صداقت و معنویت آنان اعتماد پیدا می‌کند؛ اعتمادی که برآمده از معنویت است و قوت بالایی دارد و مثل اعتماد به یک هنرپیشه یا به امکانات و روش‌های پیچیدهٔ تبلیغاتی نیست. مردم نباید حوزه‌های علمیه را مانند فیلم‌ها و هنرپیشه‌ها بدانند. برخی از منبرها هم‌اینک با بازیگری منبری است که رونق یافته است.

این‌ها همان چهرهٔ آخوندی است، نه طلبگی که ما میان این دو تفاوت می‌گذاریم. هیچ‌گاه پیامبران و اولیای الهی علیهم‌السلام چنین شیوه‌ای در تبلیغ معارف دینی نداشته‌اند. اگر ما به سوی صداقت و معنویت و دانش گام برداریم، حتی در این دوره که دورهٔ اقتدار علم و رسانه‌هاست، عالمان دینی ممتاز هستند و مشابهی برای آنان نمی‌توان یافت؛ زیرا سیرهٔ معنوی و زی طلبگی که همان شیوهٔ زندگی انبیای الهی است پشتوانهٔ ارتباط روحی و عاطفی آنان با مردم است و مردم حقیقت و واقعیت را در چهرهٔ آنان می‌بینند و در سیمای آنان به تماشای حق می‌نشینند نه آن‌که بخواهند فیلم و بازی‌گری نقش حق را ببینند.

تا بدین‌جا گفتیم روند تحول در حوزه‌های علمی اجتناب‌ناپذیر است و خودبه‌خود نیز پیش می‌رود. نکته‌ای که در طرح تدوین قانون جامع و نظام‌نامهٔ حوزه‌ها باید به آن توجه داشت، این است که حوزه دارای متولیانی است که باید نظر آنان اعمال شود، اما برخی نیز بدون آن‌که صلاحیت لازم را داشته باشند، مانع اجرایی‌شدن برخی از طرح‌هایی هستند که به تحول در حوزه می‌انجامد.

منبع: بدايات