۱۴۰۲-۰۶-۰۶

بایسته‌های دروس خارج

منبع: بدايات

بایسته‌های دروس خارج

خداوند آیت‌اللّه ستوده را رحمت کند. ایشان مرد وارسته‌ای بود. وی می‌فرمود: «بعضی‌ها شهوت درس خارج رفتن دارند و برخی شهوت درس خارج گفتن». ایشان می‌فرمود: «آقا مرتضی به من گفت شما درس خارج شروع کنید که شایسته آن هستید اما من گفتم نه، من اهل درس خارج نیستم». ایشان تا آخر نیز درس خارج نگفتند و به تدریس سطح عالی اشتغال داشتند. استنباط و اجتهاد، ربطی به گفتن درس خارج یا تدریس چند دوره «مکاسب» و «کفایه» ندارد و درس‌خواندن و درس‌گفتن دلیل بر اجتهاد نیست و شاید صِرف اشتها و شهوت باشد و به جای شم اجتهاد، شمع اشتهار و جنجالِ آن را بخواهد. ادارهٔ حوزه باید به دست افراد کاردان و متخصص باشد. اعتقاد ما این است که باید برای حوزه‌های شیعه یک قانون جامع و نظام‌نامه‌ای اساسی نوشته شود تا از آفت برخوردهای ضعیف دور گردد و کار حوزه‌ها سلیقه‌ای نباشد.

از مهم‌ترین اشکالات وارد بر دروس خارج، می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

یک. مهم‌ترین مشکل ما این است که حوزهٔ امروز دورهٔ سطح مناسبی ندارد تا دروس خارجِ باکیفیتی داشته باشد. زمانی نظر سنتی این است که سلف ما چنین کردند پس ما نیز چنین می‌کنیم. ما نمی‌توانیم وقت طلبه را به این صورت تلف کنیم. بنابراین چون در زیرساخت حوزه مشکل داریم، صحبت از درس خارج، بحثی فرسایشی است.

دو. کسانی باید درس خارج دایر کنند که سال‌ها دروس سطح را تدریس کرده باشند، ولی گاه بعضی دروسِ خارج اصلاً سطحی نداشته است و بدون آن، درس خارج را شروع کرده‌اند. در گذشته اگر می‌خواستند کسی را مسخره کنند، می‌گفتند: «ایشان درس خارج را با سیوطی می‌خواند». کسی باید درس خارج داشته باشد که بخش عمده‌ای از عمر خود را به پرورش شاگرد در دورهٔ سطح اختصاص داده باشد. چنین کسانی در واقع، خود به خود صاحب نظر هستند و می‌توانند استنباط و اجتهاد کنند؛ نه این‌که از این و آن اجازه بگیرند؛ چون خود کسی که اجازه می‌دهد، باید امتحان شده باشد. مشکل حوزه این است که همواره پایینی‌ها و طلاب را امتحان می‌کنند اما آن بالایی را چه کسی امتحان کرده است؟ نخست باید از بالایی امتحان گرفت تا میزان علم او مشخص شود و سپس او به امتحان دیگران بپردازد.

سه. کسی که می‌خواهد درس خارج بگوید، باید احکام اسلام را نوین و کاربردی مطرح کند و بحث‌هایی نو، تازه و ابتکاری داشته باشد که به ذهن شیخ نرسیده یا در روزگار شیخ مفید، کلینی و شیخ طوسی مطرح نبوده است. مباحث باید نو، ابتکاری، تازه و مطابق با مشکلات روز اسلام، انقلاب، جامعه و نظام باشد. اکنون شما می‌بینید که دولت به درس‌های خارج مراجعه نمی‌کند؛ زیرا درس‌های خارج پاسخ‌گوی مشکلات آن نیست. زمانی چهار نفر کم‌سواد می‌خواهند از عالمی تقلید کنند، توجه به همین شکیات و… کافی است؛ زمانی دولت و نظام اسلامی باید از حوزه تقلید کند که به مسائل دیگری نیاز است.

مثلاً دولت می‌گوید: «ما در مسألهٔ انرژی هسته‌ای به مجتهدی در حیطهٔ شرع نیاز داریم تا مسائل مربوط به آن را حل کند». وقتی حوزه از انرژی هسته‌ای بحث و تصوری از آن ندارد، چگونه می‌تواند در مورد آن نظر بدهد؟ یا در مورد اقتصاد اسلامی، مضاربه، مساقات و… چه باید کرد؟ دولت اسلامی از حوزه‌های علمی می‌پرسد که من با چه اهرمی ربا را در جامعه خنثی کنم درحالی‌که سیستم جهانی مروّج رباست و من نمی‌توانم جدای از این سیستم به فعالیت اقتصادی بپردازم؟ آیا ما می‌توانیم فتوا بدهیم که بدون ساقط شدن در سیستم جهانی، ربا را از جامعه حذف کنیم؟ سؤالات دولت اسلامی از ما چنین چیزهایی است. یک وزیر هیچ‌گاه از ما نمی‌پرسد که شکیات نماز چیست. نظام ما اکنون در مسائل عمده و کلان کشور مشکل فتوایی دارد. هنوز احکام موسیقی، غنا، حجاب، سفر و… مشکل دارد.

وقتی کسی نتواند به این مسائل پاسخ دهد، چگونه می‌تواند پاسخ‌گوی نظامی باشد که در مقابل کشورهای اروپایی نشسته است. ازاین‌رو دولت نیز در این مسائل به فتوای خود عمل می‌کند. تقلید از حوزه‌ها نخست باید از نظام شروع شود؛ یعنی نظام اسلامی باید از حوزه‌ها تقلید کند تا مردم به تبع، مقلد حوزه‌ها باشند. حوزه‌ها باید چنان اقتداری داشته باشد که نظام از آن‌ها تقلید کند؛ آن هم در جامعه‌ای جوان و انقلابی که دنیا را به چالش کشیده است. چه خوب است نگاهی به دروس خارج حوزه‌ها انداخته شود و بحث‌های مطرح در آن و تعداد آن را مورد بررسی قرار دهید.

هنوز برخی حضرات معتقدند این بحث‌ها به ما ارتباطی ندارد و دولت خود باید این مشکلات را حل کند. مگر دولت، مرجع تقلید است که بتواند به این مسائل پاسخ بدهد؟! اگر حوزه پویا و قوی باشد، می‌تواند پشتوانهٔ خوبی برای رهبر و دولت گردد. بر این اساس، شرط دیگری که برای دروس خارج مطرح است، نو و امروزی بودن بحث‌هاست؛ نه این‌که بحث‌های هشتصدسال پیش را کم و زیاد کنند و در نهایت، آن را همان‌گونه ارائه دهند. متأسفانه حوزه، از این نظر دچار مشکل شده است. درس‌های خارج باید محتوای علمی بسیار قدرتمندی بیابد و مسائل جانبی و حاشیه‌ای که مانع علمی و اجتهادی بودن بحث می‌شود به طور کامل رخت بربندد.

چهار. دروس خارج نباید کمّی باشد، بلکه باید به کیفیت آن اندیشید؛ یعنی کسی باید به درس خارج برود که سطح را خوب خوانده باشد. در گذشته می‌گفتند کسی که سطح را خوب بخواند، به خارج احتیاج ندارد. از طرفی، کسی که سطح را خوب نگذرانده باشد، بسیاری از مطالب را در درس خارج نمی‌فهمد. او باید سطح را دوباره بخواند. پس باید کمیت‌ها را زدود. زمینه‌های حوزوی باید زمینه‌هایی شفاف و گویا و کیفی باشد. به همین دلیل ـ یعنی عدم رعایت اصول و شفاف و گویا نبودن بسیاری از امور حوزه ـ بسیاری از طلاب بی‌انگیزه می‌گردند که آثار آن نیز مشهود است.

شیخ انصاری، ابن‌سینا یا دیگر بزرگان گذشته، همگی شاگردان اندکی داشتند؛ شاگردانی که یا از خودشان بزرگ‌تر می‌شدند یا به پای استاد خود می‌رسیدند. ولی این وضعیت در حوزه‌های فعلی پدید نمی‌آید؛ چون جمعیت زیاد حاضر در دروس خارج، کثرت علمی ایجاد نمی‌کند. هزارسال پیش ابن‌سینا تنها یک بهمنیار تربیت کرده، ولی چیزی از کثرت باقی نمانده است.

از طرفی، کثرت موجب می‌شود که استاد از شاگردِ باهوش خود غافل شود. در نتیجه هیچ ارتباط علمی میان استاد و شاگرد برقرار نمی‌شود. ازاین‌رو مرحوم آقامرتضی حائری همان زمان که شبستان‌های مسجد اعظم جمعیت انبوهی را در خود جمع می‌کرد، کم‌تر از پنجاه شاگرد داشت؛ ولی از همان پنجاه نفر، دست‌کم چهل نفر چهرهٔ علمی یا صاحب رساله بودند. ما همان زمان در محضر ایشان بودیم. وضع جسمی ایشان به گونه‌ای بود که دیگر نمی‌توانست درس بگوید، ولی باز هم به درس ایشان می‌آمدند. اگر کمی دورتر می‌نشستیم، ایشان می‌گفتند: «شما گوش نمی‌کنید». کمّیت کارگشا نیست، بلکه کیفیت مهم است. کیفیت نیز تنها علم بی‌محتوا نیست. علمی است که دم و بازدم و بازده دارد؛ یعنی حقیقت را به چهرهٔ علمی انتقال می‌دهد.

سطوح سه‌گانهٔ دروس خارج اصول و فقه

ما بیش از نیم قرن است که روی فقه، اصول و مبانی آن کار می‌کنیم. بنده مشکلاتی را که در حوزه می‌بینم در چند محور کلی خلاصه می‌نمایم. یکی این‌که می‌گویند درس خارج، درسی در سطح عالی است. وقتی لفظ سطح را به کار می‌بریم، باعث می‌شود درس خارج با سطح مخلوط شود. عبارت دیگر این تعبیر، درس خارج خارج است؛ یک وقت از تعبیر خارج در حد متوسط استفاده می‌کنیم و گاهی خارج در حد ورودی یا ابتدایی را به کار می‌بریم.

بهتر است درس خارج را در سه سطح تعریف کنیم:

یک. خارجِ ابتدایی برای کسانی که تحصیلات سطح را خوب طی کرده و می‌خواهند وارد درس خارج شوند.

دو. خارج متوسط و مرحله‌ای از درس خارج برای کسانی که سالیانی درس خارج را دیده و می‌خواهند آن را تکمیل کنند؛ یعنی می‌شود گفت: کسانی که به اجتهاد متجزی رسیده‌اند.

سه. درس خارج عالی برای کسانی که درصدد دسترسی به اجتهاد مطلق هستند. کسانی که اجتهاد متجزی را پیدا کرده‌اند و می‌خواهند به اجتهاد مطلق برسند، یا به اجتهاد مطلق رسیده‌اند اما می‌خواهند کمال اجتهاد مطلق را پیدا کنند. این درس برای فقیهی صاحب‌نظر و مجتهدی مطلق بلکه متخصص است که نظریات خاصی دارد و آن را برای مجتهدان عرضه می‌کند.

اگر بخواهم مثالی بزنم که مسأله تا حدودی روشن شود، باید این‌طور گفت: در حوزهٔ علمی نجف، مرحوم آخوند خراسانی و شیخ که از مشایخ ما بوده‌اند و برخی از اساتید ما از شاگردان مرحوم آخوند بوده‌اند. کسانی مانند مرحوم آیت‌الله حاج سید احمد خوانساری، آقای بهبهانی، حاج غلامرضا یزدی شاگردان مستقیم مرحوم آخوند خراسانی بوده‌اند. شاید شنیده باشید بیش از صد مجتهد در درس ایشان حاضر می‌شده‌اند.

اگر کسی مجتهد باشد چه نیازی به درس مرحوم آخوند دارد؟: او می‌خواهد اجتهاد مطلق خود را آزمایش کند. کسانی که در درس مرحوم آخوند شرکت می‌کرده‌اند، افرادی مثل مرحوم حاج شیخ، شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به محقق کمپانی و مرحوم محقق نایینی بوده‌اند. برای این مرحله لازم نیست استاد تدریسی در مسجد یا مدرس داشته باشد. وی می‌تواند در منزل باشد و مجتهدان به منزل وی بیایند و نکات کور و حساس مسأله‌ای را با آن استاد فقیه در میان بگذارند.

بررسی نکات کور مسأله در صورتی است که در یکی از جوانب مسأله‌ای نظریات مختلف و متعارض باشد به‌گونه‌ای که مسأله به ابهام دچار شده باشد. برای توضیح این دوره به همین مقدار بسنده می‌کنم.

در حوزهٔ ما عده‌ای هستند که می‌خواهند به ادارات دولتی بروند. ما شاگردان زیادی داشته‌ایم که بعضی از آن‌ها مجتهد مطلق شده‌اند. یکی از آنان در سوریه است که از ما تصدیق اجتهاد گرفت و در آن‌جا دارای حوزه است و مجتهدانی را تربیت می‌کند. برخی نیز که در شورای محترم نگهبان بوده‌اند، از شاگردان ما می‌باشند. البته انتظاری که داشتم، بیش از این بوده است.

یکی از مشکلات طلاب این است که حوصله ندارند دوره‌های فقه را تکمیل کنند و افرادی با این حوصله، نادرند. دیگران فقط می‌خواهند اطلاعاتی داشته باشند. طبیعی است درس خارج متناسب با این افراد، مرحلهٔ اول درس خارج است و لازم نیست استاد آنان مجتهد باشد. طلبه‌ها بیش‌تر همین روش را دوست دارند و بیش‌تر به آن‌جا می‌روند تا درس‌هایی که استاد آن مجتهد مطلق است و برای مجتهدان متجزی مفید است.

در درس‌های دورهٔ نخست در نجف، بیش‌تر آرای مرحوم نائینی، آقاضیاء و آقا سید ابوالحسن دنبال می‌شود و مرحوم آخوند خراسانی و شیخ انصاری نیز با آن هست. ما در درس خارج خود قائل به اعلام اربعه بودیم و حوزهٔ نجف آن را کم‌تر می‌پذیرد. در درس خارج قم بیش‌تر نظریات مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، مرحوم آقای بروجردی، مرحوم آقای حجت و بعد مثل آقای خمینی و مرحوم آقای گلپایگانی مطرح می‌شود و در سطح ورودی، جایگاه خود را دارد و طلاب در این مرحله با نظریات مختلف آگاه می‌شوند، ولی گاه چنان در نظریات غور می‌شود که طلبهٔ مبتدی در درس خارج، از نظر نتیجه‌گیری درمانده می‌شود و نمی‌تواند به نتیجه برسد و در ذهن وی ابهامی به وجود می‌آید و بدون آن‌که دلیلی بر کرسی بنشیند، نظریه‌ای برتر داده می‌شود. چنین درسی بیش‌تر نوعی جمع‌آوری است و طلبه‌ها چون حوصلهٔ تعقیب بحث و تحقیق آن را ندارند، به همین مرحله قانع‌اند.

در گذشته این مرحله از درس خارج به‌گونهٔ دیگری بود. طلاب وقتی بر کتاب‌هایی مثل رسائل و مکاسب تسلط پیدا می‌کردند، کتاب جواهر یا کتاب «الصلاة» حاج آقا رضا همدانی را که خیلی خوش‌عبارت است به صورت متنی می‌خواندند. اگر کسی ذوق فقهی داشته باشد، کتاب حاج آقا رضا را مثل رمان فقهی می‌داند. او سعی داشته است تا مباحث را به صورتی ساده ترسیم نماید. قلم ایشان خیلی ساده و روان است. برخلاف کتاب «جواهرالکلام» که بعضی از عبارات آن ابهام دارد و سعی دارد شاخه‌های یک مسأله را به هم بپیچاند و در تصحیح جدید آن نیز مشکلاتی به آن راه یافته است. رساله‌های آخر کتاب «مکاسب» شیخ اعظم انصاری نیز از همین نمونه است که این کتاب‌ها را می‌خواندند و نظریه‌های بعضی از اعاظم را نیز در طی آن نقل می‌کردند. این مرحله، ورود به درس خارج بود. طلبه‌ای که این کتاب‌ها را خوانده باشد، در مرحلهٔ بعد که مرحلهٔ وسط درس خارج است، با نظرها آشنا شده و صاحب فهم فقهی شده است.

در زمان ما درس مرحوم گلپایگانی یا آقای داماد یا آقای حائری از این زمره است. به نظر من درس آقای حائری از بعضی از درس‌های دیگر سنگین‌تر بود. خداوند مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری را رحمت کند. ما از وی خیلی استفاده کردیم. ایشان منزل ما تشریف می‌آوردند، ما هم زیاد به منزل ایشان می‌رفتیم. برخی از طلابی که در درس ایشان می‌آمدند، مطلب به دستشان نمی‌آمد؛ آن‌ها چند سال خود را معطل می‌کردند، گیج می‌شدند و هیچ نتیجه‌ای از آن درس نمی‌گرفتند، برای این‌که پایهٔ علمی نداشتند و باید به خودشان بیش‌تر زحمت می‌دادند و مطالعه و تلاش می‌کردند.

برخی از درس‌ها نیز تقریری بود. استادی که به درس خارج رفته بود و تقریری از درس او داشت، همان درس را برای دیگران القا می‌کرد. بعضی از افراد سابقه‌دار نیز اشکالاتی به استاد خود می‌گرفتند و تازه‌واردها یا کسانی که درکشان از درس استاد کامل نشده بود، در درس آن مقرِّر بود که درس را متوجه می‌شدند. درس یک فقیه همراه با تقریر بود و باعث می‌شد محتوای آن درس برای همه به‌خوبی تبیین شود. درس‌هایی که برخی از آقایان و مراجع دارند، در این حد است و آنان درس استاد خود را تقریر می‌کنند.

مرحلهٔ سوم درس خارج که مجتهدپرور است، خارجِ خارج است. این مرحله خیلی مهم است. این درس برای کسی است که آرا و نظریات را می‌داند و بر استدلال‌ها یا ظهور روایت احاطه دارد. استاد باید این درس را به‌گونه‌ای القا کند که شاگردان مطلب را به‌راحتی دریافت کنند. شاید همان درس مرحوم خراسانی یا درس مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه) در اواخر فقاهتشان این حالت را داشته است. آقای خویی نیز نه در درس‌های عمومی، بلکه در بعضی جلسات خصوصی این‌چنین بوده است. مرحوم آقای نائینی این مرحله را کم و بیش داشته و شاگردانی نظیر آقا شیخ محمدعلی کاظمینی که تقریرات ایشان را نوشته‌اند و آقاجمال گلپایگانی و آقای خمینی و مرحوم آقا سید احمد خوانساری این روش را داشته‌اند.

آقا نجفی همدانی می‌گفت: «من به آقای نایینی گفتم چرا این سید را معطل می‌کنی؟ سید ابوالقاسم خوب نوشته است!» بالأخره ایشان هم تقریظی نوشتند. تقریظی که آقای نایینی در «اجود التقریرات» نوشته‌اند، با تقریظی که برای محمدعلی کاظمینی نوشته است، خیلی تفاوت دارد. من فکر می‌کنم در این جهت نسبت به نظریاتی که آقای خویی در «پاورقی اجود» داشتند، مقداری عجله کرده‌اند؛ اگر کمی پخته‌تر می‌شد، شاید آقای نایینی نیز به این نتیجه می‌رسیدند که ایشان بیش از این‌ها سزاوار بوده است. البته احتمال می‌دهم چون اواخر عمر آقای نایینی بوده، ایشان نخواسته این تقریرات، بدون تقریظ بماند. شاید مشکلاتی بوده، که الآن فرصت برای ورود به جزئیات آن نیست.

البته عالمان بیش‌تر به نظریات آقای کاظمینی توجه می‌کنند. «فوائد الاصول» مرحوم نایینی به قلم کاظمینی است، و چون دورهٔ آخر درس آقای نایینی بوده در بعضی مباحث فراگیرتر است، ولی بعضی مطالب نیز نیامده و با «اجود التقریرات» است که کامل می‌شود. بین این دو تقریر، نه عموم و خصوص مطلق است و نه نسبت تساوی، بلکه عموم و خصوص من وجه است. اگر کسی بخواهد مباحث آقای نایینی را به دست آورد باید هر دو تقریر را ببیند.

مرحوم آقای نایینی را «غالب مشایخنا» یا «عمدة اساتیذنا» خوانده‌اند. مرحوم نایینی در اصفهان منطق را به‌خوبی فراگرفتند و با داشتن دیدگاهی منطقی به نجف رفتند. ایشان مسائل اصولی مرتبط با قضایای منطقی را خیلی خوب باز کرده است. برای نمونه، توجه به قضیهٔ حقیقی، خارجی و ذهنی، یکی از پایه‌های اصولی مرحوم نایینی است. مرحوم آقای اصفهانی نیز مباحث فلسفی را در اصول آورده‌اند.

بنده نیز معقول را خدمت مرحوم آقای طباطبایی و مرحوم علامه شعرانی و علمای دیگر که بحر مواجی بودند، خوانده‌ام و از این بزرگان بسیار استفاده کرده‌ام، ولی به صورت کلی موافق نیستم فلسفه با فقه و اصول خلط شود. دقت‌های عقلی فلسفی، این دانش‌ها را به انحراف می‌کشاند. خواندن فلسفه لازم است، اما نباید آن را با اصول خلط نمود. مرحوم آقای گلپایگانی می‌فرمودند: «ما فقه می‌گفتیم و اصول هم داشتیم، ولی طلبه‌ها بیش‌تر درس اصول آقای خمینی می‌رفتند». چون ایشان به معقول و فلسفه وارد بودند، طلبه‌ها خیال می‌کردند اصول ایشان از این جهت بهتر است، ولی آقای گلپایگانی در واقع فقیه بودند و من خود به این موضوع اعتراف دارم.

آیت‌الله بروجردی فرموده بودند: «فقیه گلپایگانی». آقای خمینی نیز در اصول خویش دارند که مباحث فلسفه را باید از فقه جدا کرد. اگر ایشان در بعضی بحث‌های اصولی متعرض فلسفه می‌شدند، می‌فرمودند: این بحث، اختصاصی به فلسفه ندارد؛ اگرچه برای فهم بعضی از مسایل عقلی اصول به فلسفه نیاز می‌باشد. منظور این است که علم اصول کلید اجتهاد است. درس خارج اصول یک دورهٔ آن بیش از ده‌سال به درازا می‌کشد.

درس خارج در سطح عالی برای طلبه‌هایی که به اجتهاد مطلق می‌اندیشند لازم است، که همان مرحلهٔ سوم درس خارج است؛ مثل آن‌چه در مورد آقای خویی مطرح شد. این نکته را نیز عرض کنم که مرحوم آقای نایینی خیلی به خودشان اهتمام دارند. من نسبت به مباحث اجتماعی خیلی متواضعم، اما در مباحث علمی این‌چنین نیست. اگر کسی مرا نشناسد، می‌گوید این آقا چه مغرور است؛ پس تواضعش کجاست؟ اما نه، مباحث علمی باید به صورت منطقی و قوی مورد بحث واقع شود و در بحث نباید تواضع به کار برد. البته ما نهایت تواضع را نسبت به عالمان دینی داریم، اما نباید حق علم و تعهد به پژوهش را نیز نادیده گرفت.

مرحوم آقای نایینی در باب معاملات فرموده‌اند: «من کسی هستم که بالاخره قبض روح می‌شوم و حقایقی دارم که باید بیایید و آن را فرا بگیرید». ما هم می‌گوییم «حقایقی داریم». عبارت‌هایی را که آقای نایینی در اصول‌فقه فرموده‌اند، چندگونه تقریر شده است که برای تکمیل قضیه، از آقای کاظمینی گفتیم. ما به آقای کاظمینی و دیگران ارادت داریم و می‌خواهیم در آخرت با آنان باشیم، از این جهت این مطالب را عرض می‌کنیم. به‌ویژه بعضی از مشایخ و علمای نجف می‌فرمودند: بعد از مرحوم نایینی، کرسی تدریس ایشان به آقای کاظمینی منتقل شد. در مسجدی به نام مسجد هندی. منزل آیت‌الله سیستانی نیز نزدیک آن در شارع الرسول است. این شخص بزرگ می‌فرمود: وقتی آقای کاظمینی در فصل تابستان ـ که هوا هم بسیار گرم بوده است ـ آن بالا در مسجد تدریس می‌کردند، آن‌قدر شجاعانه بحث می‌کرده‌اند که همسایه‌ها می‌گفتند کی می‌شود آقا درسشان تمام شود تا ما استراحتی بکنیم و نفسی بکشیم.

در یک روز تابستان، ایشان بالای بام می‌روند و آقای خمینی نیز بالا بوده‌اند تا نماز بخوانند و تعجب می‌کنند که ایشان چه کسی است؛ چراکه آقایان اشکال نمی‌کردند. شخصی در جواب می‌گوید: ایشان از قم آمده‌اند و سرگرم نماز هستند. در بحث نماز جماعت، تقریری از آقای کاظمینی و تقریری از آقا شیخ محمدتقی تهرانی آملی در دست است. ایشان زمان مرحوم خوانساری بودند و بنده چند سال وقتی که حوزهٔ قم تعطیل می‌شد، بلافاصله برای درس آقای شیخ محمدتقی آملی و آقای سید احمد خوانساری و آقا سید ابوالحسن قزوینی به تهران، و برای درس آقای نورانی به مشهد و برای درس آقای بهبهانی به اصفهان می‌رفتم. این درس‌ها خاطرات فراوانی برای من داشت و من درس خارج در مرحلهٔ عالی آن را با این بزرگان گذرانده‌ام؛ ازاین‌رو در حوزه‌های دیگر این قضایا مهم بوده و در نهضت نیز به این جلسات مهم، جعبه‌های ایمنی می‌گویند.

مرحوم کاظمینی تقریرات «نماز جماعت» آقای نایینی را نوشتند، ولی در بعضی مسائل آن بدسلیقگی شده است. معلوم است که مرحوم نایینی بخشی از مسأله را گفته و ادامهٔ آن را ایشان از خود آورده است. در اصول‌فقه نیز همین کار را کرده است و چیزی را که در ذهن ایشان واضح بوده، همان را منعکس کرده و این است که آقایان به این شرح بیش‌تر رو آورده‌اند، چون کامل‌تر است. ما وقتی «باب صلاة» را در درس‌های خودمان دنبال می‌کردیم، تقریرات آقای آملی را به میدان کشیدیم و از مرحوم کاظمینی نیز نقل کردیم و هر دو را در نظر داشتیم، ولی بنده به مبانی مرحوم نایینی به صورت غالب اشکال دارم؛ به‌ویژه در آن مواردی که ایشان بعضی از آیات یا روایات را معنا می‌کند و از آن نتیجه می‌گیرند. منظورم این بود که حتی در تقریرات فقه مرحوم نایینی نیز این مطلب منعکس است.

درس خارج فقه در سطح عالی نیازی به بحث از سند روایت ندارد؛ زیرا شاگرد به مرحله‌ای از اجتهاد رسیده و خود می‌تواند سند روایت را مورد بررسی قرار دهد، اما متن روایت مورد بحث دقیق قرار می‌گیرد. هم‌چنین در این درس، لازم نیست فهرستی از نظرات ارائه شود؛ زیرا شاگرد پیش از آن، نظرات دیگران را دیده است. شاگرد به درس خارج در مرحلهٔ عالی می‌آید تا با پهلوانی در فقه یا اصول، این مطلب را به بحث بگذارد. این مطلب از جهاتی خیلی مهم است.

من دو جریان را نقل می‌کنم تا این مطلب به‌خوبی روشن شود:

مرحوم میرزای شیرازی، در حوزهٔ اصفهان به اجتهاد رسید. ایشان وقتی وارد نجف می‌شود تا هم به زیارت برود و هم درس‌های نجف را ببیند، در درس شیخ اعظم انصاری حاضر می‌شود. در آن‌جا رسم بر این بوده که وقتی عالمی وارد می‌شده، مردم به دیدن او می‌رفته‌اند. به قول یکی از عالمان، رسم پذیرایی ما این است که وقتی عالمی تازه در جمع ما وارد می‌شود، از آن‌ها این‌طور پذیرایی می‌کنیم که فروع یا مسائلی را بیان می‌کنیم تا ببینیم ایشان چه دینی را به ما تحویل می‌دهند؛ وقتی او را می‌بینیم، به دیدنش می‌رویم تا از او استفاده ببریم.

البته شاید نظر امتحانی هم نداشته باشند و بخواهند از دیدگاه‌های تازه و بکر او استفاده ببرند. به هر روی، وقتی مرحوم میرزا به آن‌جا می‌رود، طلبه‌ها دور ایشان را می‌گیرند و می‌بینند ایشان استعداد خوبی دارند. به ایشان می‌گویند: برنامهٔ شما چیست؟ درس شیخ را دیده‌اید؟ می‌گوید: «بله، دیدم و با هم مذاکره کردیم. من چیز جدیدی دریافت نکردم». طلبه‌ها به شیخ می‌گویند: کسی این‌جا آمده که پر استعداد و خوب است و باید این‌جا بماند و شما او را راضی کنید. شیخ تلاش می‌کند و برای دیدن ایشان سر درس می‌آید. شیخ را هم دعوت می‌کنند و میان آنان مسائل بسیاری عنوان می‌شود و میرزا دربارهٔ آن مسائل اظهارنظر می‌کند و بحث اوج می‌گیرد.

من این جریان را از چند نفر و به‌ویژه از آقای اراکی شنیده‌ام. آقای اراکی می‌گفتند بعد از جلسه به مرحوم میرزا گفته بودند: خوب شما تصمیم دارید بروید یا بمانید؟ میرزا فرموده بود: «عزم رحیل به اقامت مبدل گشت». میرزا هم به شیخ می‌فرماید: «شما چه‌طور این مطالب را سر درس نمی‌گویید؟» ایشان فرموده بود: «در درس عمومی باید حال همه را رعایت کرد. اگر من وارد این نکته‌های دقیق‌تر شوم، آن‌ها زمینه‌اش را ندارند، ولی در این جلسات می‌توانیم این‌گونه نکات را مطرح کنیم»؛ یعنی جناب میرزا به این نتیجه رسیده بود که نکاتی در درس خارج فقه و اصول هست و باید از ایشان دریافت شود.

ببینید با این‌که شیخ یک درس عمومی داشته، درس دیگری نیز به شیوهٔ درس خارج در مرحلهٔ عالی داشته‌اند. بعضی از مشایخ ما نقل می‌کردند وقتی مرحوم صاحب جواهر درس می‌فرمود خیلی‌ها حضور داشته‌اند. وقتی عده‌ای تازه‌وارد می‌خواستند وارد درس شوند، اجازه نداشتند به این سادگی وارد شوند و عده‌ای که باسابقه بودند، درس ایشان را این‌گونه اداره می‌کردند. در این درس بعضی‌ها سند روایات و بعضی‌ها متن روایات را می‌دیده‌اند. وقتی سر درس صحبت می‌شده و مرحوم صاحب جواهر روایات را می‌خوانده‌اند، عده‌ای می‌گفته‌اند: آقا معنای متن این روایت این است. برخی سند آن را بررسی می‌کرده‌اند. کسانی که در حضور صاحب جواهر متن را تحلیل می‌کرده‌اند، خود مجتهد بوده‌اند و می‌خواستند ببینند مطلبی بالاتر از برداشت آنان از روایت به دست می‌آید یا نه.

شوربختانه، من این روش را در قم ندیده‌ام، ولی در فصل‌های خاصی خدمت اساتید باسابقه می‌رفتم و با این روش از آن‌ها استفاده می‌کردم. روزهایی که صبح‌ها آقای گلپایگانی تدریس می‌کردند، من آن‌جا بودم و عصرها به منزل ایشان می‌رفتم. با مرحوم آقای بهاءالدینی، آقای فکور و با بعضی از بزرگان دیگر این برنامه را داشتیم و با هم بحث می‌کردیم. با مرحوم آقای علی‌یاری از علمای نجف نیز بحث داشتیم. البته ایشان در تبریز بودند. در لاهیجان از آقای مهدوی، در تهران از آشتیانی‌ها و از آقای خوانساری استفاده کردم. کسی که با این روش با او ادامه دادم مرحوم مروج، صاحب «نهایة الدرایه» و «هدایة الطالب» بودند. قبل از ایشان مرحوم آقای سیدمرتضی فیروزآبادی بودند که به حق، آیت‌الله بودند که در نجف تحصیل کرده و خوش‌بیان بودند. در حوزه به ایشان چندان توجهی نداشتند.

کتاب «عنایة‌الاصول» که شرح کفایهٔ ایشان است مدتی محور بود. «خلاصة‌الجواهر» نیز از ایشان است و احاطهٔ ایشان بر فقه را می‌رساند. آقای مروج نیز همین‌طور بودند. بنده صبح‌ها ساعت ده تدریس خارج داشتم و روزها ساعت یازده خدمت ایشان می‌رفتم و با هم بحث داشتیم و گاهی از ظهر نیز می‌گذشت و گاهی به عصر و حتی به شب نیز می‌رسید. کسانی که در این مرحله می‌خواهند مجتهد مطلق باشند، باید درس خارجی را که این‌گونه باشد در حوزه دنبال کنند. ما درس خارج عمومی داریم که حاضران خود نظرات دیگران را می‌بینند و ما نظر خویش را بیان می‌داریم و برخی از نظریات مهم را نقد می‌کنیم.

درس خارج یعنی شما آن‌چه را که از مسأله‌ای به ظرافت و نازک‌اندیشی می‌فهمید و نظری را که دارید با نقد آرای رقیب و پیشینهٔ آن اظهار کنید. خداوند آقای حائری را رحمت کند. ایشان تا حدودی درس خارجشان در این مرحله بود و من شنیده بودم که به یکی از آقایان گفته بود: «آقا، هیچ‌کس نیست»؛ یعنی به فکر بودند و می‌خواستند کسی را پیدا کنند که هم حرف‌هایشان را به او بگویند و هم بتوانند نظرات دقیق‌تر و بالاتر را مطرح کنند. اگر کسی صحبت نمی‌کرد، علمای تقریری، مانند مرحوم آقای سبزواری می‌گفتند: «چرا حرف نمی‌زنید؟ این‌جا که مجلس روضه نیست! حرف‌هایتان را بگویید»؛ یعنی دوست داشتند مطالب بازگو شود و ایراد و اشکال کنند.

وقتی فقیه زبردستی نظریه‌ای را بازگو کند و از اشکال واهمه نداشته باشد، بحث به‌خوبی تحلیل و تکمیل می‌شود. ما خود این روحیه را داریم. برخی از بزرگان گفته‌اند «توضیح‌المسائل»، «تحریرالتحریر» و «حقیقة‌الشریعة» تا به حال این‌طور تألیف نشده است، ولی در عین حال اگر کسی ایرادی یا اشکالی داشته باشد، خوشحال می‌شویم آن را بیان کنند و تا زنده‌ام، دوست دارم این مطلب معلوم شود.

این مرحلهٔ عالی درس خارج است و برای کسانی که می‌خواهند مجتهد مطلق شوند یا می‌خواهند اجتهاد مطلق خود را ژرفا و جلا دهند و آن را تکمیل کنند لازم است. به نظر من در حوزه، این مرحله نظام خاص خود را نیافته است. گاهی در جلسات استفتا چنین است، اما نه به این گستردگی؛ چراکه در این جلسات می‌خواهند نظریهٔ مجتهدی را مستند کنند. یافتن مستندات فتاوای فقیه از این نمونه است.

مناظرهٔ فقیهان نیز که مجتهدان به نقد دیدگاه‌های یک‌دیگر می‌پردازند جای خالی خود را دارد. چه بسا اعلمیت نیز در همین وادی پیش می‌آید. تصدیقات اجتهاد باید در همین درس‌ها مطرح شود؛ چراکه در این درس‌هاست که قوهٔ استنباط و ملکهٔ قدسی در وجود کسی برای استاد محرز می‌شود و تصدیق وی در این صورت مثل تصدیق باب شهادت می‌گردد؛ چون تصدیق اجتهاد به معنای شهادت در بلوغ این شخص و رسیدن وی به مرتبه و توان استنباط حکم است.

منبع: بدايات