۱۳۹۵-۰۳-۲۶

حضور دلبران: فصل ششم: تألیفات و دانش‌نوشته‌های علمی

فصل ششم: تألیفات و دانش‌نوشته‌های علمی

پیش از این، جلساتی را در محضر حضرت آیت‌اللّه نکونام بوده‌ایم. ضمن تقدیر و تشکر از محضر استاد، از ایشان استدعا داریم در تعقیب بحث‌های گذشته در این جلسه ـ که هفتمین جلسه‌ای است که مزاحم ایشان می‌شویم ـ تألیفات خود را معرفی بفرمایند و این‌که از چه زمانی به تألیف کتاب روی آوردند؟

بسم اللّه الرحمن الرحیم، و به نستعین، إنّه خیر ناصر و معین.

پیش‌تر گفتم به سبب توفیقاتی که خداوند متعال قرین راهم کرده بود، در سن یازده سالگی خود را در مسایل معنوی و بسیاری از جهات فارغ دیدم. از شش سالگی شعر می‌گفتم که بخشی از آن موجود و آماده انتشار است. از نخستین شعرهای خود می‌توانم به بیت زیر اشاره کنم که در طفولیت گفته‌ام و هم‌اکنون نیز به آن غبطه می‌خورم:

نکو خون جگر در جام دل ریز

که زین محبوبه ناید جز عنادی

تخلص من در شعر از همان ابتدا «نکو» بوده است. شعرهایی که می‌گفتم، از فراز و نشیب‌ها و عشق و محبتی که در دلم می‌جوشید، حکایت دارد. عشقی که هنوز هم به قوت خود باقی است و هیچ گاه افول نیافته

(۲۶۱)

است. بعدها در عرفان برایم تحلیل شد که «عاشق کشی حلال است»، اما روزی که این شعر را سرودم، به تفصیل این حقیقت را نمی‌دانستم. شعرهای کودکی‌ام نخستین اثر مکتوب بنده است که با اشعار سال‌های بعد در قالب ده جلد کتاب آماده انتشار است. ویژگی‌های منحصر به فرد سروده‌هایم را در کتابی به نام «نفیر عشق» توضیح داده‌ام که به چاپ رسیده است. هم‌چنین نخستین اثری که در مسایل علمی نگاشته‌ام، کتاب «اخباری و اصولی چه می‌گویند؟» است. این کتاب را در سن شانزده سالگی و در رد بر «اخباری‌گری» نوشته‌ام. همان روزها کسی قصد داشت این کتاب را چاپ کند، ولی چون من نزد استاد اخباری‌ام درس خوانده بودم و ایشان هنوز در قید حیات بود، به پاس حرمت ایشان، این کار را نکردم. این کتاب در سال ۸۶ چاپ شد. در این کتاب، به احترام آن استاد، نامی از ایشان نیاورده‌ام و تنها به بررسی و نقد افکار و اندیشه‌های وی و این طایفه پرداخته‌ام.

پیش‌تر گفتم که در نوجوانی در فن تجوید چیره‌دست بودم. آن زمان، کتابی در این فن نوشته بودم که بسیار قوی و کامل بود و حتی اهل علم بدان نیاز داشتند. این نوشته باقی نماند و با دسته‌ای از نوشته‌هایم به سرقت رفت و در گمانم نمی‌گنجید که در این دیار سرقت نوشته هم پیش آید! بعدها علم تجوید را در این حدّ فن لازمی ندانستم.

غالب کتاب‌هایم را شب نوشته‌ام و در روز بیش‌تر درس و بحث داشته‌ام. اگرچه همیشه مشغول کار بوده‌ام. شعرهایم ارمغان آخر شب‌ها و بعد از نیمه شب است و در روز کم‌تر شعر گفته‌ام، مگر آن که زمینه آن

(۲۶۲)

پیش می‌آمده است. بیش‌تر شب‌ها را نخوابیده‌ام و تا صبح به تحقیق و نگارش مشغول بوده‌ام. مسایل ذهنی و علمی را نیز بیش‌تر در تنهایی و تاریکی دنبال کرده‌ام. غیر از مواقع ضروری چندان نیازمند و یا وابسته به نور و روشنایی نبوده‌ام. کتاب‌های درسی را بیش‌تر پیش مطالعه می‌کردم و با اساتیدم مباحثه می‌کردم و هر درسی را که می‌توانستم، درس می‌دادم و مباحثه نمی‌کردم. ارث لمعه را مطالعه می‌کردم و خودم را نزد استاد تست می‌کردم که چه مقدار از عبارات آن را هموار کرده‌ام. حاشیه ملا عبدالله را با سیوطی حفظ کردم. پیش از این نیز گفتم که حافظه‌ام بسیار قوی است؛ به‌گونه‌ای که نیازی به نوشتن درس‌های اساتید پیدا نمی‌کردم. من در طول عمر خود حتی یک خط از حرف‌های اساتیدم را ننوشته‌ام و نیازی به نوشتن نداشته‌ام، از این رو تقریری از استادی ندارم و بر نوشته‌های خود تکیه دارم.

ویژگی اساسی تألیفاتم را می‌توان «پیرایه‌زدایی» در حوزه معرفت دینی و مسایل فلسفی و اجتماعی دانست. از طفولیت به این باور رسیده بودم که بسیاری از قواعد، قوانین و احکامی که به نام دین یا علم در کلام، فلسفه، عرفان و فقه و در سنت‌ها و مباحث اجتماعی وجود دارد، قابل نقد است و شماری از آن نیز مستند نیست و دلیل و حجیت ندارد. از این رو نقد قوی و پیرایه‌زدایی از این متون را هدف نخستین تدریس و نوشته‌های خود قرار دادم و هیچ‌گاه در پی نقالی و تألیف و جمع‌آوری متن از این کتاب و آن کتاب نبوده‌ام. گاه شده است که چند شب بر بحثی تمرکز می‌کردم تا بحثی نقدناپذیر را ارایه کنم. در ارایه بحث‌ها نیز لازم‌ترین کار را مدّ نظر

(۲۶۳)

داشته‌ام و بحث‌هایی که به نیکی ارایه شده یا مشکلی عمده نداشته را بر نمی‌گزیدم و به موجودی آن بسنده می‌کردم.

از نوشته‌های بنده در فقه که چاپ شده است می‌توان «تحریر التحریر» و «حقیقة الشریعة فی فقه العروة» را نام برد. این دو کتاب نسبت به نظایرش دارای امتیازاتی است. از جمله این‌که: متن کتاب «تحریر الوسیله آقاي خميني و «عروة الوثقی» همراه با اندیشه فقهی ما بازنگاری شده و مشکلات ویرایشی آن دو تصحیح گردیده است. هم‌چنین ساختاری نوین را در فقه ارایه می‌کند و افزون بر این، احکام آن به صراحت آمده و دو کتابی را که مسایل احتیاطی آن بسیار است و مطالب صریح و فتاوای شفاف ندارد، به فتاوای صریح تحویل برده است. کتاب «حقیقة الشریعة» و همین‌طور «تحریر التحریر» ساختار جدیدی را در فقه پیش رو می‌گذارد و با اصل خود یعنی کتاب «العروة الوثقی» و «تحریر الوسیله»» هم از لحاظ ساختار، هم از زاویه قوت متن و هم به اعتبار محتوا تفاوت‌های بسیاری دارد. این تفاوت‌ها در رساله «توضیح المسایل» نیز خود را نشان می‌دهد. این رساله دو جلدی هم‌چون گزیده آن هماهنگ با ادبیات و زبان مخاطبان و گفته‌خوانان روز، روان، گویا و شیواست و سعی شده از هرگونه پیچیدگی به دور باشد. این رساله بر خلاف نظریه رایج در لسان فقها و با تأکید بر اندیشه فقهی ما بر این‌که «تشخیص موضوع خارجی حکم بر عهده فقیه است» نگارش یافته است؛ چرا که فقاهت و درک عمیق از دین، جز از طریق تماس با رخدادهای زمان و شناخت موضوع خارجی و دریافت پاسخ دین در هر مورد جزیی به دست نمی‌آید و دور ماندن از فهم

(۲۶۴)

موضوعات، اسلام‌شناسی عزلت‌گزین را در پی می‌آورد. فقاهت باید در متن حرکت سیال زندگی بشر جریان داشته باشد تا پویایی و کارآمدی خود را به دست آورد و با شناخت موضوعات خارجی و نگاه وسیع به زمان حال و آینده بتواند نیاز این عصر و آینده را دریابد که نظام فقهی ارایه شده از ناحیه ما توانسته است عهده‌دار آن گردد. در این چند کتاب، برای فقه دارای سه رکن بنیادین در نظر گرفته شده است:

۱) تشخیص مورد و موضوع خارجی حکم؛

۲) دریافت معنا و مراد شریعت به شیوه نظام‌مند؛

۳) شناخت ملاک واقعی و چرایی تشریع حکم با پرهیز از هرگونه قیاس، استحسان و پنداربافی و مصلحت‌سنجی‌های بی‌اساس.

در آن جا گفته‌ایم: «غفلت از سه اصل یاد شده، فقه را به شبکه کوتاه‌نگری و حصر توجه به ظاهر واژه، قاعده یا صورت دلیل و قصور در پژوهش گرفتار می‌آورد و در نتیجه، فقیه خود را در ارایه حکم ناچار از چنگ زدن به «احتیاط» می‌بیند؛ چنان‌که همین کوتاهی در ژرف‌پژوهی همراه با ضعف اراده در انتخاب گزینه درست و حقیقی، علت بسیاری از برداشت‌های نارسا و دریافت‌های ناقص و در نتیجه زیاده‌روی در تمسک به احتیاط شده است. همان‌گونه که گفته شد یکی از علل بسیاری از موارد احتیاط، ضعف اراده علمی و عدم توانمندی در انتخاب گزینه درست و حقیقی است.

این در حالی است که حکم فقیه باید روشن و صریح باشد تا مقلدان را در دست‌رسی به حکم شرعی، سردرگم و پریشان نسازد؛ اما این سیره که با

(۲۶۵)

توجه به مستند حکم در بیان فتوا از عباراتی مانند: «بنا بر احوط»، «بنا بر احتیاط»، «محل تأمل است» یا «محل اشکال است» استفاده شود و با بیانی کلی، شناخت موارد «احتیاط واجب» از «احتیاط مستحب» را به مخاطب واگذارد، مکلف را از شناخت وظیفه خود دور می‌سازد و در واقع، چون مجتهد از ادبیات مناسبی در ارتباط با مخاطب و گفته‌خوان خود به‌ویژه مخاطبان جوان و نوگرا برخوردار نیست، نمی‌تواند با مردم و واقعیت‌های زمانه ارتباط عادی و کامل برقرار نماید». بنده در دو کتاب «حقیقة الشریعة» و «تحریر التحریر» و نیز در «رساله عملی»، «احکام نوین»، «احکام پزشکی»، «مناسک حج»، «بلندای فقه شیعه» و دیگر کتاب‌های فقهی خود به این نکته توجه داشته و در همه موارد، فتوای صریح خود را بیان داشته‌ام تا مکلف به راحتی بتواند وظیفه خود را در هر موضوعی بشناسد. در برخی از مسایل نیز نوآوری به معنای دقت در کشف حکم دیده می‌شود. برای نمونه، بنده در بیست سالگی تقلید نمی‌کردم و وقتی ساکن قم شدم، اولین نماز خود را تمام گزاردم؛ اگرچه دسته‌ای از فقها می‌گفتند: باید مدتی را در محلی بمانید تا عرف بداند شما قصد توطن کرده‌اید و سپس نماز را تمام بخوانید. اما بنده ملاک آن را قصد شخص می‌دانستم و نه اطلاق عرف. قصد توطن امری نفسی است نه خارجی تا نیازمند تصدیق عرف باشد، که ساختار این نظریه را باید در بحث‌های فقهی جست.

درست است که گاه شمار درس‌هایی که بنده در روز داشته‌ام به بیش از ده درس می‌رسید، اما این درس‌ها وقت چندانی برای مطالعه نمی‌برد و گاه دشوارترین درس‌ها را در ده تا پانزده دقیقه مطالعه می‌کردم. از این رو

(۲۶۶)

بیش‌ترین وقت را برای تحقیق در حوزه دین‌شناسی و نگارش کتاب داشته‌ام. من نزدیک به چهل سال است که در حوزه علمی قم تدریس دارم و به‌ندرت پیش آمده که درسی را به تکرار گفته باشم. تنها منظومه حاجی سبزواری و مکاسب و کفایه بوده که دو یا سه بار تکرار شده است. از منظومه حاجی در سال‌هایی که تدریس داشتم، تنها چند سالی از آن ضبط گردیده و بقیه از دست رفته است. آماده‌سازی این دروس برای انتشار نیز بخشی از وقت مرا می‌گیرد.

«نگارش»، در حال حاضر عمده‌ترین کار بنده است و بیش‌ترین وقت را از من می‌گیرد. از این رو شمار تألیفاتم بسیار است و بخشی از آن ـ که نزدیک به یکصد جلد کتاب است ـ به چاپ رسیده و بخش اعظم آن در مرحله آماده‌سازی برای چاپ و یا تکمیل است. هیچ‌یک از این کتاب‌ها به مسایل تکراری و غیر ضروری دین و جامعه نمی‌پردازد، بلکه اساسی‌ترین و تأثیرگذارترین مسایل حیات معنوی و اخروی و نیز نظام عقیدتی یا علمی انسان‌ها را در تمام حوزه‌های علوم انسانی و هم‌چنین اموری که بیش‌ترین نقش را در جامعه دارد، برمی‌رسد. کتاب‌های فقهی بنده که تنها دو رساله عملی «حقیقة الشریعة فی فقه العروة» و «تحریر التحریر» از آن چاپ شده چندین جلد است که مهم‌ترین بحث‌های روز مانند «ولایت فقیه»، «حکومت اسلامی»، «غنا و موسیقی»، «قمار» و «احکام قضایی» را با نگاهی نو می‌کاود.

نوشته‌های بنده در عرفان نیز همین ویژگی را دارد و سعی بر آن بوده تا عرفانی شیعی و هماهنگ با آموزه‌های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام در

(۲۶۷)

این کتاب‌ها ترسیم گردد. متأسفانه در عرفان اسلامی، عارفانی که اهل عرفان بوده‌اند، به پیروی از جناب «محیی‌الدین عربی» پرداخته‌اند و کارهای آنان بیش‌تر حاشیه‌ای، ذیلی، شرحی و توصیفی بوده است و عرفان در شیعه تاکنون نتوانسته حیات و نشاط علمی و ولایی خود را باز یابد؛ اگرچه عرفان نظری جناب ابن عربی ـ که میراث اسلامی به شمار می‌رود ـ برای عصر خود بزرگ بوده و تا اندازه‌ای رشد یافته است، اما این موجودی پاسخ‌گوی نیازهای اندیشاری و کرداری بلند توحیدی و فرهنگ عمیق ولایی شیعه نیست. باید در این زمینه به ژرف‌اندیشی، پژوهش و تربیت محققان همت گمارد تا شاید آنان نظامی به سامان از عرفان اسلامی را پایه گذارند و کاستی‌های عرفان موجود را که تا دورترین خانه‌ها راه یافته و آثار و نشانه‌های خود را در قلب و جان مردم نهادینه نموده است، برطرف نمایند.

متأسفانه عرفان شیعی و متون درسی آن، صورت و چهره عرفان اهل سنت را دارد. هرچند عارفان شیعی همواره در عرفان آزادی عمل داشته و خود را گرفتار حد و مرزی جز عصمت و ولایت نساخته‌اند، ولی مرز و حصر اصطلاحی عرفان شیعی هنوز حالت حِکمی فرهنگ امامت و عصمت را نیافته است و جای بسی تأثر است که چنین مردمی با چنان محتوای گویایی، به قول معروف: نان خود را بر سر سفره دیگران تناول می‌کنند و همت تهذیب این امر را بر خود روا نمی‌دارند و در رفع این نقیصه نمی‌کوشند.

هم‌اینک در عرفان اسلامی، متنی جامع، سالم، گویا و پیراسته از مطالب

(۲۶۸)

غیر علمی وجود ندارد؛ برای مثال: با این که نوشته‌های جناب محیی‌الدین و قونوی از بهترین متن‌های عرفانی است، اشکالات اعتقادی، فلسفی، عرفانی و عقلی فراوانی را در خود جای داده است و هیچ یک متنی ولایی، فلسفی، جامع و کامل نیست و سعی ما بر این بوده است تا نخست به نقد و بازاندیشی متون اصیل و مادر در عرفان بپردازیم و سپس متنی منقّح و پیراسته را ارایه نماییم. ما درصدد چنین امر بزرگی هستیم، اگر عنایات الهی یار گردد و زمینه‌های مقدمی آن آماده است و ترسیم درست و نهایی آن را می‌طلبد.

نظیر این مشکلات در دیوان حافظ نیز دیده می‌شود که نقد مشکلات آن را در کتابی با عنوان «نقد صافی» آورده‌ام که به نوعی به نقد و پیرایش این دیوان فراگیر در قالب غزل می‌پردازد. سرگردانی، انزوا، زهد منفی و بی‌میلی به مظاهر مادی عالم و آدم که در این دیوان بر آن تاکید می‌شود، مسیر مشخص و روش زنده و پویا را از علاقه‌مندان به آن سلب می‌نماید و ما بر آن بوده‌ایم که با نقد داده‌های آن به زبان شعر، عرفان فعال و مسؤولیت‌پذیر و پیشرو را به تصویر بکشیم. توصیه به انزوا طلبی عارفان و قلندر مسلکی و درویش پیشگی در بسیاری از کتاب‌های عرفانی ـ اعم از منثور یا منظوم ـ دیده می‌شود و این کتاب‌ها با تمام ظرافت‌ها و نازک‌اندیشی‌هایی که دارند، متأسفانه انبوهی از مباحث زاید، تکراری و اندیشه‌های باطل و بی‌اساس هیأت، کلام و فلسفه و بسیاری از مکاشفات خیالی را در خود جای داده‌اند. این نابسامانی‌ها موجب تحیر یا گریز هر اندیشمند تازه واردی می‌شود و این گریز و تحیر خود قضاوت‌های ناروا و

(۲۶۹)

بی‌حسابی را به دنبال داشته است.

از دیگر مشکلات و آسیب‌های عمده‌ای که در کتاب‌های عرفانی دیده می‌شود و ما در نوشته‌های خود بر تصحیح آن همت گمارده‌ایم، تصوری است که مؤلفان این کتاب‌ها از «وحدت شخصی وجود» داشته‌اند که توضیح چگونگی آن را باید در جای خود دید.

شایان ذکر است عرفان توحیدی ـ که روح حیات بشری است ـ با کمال تأسف و اندوه، اسیر دستِ آلوده استعمار گشته و در نتیجه، این موهبت الهی نیز در پنجه خشن استعمار، آلوده به تظاهر، خودنمایی و تنگ‌نظری یا بدعت‌ها شده است.

استعمار در کنار عارفان بزرگ اسلام و مردان عظیم و چهره‌های برجسته ربانی، عناصر ساختگی و مرشدان سودجوی عارف‌مآب فراوانی را قرار داده تا راه حقیقت و مرام طریقت ـ که حقیقت و کمال شریعت است ـ در نزد همگان تاریک و بی‌ارزش گردد و چون عنصری زشت و نازیبا ظاهر شود تا جایی که علم عرفان و آموزش آن همانند دیگر مواهب الهی از دست اهل آن بیرون شده و اندک اندک و به مرور زمان به صورت حزب و دسته‌ای در حاشیه دین و دنیا، با نام اسلام، اسیرِ فعالیت‌های سیاسی استعمار گشته است.

توحید، وحدت و پاک‌باختگی آن مردان الهی با چهره خانقاه و بوق و «من تشا» و ریش و سبیل «بوق علی شاه!» و «دوغ علی شاه‌ها!»، معامله و معاوضه شده و جایگاه بلند خود را به آن واگذار نموده است؛ چنان که در میادین عرفانی، دیگر خبری از عرفان توحیدی و حتی عرفان دیروز یافت

(۲۷۰)

نمی‌گردد. در این محافل عرفانی همه چیز جز عرفان یافت می‌شود و در پایان آن محافل نیز برای خالی نبودن عریضه، مردم ساده و ناآگاه را به شامی ساده و چند شعر و بیان کراماتی چند ـ راست یا دروغ ـ از پیشینیان سرگرم می‌کنند. این در حالی است که فراوانی از این سردمداران در خدمت استعمار و بازی‌گران سیاسی‌اند و دسته‌ای از آن‌ها فقیر نمایانی هستند که باید نام آن‌ها را در شمار فقرای میلیونر و میلیاردر و یا بالاتر از این آمار و ارقام قرار داد؛ هرچند این سخن در باور افراد ناآگاه نگنجد و در واقعیت آن تردید داشته باشند. استعمار چنان این بدنامی‌ها را نهادینه و فرهنگ نموده که اگر صاحب دمی چیزی داشته باشد، هرگز حاضر به اظهار آن نمی‌باشد و با آن‌که در قرآن کریم و روایات، از حضرات معصومین علیهم‌السلام ذکرها و مناجات‌های بسیاری به ما رسیده و نیز در حالی که اسلام، دین عشق و حال است، ولی هرگز کسی جرأت ندارد که از آن استفاده نماید تا جایی که در بعضی موارد، بر زبان راندن الفاظی هم‌چون «هو» که اسم اعظم الهی است مجوّز شرعی ندارد. ما این اذکار را در نوشته‌ای به نام «اسماء الحسنی» آورده و آثار و نتایج استفاده از هر ذکر را توضیح داده‌ایم. اذکاری که می‌تواند بسیاری از بیماری‌های روحی و روانی را درمان بخشد و یا مددکار انسان در نیل به معارف توحیدی باشد که این مجموعه می‌تواند در قالب دائرة المعارف بزرگی تحقق یابد.

از همان آغاز که دست به قلم بردم، چنین اهدافی را در نظر داشتم و بر آن بودم که دلایل لازم در این زمینه را فراهم کنم. تاکنون بخشی از کار انجام گرفته که با توجه به وسعت کار، توان و وقت زیادی را طلب می‌کند و

(۲۷۱)

امیدوارم بتوان متن‌هایی منقح را در تمام رشته‌های دین‌پژوهی آماده کرد و نظام علمی جدیدی را پی‌ریزی نمود.

از دیگر آثاری که به چاپ رسیده است، می‌توان «معاد جسمانی» و نیز «خلود دوزخ و آتش و عذاب جاوید» را نام برد. من در اوان جوانی به تأثیر از عارفان پیشین در شعری گفته بودم:

لطف تو باید که ابلیس و نکو از درگهت

شادمان آیند و خرسند پس دگر آتش چرا

اما چون به حقایق قرآن کریم رسیدم، دیدم این شعر با متن کلام وحی سازگار نیست. بر این اساس مسأله خلود را به تفصیل، هم از دیدگاه قرآن کریم و هم از نظرگاه رویکردهای مختلف علمی، فلسفی و عرفانی مورد تحقیق قرار دادم تا دیدگاه قرآن کریم را با ارایه دلیل عقلی به اثبات رسانم.

باید دانست یکی از علل دین‌گریزی توده‌های آگاه، وجود پیرایه‌ها در دین است و پیرایه‌هاست که مردم آگاه و آزاد اندیش را از دین می‌راند و آنان را نسبت به انجام تکالیف دینی بی‌رغبت می‌سازد. هدف نخستین من در این کتاب‌ها ـ که تنها نوشته‌های خرد آن به چاپ رسیده ـ این مسأله مهم بوده است. همان‌گونه که گذشت، شمار این نوشته‌ها ـ که اغلب حاصل شب بوده ـ بسیار است؛ چرا که بیش‌تر شب را بیدار بوده و به تفکر و اندیشه در مسایل علمی پرداخته‌ام. از این رو تعجبی ندارد که شمار آن‌ها را فراوان بخوانم و صد جلد چاپ شده آن را نوشته‌های خرد و ریزی از آن مجموعه بشمارم.

(۲۷۲)

آیا این آثار برای چاپ آماده شده است؟

همان‌طور که گفتم، نزدیک به یکصد جلد از این آثار در سال ۱۳۸۶ چاپ شده و تاکنون نزدیک به یکصد و پنجاه جلد دیگر آن برای چاپ آماده گردیده و دیگر آثار نیز در دست آماده‌سازی برای انتشار است. برخی از آن‌ها نیز کارهایی نیمه کاره است که نگارش آن ادامه دارد و جزو طرح‌های کلان است. کتاب زن ـ که پیش از این، مجموعه چهار جلدی آن چاپ شده است و پیش‌بینی می‌شود به سی جلد برسد ـ نمونه‌ای از این دسته است. در این مجموعه افکار و اندیشه‌های عالمان دینی از صدر اسلام تاکنون مورد نقد و پیرایش قرار گرفته است. کتاب «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» چهار جلد از این مجموعه است. اگر عمری باشد، این طرح‌های کلان ـ که بیش از چند صد مورد است ـ ان‌شاء اللّه به اتمام برسد وگرنه با وضعیت فعلی و ایجاد مشکلات و مانع تراشی از این سو و آن سو و کمبود امکانات و نیروی لازم، باید آن را به «رجعت» واگذاشت. آقا امیر مؤمنان علیه‌السلام نیز: «فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض»(۱) سر دادند و رفتند، اما چه مقدار از آن را نشان دادند؟! ایشان آن را در رجعت انجام می‌دهند و ما نیز ان‌شاء اللّه اگر توفیق آن را یافتیم می‌آییم و طرح‌های نیمه‌کاره خود را هم‌چون آن حضرت به اتمام می‌رسانیم و آرای ولایی، عصمتی و شیعی در هر دانشی را ارایه خواهیم کرد. در ظلّ عنایت آقا امام زمان ـ عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ و به برکت نظام اسلامی و خون شهدایی که برای سرافرازی اسلام ریخته شده، امید است شیعه در زمینه

  1. نهج البلاغه، ج ۲، تحقیق محمد عبده، چاپ اول، ۱۴۱۲ ه ق. قم، دارالذخائر، ص ۱۳۰.

(۲۷۳)

دورسازی دشمنان از حریم تشیع در تمامی موقعیت‌ها و رشته‌های علمی رشد یابد و به نیرویی پیشرو تبدیل گردد و ما نیز به قدر توانی که داریم، کاری انجام دهیم.

گاه شده در پیش از انقلاب و پس از آن نیز برای حفظ نوشته‌ها ناچار شده‌ام آن‌ها را در کیسه‌های پلاستیک و پیت گذاشته و زیر خاک چال نمایم. هنوز بخشی از این نوشته‌ها دست نخورده باقی مانده است. فرشته‌شناسی، شیطان‌شناسی و بحث از جن نمونه‌هایی از نوشته‌هایی است که بکر باقی مانده است. در مدرسه فیضیه، اوایل دهه هشتاد ـ که می‌توان آن را نقطه عطفی در مسیر رشد علوم و دانش‌ها پس از انقلاب اسلامی دانست و فضای علمی آزادتر از گذشته شده بود ـ درس شیطان‌شناسی و جن را شروع کردم، اما برخی از افراد گفتند: «در فیضیه از جن سخن گفته می‌شود!» ما نیز پیش از هر اقدامی گفتیم بهتر است فقط از فقه و اصول سخن بگوییم! این برخورد پس از چاپ هشتاد جلد کتاب خرد و ریز و نه کتاب‌های درشت پیش آمد و یکی از عالمان، همت بر مقابله با بنده گزارد و چنان تندروی کرد که حتی دستگاه‌های مسؤول در نظام را به اقدام بر ضدّ انتشارات ما تحریک نمود و آنان نشر و توزیع کتاب‌های چاپ شده از بنده را مشکل‌دار کردند و امکان چاپ هر کتاب دیگری را نیز برای ما به تعویق انداختند. آیا در چنین فضایی که آزاداندیشی علمی پاس داشته نمی‌شود، می‌توان به طرح چنین مسایلی پرداخت و از جن، ملک و ابلیس گفت؛ گفته‌هایی که کتاب یا سندی جز اندیشه‌های خاص ندارد. هم‌اکنون توزیع و نشر کتاب‌های چاپ شده مشکل دارد و این امر با آزاداندیشی علمی که

(۲۷۴)

شعار داده می‌شود منافات دارد و متأسفانه برخی از عالمان دینی نمی‌توانند صداهای جدید را بشنوند؛ هرچند این صداها پشتوانه فکر ژرف و موشکافی‌های شگرف را داشته باشد.

با توجه به این‌که در آثار شما نوآوری‌هایی به‌ویژه در فتاوا دیده می‌شود که خلاف مشهور حوزه‌هاست و داشتن فتوای خلاف مشهور در عرف حوزه‌ها خلاف ارزش دانسته می‌شود و شما به برخورد برخی از عالمان با بعضی از آثارتان اشاره کردید، چه رویکردی در تعامل یا تقابل با این فضا خواهید داشت؟ آیا انزوا و عزلت را اختیار می‌کنید یا بر نشر آثار خود پای می‌فشارید و یا سیاست دیگری را پیش می‌گیرید؟

در پاسخ به این پرسش، تقیه یا محافظه‌کاری را کنار می‌گذارم و صریح و شفاف با شما سخن می‌گویم. باید انصاف داد و صادقانه گفت که حوزه علمی امروز حوزه‌ای تقلیدی است. این حوزه اقتدار علمی ندارد و نظام درسی و تحصیلی آن محقق‌پرور نیست و افراد محقق آن ـ به‌ویژه در مرتبه عالمان مسن ـ اندک و انگشت‌شمار هستند. گرچه نیروهای جوان‌تر حوزه آزاداندیشی بیش‌تری دارند، اما مشکلات این زمان و هم‌چنین این سامان و ساختار افکارشان قدرت تحقیق دقیق را از آنان گرفته است. بی‌شک نوآوری در حوزه‌ای خلاف ارزش است که دانش‌محور نباشد و روح آزاد اندیشی در کالبد آن دمیده نشده باشد. در حوزه موجود ما نوآوری خلاف ارزش است؛ چنان‌که همین حوزه افکار فلسفی آقاي خميني را سبب کفر و نجاست می‌دانست و کوزه شهید آقا مصطفی را آب کشید! حوزه‌ای که تقلیدی باشد و از تحقیق خالی و تهی

(۲۷۵)

باشد، افکار عالمان پیشین را پاس می‌دارد و به خود زحمت و اجازه نمی‌دهد که آن را نقد نماید. چنین حوزه‌ای به آرای عالمان گذشته رنگ تقدس می‌دهد تا جایی که نظرگاه مقابل آن را قداست شکنی و رویارویی با مقدسات می‌داند. درست است که عالمان گذشته خود مقدس بوده‌اند، اما چنین نیست که اندیشه‌های آنان عصمت داشته باشد و آنان دیدگاه حضرات معصومین علیهم‌السلام را دریافته و از همان خبر داده باشند. تحجّر و تعصب غیر عالمانه به موریانه‌هایی می‌ماند که به تدریج ریشه درختی را که بر آن لانه زده است، می‌خورد. خوارج دوران حضرت امیرمؤمنان رحمه‌الله و نیز ابوموسی اشعری‌ها خود را در هر دوره‌ای نشان می‌دهند و مالک‌اشترها که اندک می‌باشند نیز همواره بوده‌اند. وقتی جریانی تحجّر مآب بر جامعه حاکم می‌گردد و با نیروهای دارای ذهن پویا و فعال برخورد می‌کنند، حرکتی در بستر جامعه به وجود می‌آید. در طول این حرکت، برخی از نیروهای وابسته به جبهه تحجّر ـ که سلامت باطن دارند ـ خود را باز می‌یابند و از این جبهه جدا می‌شوند و نیروهای غیر وابسته نیز به طور طبیعی نیروهای آزاد اندیش هستند که پیرو عقل سلیم می‌باشند و در صورتی که خرد آنان سلامت دلایل ارایه شده را بیابد، به آن می‌پیوندد و هرچه از زمان بگذرد، جریان واپس‌گرا ـ که پوچی

(۲۷۶)

عقیده و باور دارد ـ موقعیت و چیرگی ظاهری خود را بیش‌تر از دست می‌دهد و جریان خردگرا آفتابی‌تر می‌شود. البته، گاه این امر پس از مرگ صاحبان اندیشه رخ می‌دهد. فلسفه ملاصدرا که در زمان خود نهضتی انقلابی ضدّ عالمان اخباری نقل‌گرا بود، نمونه‌ای از آن است. مغز متفکر این نهضت در زمان خویش به انزوا رفت و ملاصدرا در غربت کهک زندگی کرد و در غربت آن روز جان سپرد ـ به‌گونه‌ای که حتی مشخص نیست به طور قطع قبر وی در کجاست ـ اما امروز ایشان جریان حاکم بر فلسفه حوزه‌ها گردیده است. باید توجه داشت آگاهی و سلامت نیروهای جوان حوزوی بسیار بالاست و طلاب هوشمند و باسواد آن بسیار وارسته و شایسته‌اند و به همین جهت، روزی افکار واپس‌گرا و ارتجاعی را کنار می‌گذارند. البته، آنان باید از نظر فکری و علمی، خود را اقتدار بخشند و از تقلیدگرایی دور شوند و نیز از تقلید کورکورانه ـ که گاه رنگ قداست به خود می‌گیرد ـ دور گردند و دست‌کم احتمال دهند که ممکن است حقیقت جز آن چیزی باشد که اکنون می‌پندارند و به آن اطمینان دارند.

متأسفانه، برخی از حوزویان فرسوده امروز، نوآوری را ضد ارزش می‌دانند و کاری ندارند که این نوآوری از سر دقت و تحقیق است و سلامت دلیل پشتوانه آن است یا خیر. این در مَثَل، مانند آن است که اگر بینایی وارد شهر کورها شود، چشم داشتن وی در آن‌جا نقص شمرده می‌شود! در نوجوانی به کلیسا می‌رفتم و مسیحیت را نزد برخی از کشیشان درس می‌گرفتم. آنان هنگام دعا کردن چشم خود را می‌بستند و می‌گفتند: نمی‌شود کسی مسیحی باشد و چشم خود را باز نگاه دارد و آن را عیب

(۲۷۷)

می‌دانستند، اما من که برای تحقیق رفته بودم، چشم خود را باز می‌کردم و کسانی را نیز می‌دیدم که چشمانشان باز است و می‌فهمیدم که این‌ها مسلمان هستند.

مشکل حوزه‌های ما نیز همین است که بعضی از قشرهای کهنه و ظاهرمدار، نوآوری را عیب می‌داند. البته نوآوری باید دارای پشتوانه دلیل و حجت باشد و نظام منطقی استنباط و کشف حکم در آن مراعات شده باشد و این امر با سخن گفتن بدون مبنا و بنا و شکستن حدود و نداشتن نظام علمی تفاوت دارد. شیخ انصاری در فقه به پیامبری می‌ماند و متون وی دارای استاندارد علمی حوزه‌ها بوده و مورد پذیرش حوزه‌ها نیز قرار گرفته است. ایشان فتاوای خلاف مشهور بسیاری دارد و مواردی که وی با فقیهان گذشته مخالفت نموده، فراوان است. برای مثال، وی صوت مرجّع و مطرب را از این لحاظ که ترجیع و تطریب دارد، بی اشکال می‌داند و این سخن با هزار سال تاریخ فقه موسیقی مخالف است. وی غنا را به اعتبار لهوی بودن آن حرام می‌شمرد و نه غنایی بودن آن که می‌خواهد بگوید صدای غنایی دلیلی بر حرمتش نیست و بیان بودن هم دلیلی بر حرمت نمی‌شود.

به هر روی، عالمان پیشین ما بسیار وارسته، شایسته و مردمی بودند، ولی توان و سطح علم و تحقیق در آنان محدود و ضعیف بوده و برای دریافت یک گزاره علمی به بررسی چند کتاب بسنده می‌کردند. این‌جانب نه شهرت را حجت می‌دانم و نه اجماع را با همه اقسامی که دارد؛ مگر اجماع عالمان صدر غیبت کبری و قرن چهارم (اجماع قدمایی) در صورتی که مدرکی نباشد که چنین اجماعی هم دارای مصادیق گویا و

(۲۷۸)

متعدد نمی‌باشد. این در حالی است که بسیاری از اجماع‌ها ادعایی بیش نیست و وجود خارجی ندارد: به قول معروف در لسان اصولیون «المحصل لا یحصل والمنقول لا ینقل». بسیاری از اجماع‌ها ادعایی است که یا از سر تحقیق کافی نبوده و یا به سبب تقیه عنوان شده است. سوگمندانه باید اعتراف داشت حوزه‌ای که نوآوری و شکوفایی روشمند را ضد ارزش بداند، ناقص و ناتوان است و نمی‌تواند بار علم را در رهبری نسبت به توده‌های مسلمان و آگاه به مقصد برساند. حوزه باید همواره مولّد و نوآور باشد و باب تحقیق و تولید دانش را بسته نبیند و با استناد و کارشناسی لازم به ارایه گزاره‌های علمی بپردازد؛ به‌گونه‌ای که قابل احتجاج و پی‌گیری باشد. بسیاری از احکام فقهی فاقد استناد و حجیت است؛ هرچند سلف صالح یا مشهور آن را به تکرار بیان کرده باشند. مواردی از آن را در نوشته‌های خود خاطرنشان شده‌ام. نوآوری، تولید علم و از سر تحقیق سخن گفتن نیازمند شجاعت است و بنده تقیه در دانش‌های بشری و زمینی را در حال حاضر روا نمی‌بینم؛ چرا که دنیا به سرعت در حال رشد علمی است و روزی می‌رسد که به احکام فاقد دلیل و حجت، از نظرگاه علم اشکال می‌کند و آن را به باد نقد و انتقاد می‌گیرد؛ روزی که ممکن است این کار با دست‌هایی بیرون از حوزه صورت بگیرد. جا دارد که امروز نهضت علمی و نقادانه با گام‌های بلند نیروهای داخلی حوزه آغاز شود و مشکلات حوزه به امداد نیروهای خودی ـ که قصدی جز خدمت به دین ندارند ـ ترمیم گردد تا فردا کار به اغیار سپرده نشود. البته، مستند سخن گفتن و پرهیز از تقلید کورکورانه از گذشتگان سخنی است و لزوم پاسداشت

(۲۷۹)

حرمت آنان سخنی دیگر است و این دو با هم تنافی ندارد.

گاه پروا و احتیاط مؤمنانه عالمان شیعی در تحقیقات علمی آنان دخیل شده و به آن زیان زده است و عرصه احتیاط را در ارایه احکام شرعی برای آنان چنان وسیع نموده که تحقیق فقهی روح علمی خود را از دست داده است؛ در حالی که وارستگی باید در خدمت رشد علم باشد؛ نه آن‌که روحیه تحقیق را از انسان بگیرد و ضعف اراده در انتخاب گزینه درست را به او بدهد. گاه شده است که دستگاه‌های اجرایی و قضایی به دلیل احتیاط در فتوا از سوی فقیهان یا فقر فتوا ناکارآمد گردیده و با مشکلاتی دامنه‌دار رو به‌رو شده‌اند.

حوزه‌ها باید با نوآوری ـ که پیدایش و پالایش نظریه‌هاست ـ به ترمیم کارهای ناقص گذشتگان و تثبیت داده‌های سالم و درست آنان بپردازد و گزاره‌های کاذب را از آن حذف کند و یافته‌های جدید خود را بر آن بیفزاید. تحقیق علمی، به گفته عالمان: «باید با استفراغ وسع و نهایت فحص و تلاش صورت گیرد» و چه اشکالی دارد که عالمی در روند استنباط نظام‌مند حکم دینی به نتیجه‌ای نو برسد و مشکلات علمی گذشته را به صواب و درستی برساند؟ آیا کشف نقص کار گذشتگان عیب دانسته می‌شود و پافشاری بر عیب آنان نیکوست؟! اگر چنین باشد، می‌توان گفت: در فرهنگ حوزه نوآوری باید زشت و قبیح باشد. ما تلاش برای یافت حقیقت و رسیدن به فتوای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام را اشکال و عیب نمی‌دانیم و آن را سرسپردگی به خاندان وحی، عصمت، ولایت و حرکت در مسیر عقلانیت ناب و زلال می‌شمریم. البته این بحث نظیر بحث از

(۲۸۰)

وطن‌پرستی و دین محوری در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است که برخی وطن‌پرستی را بر دین محوری غلبه می‌دادند و شعار ملی را «خدا، شاه، میهن» قرار داده بودند. خداوند موضوعی حقیقی و معنوی است که مرز نمی‌شناسد و دسته‌ای شاه را باغبان بوستان کشور می‌دانستند و میهن نیز کشور است و برای دین رنگی قایل نبودند و آن را از حد یک سلیقه فراتر نمی‌بردند. این ماجرای پیش از انقلاب بود. با حاکمیت جمهوری اسلامی، این دین بود که محور شعارها قرار گرفت و بسیاری از دست‌اندرکاران آن زمان، کشور را برای دین می‌خواستند و وطن در سایه آن معنا می‌شد. برخی نیز تبلیغ از وطن‌دوستی را شرک می‌دانستند و برای وطن‌خواهی اساسی قایل نبودند. آنان برای اسلام مرز نمی‌شناختند و آن را هر جایی می‌دانستند و بر اساس آن، مرز کشورهای دیگر را به رسمیت نمی‌شناختند. اما حقیقت این بود که در زمان ستم‌شاهی این طاغوت بود که خود را سایه وطن‌پرستی تبلیغ می‌کرد و وطن ابزاری برای حفظ خود بود. هم‌چنان که برخی از کارگزاران، حزب خود را در پناه دین قرار می‌دادند و دین ابزاری برای حفظ خود بود. برخی دین و کشور را فرع و خود را اصل قرار می‌دهند. این در حالی است که در واقع کشور و یا وطن ظرف است و اسلام و تشیع یا مردم مظروف آن می‌باشند به طوری که ظرف بی مظروف اگرچه کم‌ارزش است ولی مظروف بدون ظرف امکان تحقق ندارد. برای زندگی درست و حفظ دین‌داری به «کشور» نیاز است و ارزش کشور هم به نوع درست زندگی و داشتن دین حق در آن است. پس «کشور ایران» با «دین» و «مردم» برای ما سه اصل به هم پیوسته می‌باشد که اصل و

(۲۸۱)

فرع ندارد و پیوستگی آن سه ارزش و بقای آن را تأمین می‌کند. البته مراد از این سه امر حقیقت واقعی و هویت حقیقی آن است که تأمین سلامت و سعادت جامعه و مردم در لوای دین است نه برداشت‌های شخصی و گروهی افراد. البته برداشت‌های افراد از این سه امر ممکن است با مطامع و غرض‌هایی همراه باشد که یا خیر است یا شرّ. حقیقت این است که وطن ما ایران است و تشیع از آن جدایی ندارد و با مردم یک حقیقت است که سه عنوان دارد. کشور و وطن زمینه و بستر دین‌داری است و هم‌چون باغی است که باغبان آن آموزه‌های دینی است و مردم میوه‌های آن درخت هستند. اسلام به عنوان دین حق می‌خواهد مردم جامعه و کشور را متحول کند و آنان را رشد دهد. باغبان هیچ وقت خاک باغ را به توبره نمی‌کند و آن را به باد نمی‌دهد. «اسلام» هم‌چون نهالی است که در زمین و بسترِ «کشور»، خود را نمایان می‌سازد و «مردم» را رشد و تعالی می‌دهد و آنان را به قوت و سلامت می‌رساند. با آن‌که اسلام مرز نمی‌شناسد، اما هر کشوری مرز خود را دارد و ما باید مرزها را به رسمیت بشناسیم. اصل را باید بر آبادانی و توسعه کشور با حاکمیت گزاره‌های دینی قرار داد و مردم را بندگان خدا دانست که پیرو و حامی دین هستند. دین و مردم از رهبری دینی حمایت می‌کنند و رهبر منافع مردم و کشور را در نظر می‌گیرد و هیچ گاه خود افراد در مکتب ما اصالت ندارند و هیچ گاه فردی اصل قرار نمی‌گیرد و حاکمیت ما حاکمیت اسلام است و افراد عنوانی دارند و شخص مسلمان یا فقیه یا حاکم اصالت ندارد. این عنوان شخص است که حاکمیت دارد و نه خود حاکم یا فقیه به عنوان یک شخص انسانی. اگر کسی خود را در نظام اسلامی اصل

(۲۸۲)

بداند، به شرک مبتلاست. اهتمام به وطن در قیاس با دین همانند اهتمام به وضو و طهارت برای نماز است. همان‌طور که وضو زمینه ورود به نماز است و نماز بدون آن محقق نمی‌شود، وطن نیز بستر حضور و شکوفایی دین است و اگر کشوری قوانین درست نداشته باشد، این کشور به کارایی بالا نمی‌رسد. برتری دین بر وطن نیز مانند برتری نماز بر وضوست. بله، این بحث‌ها برای کسی رخ می‌نماید که بخواهد خود را اصل قرار دهد و دین یا وطن را پناه‌گاه و سپری دفاعی برای خود و برای رسیدن به امیال و غرایز شخصی خویش بخواهد و بر آن باشد که چیزی برای خود فراهم آورد.

باید فراموش نکرد که کشور عزیز ما ایران، بعد از بیش از هزار و چهارصد سال که از هجرت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گذرد، توانسته است برای نخستین بار از فضای معطر آموزه‌های دینی که ریشه در فرهنگ شیعی دارد استفاده نماید. این فضای بارور و بالنده را باید مغتنم دانست. فضایی که در طول تاریخ و فضای موجود آن هزینه بسیاری برای فراهم شدن آن پرداخت شده است. ما ده‌ها هزار شهید داده‌ایم و هزاران خانواده داغدار عزیزان جوان خود شده‌اند. جانبازان بسیاری در این راه، سلامتی خود را از دست داده‌اند و فراوانی از آنان شب‌ها را تا به صبح به ناله و درد می‌گذرانند و آسایش و آسودگی جسمی برای آنان نیست. آه‌های آنان خواب را از چشمان همه می‌رباید. من وقتی جانبازان سرافراز کشور را می‌بینم از آنان خجالت می‌کشم. یکی از شاگردان ما طلبه‌ای جانباز است که روزی پانزده قرص مصرف می‌کند. این در حالی است که سیستم بدنی ما با خوردن یک

(۲۸۳)

قرص به هم می‌ریزد. این جانباز در کنار قرص‌هایی که مصرف می‌کند گوشت بوقلمون، کبک یا آهو نمی‌خورد و چیزی بیش از دم‌پختک یا شفته‌پلو نمی‌تواند تهیه کند. این انقلاب مجاهدت‌های مردم را با خود دارد. این انقلاب و این حوزه برای همین مردم است. حوزه قم نیز یک روزه به دست نیامده و با تلاش هزار ساله عالمان دینی است که موجودی امروز را دارد. محصولات فرهنگی و دینی امروز حوزه با قلم زدن حرف به حرف و سطر به سطر محققان و متفکران حوزوی در طول تاریخ به دست آمده است. با جهاد علمی و معنوی طلابی که پیش از انقلاب، با چشم خود دیدم که به دست کماندوهای شاه در مدرسه فیضیه تکه تکه و پاره پاره می‌شدند. گاه چند کماندو بر سر طلبه‌ای می‌ریختند و تا او را به کامیون نظامی خود می‌رسانند چیزی از او باقی نمی‌گذاشتند جز لاشه‌ای پر از خون. درست است ما مشکلاتی داریم، اما این‌جا ناسوت است و نمی‌شود زندگی آسوده و بدون مشکلی داشت. امروزه برخی از کارگزاران که خود را همه‌کاره انقلاب می‌دانند و در هر کاری دخالت می‌کنند، از بی‌دردان دیروز می‌باشند که هیچ نقشی در انقلاب نداشته‌اند. افرادی که هیچ هزینه‌ای برای پیروزی انقلاب پرداخت ننموده‌اند و حاشیه‌نشین و بیننده بی‌درد دیروز اما پر مدعای امروز هستند. شریکان دزد و رفیقان قافله که در آن کدخدایی می‌کنند. فرزندان راستین انقلاب در طول مبارزه و دفاع به شهادت رسیدند و آنان که امروز پهلوی خود را به پهلوی انقلاب گذاشته‌اند، افرادی دست‌نخورده و آک

(۲۸۴)

هستند که فرزندان دیروز انقلاب را به‌راحتی کنار می‌گذارند بدون آن‌که حتی افکار و ایده‌های انقلاب را در ذهن داشته باشند. اینان چون تازه به سیاست آمده‌اند، تازه نفس هستند و زور بیش‌تری دارند و آنان که قهرمان میدان رزم دیروز هستند و در پیچ و خم مشکلات و رخدادهای سخت انقلاب ضعیف شده‌اند را به راحتی بر زمین می‌زنند. در چنین فضایی این خیانت به انقلاب و اسلام است که ما تشنج‌آفرینی نماییم و بلوا ایجاد کنیم. ایجاد تشنج در امروز انقلاب معصیت است. حتی اگر کسی به ما زور می‌گوید، مجوز ایجاد تشنج نیست و باید آن را به خاطر خداوند تحمل نمود. اگر کسی زور می‌گوید ما باید او را بسان دیوانه‌ای بدانیم که فهم و عقل ندارد و بی‌درد است اما ما باید آن را تحمل کنیم؛ همان‌گونه که بر سر مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خاکستر و شکمبه ریختند اما ایشان با آن‌که می‌توانستند کسانی را بفرستند تا از عاملان آن انتقام بگیرند اما چنین ننمودند و آن را برای خداوند تحمل نمودند. باید ملاحظه داشت و تحمل نمود تا تشنجی ایجاد نشود و دشمن فضا را برای توطئه آماده نبیند.

اما در رابطه با ماندگاری انقلاب اسلامی باید گفت ماندگاری این انقلاب مرهون مجاهدت‌های علمی و فرهنگ‌سازی حوزه‌های علمی است. انقلاب اسلامی در صورتی که فرهنگ خود را از طریق حوزه‌ها بارور نسازد و از عالمان ربانی و مجتهدان واقعی دین بهره نبرد، ضمانت بقای خود را از دست می‌دهد. در صورتی که حوزه‌های علمی منبع تغذیه فرهنگ دینی در کشور نباشند و تنها ورودی‌های ویژه جامعه آزاد باشد که برای نظام اسلامی فرهنگ‌سازی نماید، به مرور زمان و رفته رفته

(۲۸۵)

نقش دین در نظام اسلامی کم فروغ می‌گردد و جامعه از دین فاصله می‌گیرد. مراد ما از حوزه‌های علمی نیز تنها آخوندها و لباس بر تنان نیستند، بلکه م حتوای غنی و درست و بدون پیرایه علوم دینی و فرهنگ والای شیعی و معارف اهل بیت علیهم‌السلام است که در مصادیق گویای فرهیختگان تحقق می‌یابد که در این صورت ممکن است هر فرد صالح، شایسته و متخصص بتواند عهده‌دار تبیین آن شود. ما نباید اندیشه آن را داشته باشیم که این نظام را باید حفظ کنیم چون نظامی است آخوندی، بلکه باید بگوییم این نظام چون نظامی اسلامی است، حفظ آن بر ما واجب است. البته، ما در الفاظ نزاعی نداریم و روحانیت و اسلام معنایی برابر می‌دهد و روحانیت شخصیتی حقیقی ندارد و به اعتبار عنوان حقوقی در نظر گرفته می‌شود. ما باید تلاش کنیم این کشور و این نظام مسلمانی به رشد و تعالی خود ادامه دهد. نقش عالمان دینی در این نظام، نقش کارشناسی و تخصصی است و آنان هستند که می‌توانند اسلامی یا غیر اسلامی بودن طرح و برنامه‌ای را به دست آورند. البته کسی که عالمی دینی است باید دینی یا غیر دینی بودن چیزی را با روش‌های علمی آن به دست آورد و نه با دگم‌بازی، ارتجاع، استبداد، قلدری و تعصب که همه در ناآگاهی و نادانی ریشه دارد. حوزه‌ها برای رسیدن به این مهم نیازمند تحولی اساسی در ساختار مدیریتی و آموزشی خود هست و باید به‌روز و مدرن گردد بدون آن‌که از سبک‌های رایج آموزشی غیر صحیح تأثیر پذیرد که با نظام اجتهاد و استنباط و تربیت نیروی متفکر و خلاق که قدرت نظریه‌پردازی داشته باشد سنخیتی ندارد. ما باید جایگاه حوزه‌های علمی در نزد مردم را به چنان سطحی ارتقا دهیم

(۲۸۶)

که مردم با شنیدن نام عالمان حوزه‌های علمی، افرادی دانشمند و پردان و توانا را به ذهن آورند و مجموعه‌ای قوی در علم و دانش را به خاطر آورند، نه افرادی مرتجع و واپس‌گرا که طالبانیسم را تداعی کند. حوزه‌ها باید مهد علم، تمدن و روشن‌فکری باشد. البته این واژه‌ها هم‌اکنون مسموم شده است و باید آن را با احتیاط و در جای خود به کار برد و ما معانی مسموم آن را اعتبار نمی‌نماییم. ما، هم به تدین علمی و بدون پیرایه نیاز داریم که سعادت اخروی ما در گرو آن است، و هم به تمدن شفاف که سلامت دنیوی را تضمین می‌کند. ما نباید در پی تجدد و دگراندیشی باشیم، بلکه باید پی‌گیر بنایی تازه در تمدن باشیم. تمدن نیز بدون پشتوانه فرهنگی و علمی شکل نمی‌گیرد. ما به کسی متدین می‌گوییم که در حوادث و به گاه فتنه‌های فردی یا عمومی، خودنگه‌دار است و حریم‌ها و مرزها را نادیده نمی‌انگارد و خداوند را به فراموشی نمی‌سپرد، نه کسی که از منزل به محراب و از محراب به منزل می‌رود و محراب برای او نانخور است، نه محل عروج و بر شدن به مراتب برتر. کسی متدین است که خود را در پیشامد بلاها نبازد و سختی‌ها و مشکلات نتواند او را از مسیر حق باز دارد و حق را با تهدیدها و ارعاب‌ها و یا وعده‌ها ترک ننماید و دنیا چنان چشم او را پر ننماید که نتواند حق را ببیند یا نخواهد که ببیند و خودنگه‌داری او نیز به سبب ایمان و تقوای وی باشد، نه به انگیزه‌ای دیگر. برای رسیدن به تمدن نیز باید تحمل‌پذیر باشیم و با آزاداندیشی، میدان را برای تولید علم دینی باز بگذاریم و با هم بحث نماییم نه آن‌که بر یک‌دیگر فریاد بر آوریم و چماق تفسیق و تکفیر بر هم وارد آوریم و فضا را با سم مهلک و کشنده

(۲۸۷)

تهمت و افترا آلوده سازیم و جوان‌مردی را به دیار فراموشی و غفلت وا نهیم و وفایی به هیچ آموزه‌ای دینی نداشته باشیم.

حوزه باید محتوای علمی خود را باز یابد و در مسیر فرهنگ‌سازی برای خود و دیگران اقدام کند؛ همان‌گونه که روزی شیخ بهایی رحمه‌الله در همین حوزه‌ها برای پایتخت آن روز ایران منار جنبان را می‌سازد که هنوز برای گردشگران و دانشمندان خارجی جاذبه دارد. همان‌طور که عالمی دیگر در شمال کشور چشمه‌ای را ایجاد کرده است که دو ساعت به دو ساعت آب آن از جوشش می‌افتد و دوباره فوران می‌کند. میزان فوران آن نیز در تابستان و زمستان متفاوت است. این چشمه دارای سیستمی علمی است و کرامت هم نمی‌باشد و باید برای آگاه‌سازی مردم از نوع مهندسی آن تلاش کرد. روحانیان دیروز به سلاح علم مجهز بودند و هم‌اکنون این ابزار را به نوعی از دست داده‌اند. عالم باید جامع و کارآزموده باشد تا بتواند در فضای علمی امروز نفس بکشد و دین خود را ارایه نماید.

در محفلی از ما دعوت شد تا در چند جلسه برای بسیاری از هنرمندان و مدیران رسانه ملی از فلسفه هنر بگویم. این بحث‌ها برای آنان بسیار جاذب و جالب بود. در بررسی و ارزیابی این جلسات می‌گفتند شما تنها روحانی هستید که توسط این هنرمندان پذیرفته شده‌اید و آنان برای شما لطیفه‌ای نساخته‌اند و این امر حسن نیت آنان نسبت به شما را می‌رساند و احساس آنان این بوده است که شما نیز از جنس خود آنان می‌باشید. من برای آنان از چیزهایی می‌گفتم که در هیچ کتابی نخوانده بودند. حوزه علمی اگر بخواهد برای هنرمندان سخنی داشته باشد نمی‌تواند موسیقی را

(۲۸۸)

نداند و مبانی فلسفی هنر و ساخت فیلم را نشناسد. ما کتابی در آموزش مقامات موسیقی ایرانی چاپ کردیم که بعضی از حوزویان بر ما خرده می‌گیرند که چرا موسیقی را ترویج نموده‌اید. حوزه‌ها باید همه چیز را بدانند و بر هر دانشی تسلط داشته باشند و هر زبانی را بدانند تا بتوانند در دنیای علمی امروز سخن دین را برای متخصصان هر رشته تبیین کنند. اگر من ادعا نمایم که می‌توانم به موسیقی‌دانان کشور اموری را آموزش دهم که در کتاب‌ها و در رشته آموزشی آنان نیست آیا برای حوزه افتخار نیست. مجتهد تا موسیقی را نشناسد نمی‌تواند از احکام آن سخن بگوید. حوزه‌های قدیم ما حتی سحر و جادو را نیز می‌شناخته است تا بتواند با ساحرانی که بر علیه دین فعالیت می‌کنند یا دست به امور غیر مجاز می‌یازند برخورد مناسب داشته باشد. این در حالی بوده است که عالمان شیعی همواره در دست حاکمان جور و طاغوتی اسیر بوده‌اند و صاحب دولت و حکومت صالحان نبوده‌اند. در آن زمان ما عالمانی داشته‌ایم که سحر و جادو را می‌شناختند. برخی از آنان موسیقی‌دان و مهندس بوده‌اند اما به سبب نداشتن دولت و حکومت، آن را پنهان می‌کرده‌اند. طلبه‌های امروز ما باید بسیار واقع‌بینانه بیاندیشند و روشن، باز، مدرن و امروزی باشند و تدین را در کنار تمدن داشته باشند. ما بارها گفته‌ایم که طلبه باید تمامی مفاسد و گناهان را بشناسد بدون آن‌که آلودگی به آن پیدا کند؛ همانند پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد بدون این‌که بیمار شود. ما استادی داشتیم که انواع شراب‌ها را به ما یاد می‌داد. از کنیاک تا عرق سگی را یکی یکی توضیح می‌داد و عوارض هر کدام را بیان می‌نمود. من هم‌اکنون با چشم

(۲۸۹)

بسته می‌توانم انواع شراب‌ها را تشخیص دهم. مجتهد اگر چیزی نداند و فقط ادعای وی گوش فلک را کر نماید، نه‌تنها کمکی به پیشبرد دین ندارد، بلکه مانع تعالی آن نیز می‌باشد.

من در کودکی و نوجوانی هر چیزی را به اشاره استاد معنوی خویش آموزش می‌دیدم و برای آن نیز هزینه‌های بسیاری پرداخت می‌نمودم. من بسیاری از اهل فساد را با تخصصی که در زمینه فساد آنان داشتم از این کار باز داشتم. بسیاری از آنان را هم‌چون ساحران فرعون به سبوح قدوس باز گرداندم. با درویش‌ها و علی اللهی‌ها نیز بحث‌های زیادی داشته‌ام. برخی از آنان حتی تصرفات غیبی نیز داشتند. بعضی حتی آتش و زغال گداخته می‌خوردند. من به آنان گفتم حاضرم با شما مباهله کنم. آنان در یکی از ماه‌های رمضان گرد هم آمدند. برخی از درویش‌ها تا ناف ریش داشتند و سبیل آنان تا زیر لحیه بود. آنان با آن همه غروری که داشتند در آن بحث همانند گنجشکی شده بودند که در آب افتاده بود. یکی از آنان آکاردیومی آورد تا بنوازد، یکی نیز تاری در دست داشت، او تا می‌خواست شروع به نواختن کند به او گفتم نشد، باید نخست بگویی در چه دستگاهی می‌خواهی بنوازی و سپس شروع کنی. او گفت من اسم آن را نمی‌دانم. من غرور آنان را با همین موسیقی شکستم. دستگاه شوشتری، افشاری، همایون، سه‌گاه و دیگر دستگاه‌ها را برای آنان توضیح دادم و او به صورت کامل گیج شد و گفت من همین دستگاه ضربی را نیز نمی‌توانم بنوازم. بعد گفتم دیگر چه کسی می‌خواهد بنوازد و هیچ کس زبان باز نکرد. بعد از آن از عرفان گفتم و آنان که خود را خوب می‌شناختند پا را از گلیم خود فراتر

(۲۹۰)

نگذاشتند و در لاک خود فرو رفتند و بعد از آن به همان مسجدی می‌آمدند که پیش از آن به آن سنگ می‌زدند و با امام جماعت آن دعوا می‌کردند. این در حالی بود که یکی از اعاظم که مرحوم شده است به نجاست این افراد فتوا داده بود؛ چرا که وی افکار آنان را نمی‌شناخت. آنان نه کافر بودند و نه نجس، بلکه مربی سالمی نداشتند که آنان را تربیت کند. اگر شما موسیقی و عرفان ندانید نمی‌توانید چنین گروه‌هایی را به سوی معارف درست شیعی دعوت نمایید. ما موسیقی را می‌دانستیم تا بتوانیم با آن از حریم دیانت دفاع کنیم. در عرفان نیز آنان طفل راه به شمار می‌روند و عرفان توحیدی و ولایی شیعی که متأسفانه تاکنون در جایی به تفصیل تبیین نشده است به هیچ وجه با عرفان آنان قابل قیاس نیست. ما وقتی از فضایل و مناقب حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام بر اساس مبانی عرفانی خود سخن می‌گفتیم آنان بی‌هوش می‌شدند و شیعیان آن منطقه بهت‌زده آنان را می‌نگریستند. ما نباید افراد جامعه را به‌راحتی از خود برانیم و ریزش‌ها را بسیار نماییم. مغزهای بسیار و توان‌های فراوانی در حالی خاک ایران را ترک کردند که به آن عشق داشتند و نمی‌توانستند دوری از این خاک را تحمل نمایند اما برخی از برخوردها ترس را به جان آنان ریخت و آن شد که نباید می‌شد. من در ابتدای انقلاب یکی از اساتید بزرگ حوزه را دیدم که به فیضیه می‌آمد و شب را در آن‌جا می‌خوابید و می‌گفت فرزندان من تلویزیون نگاه می‌کنند که آهنگ‌های غنایی دارد. حوزه ما دارای چنین خشکی و جمودی بود و رفته رفته ملایم و نرم شدند اما همین امروز هم به ما اشکال می‌کنند که چرا در موسیقی کتاب نوشته‌اید. برخی نیز در ابتدا استفاده از تلویزیون

(۲۹۱)

رنگی را مجاز نمی‌دانستند. این افراد چون دگم و بسته هستند و در لایه‌ی‌های زندگی گیر کرده‌اند و چیزی ندیده‌اند از صفحه تلویزیون نیز منفعل می‌شوند و این با جامعیتی که برای طلبه لازم است منافات دارد. طلبه باید چنان قوی باشد که مردم به‌خوبی لمس کنند که آگاهی‌های وی به مراتب بیش از آنان است و آنان به تخصص و دانش وی نیاز دارند. اگر مردم دانش ما را محدود ببینند از ما و از دینی که داریم می‌گریزند. هم‌اکنون به ما خرده می‌گیرند چرا از شوشتری و ابوعطا سخن گفته‌ایم. کسی که این خرده را بر ما می‌گیرد به هیچ وجه شوشتری و ابوعطا را نمی‌شناسد، اما اگر پیشتازان موسیقی ایران را نزد من بیاورند، من موضوع و حکم موسیقی را چنان با تخصص کامل برای آنان توضیح می‌دهم که اگر چیزی را حرام بدانم ایشان با بصیرت کامل می‌پذیرد و ما را به ناآگاهی متهم نمی‌کند. روزی در محضر علامه الهی قمشه‌ای رحمه‌الله بودم و آقای خوانساری که از بزرگان موسیقی ایران بود بر ایشان وارد شد. آقای الهی گفت من امروز می‌خواهم ایشان را پیاده کنی و بعد از موسیقی ما تمجید کرد. در موسیقی اگر بخواهید کسی را ضربه فنی کنید به گوشه‌ها می‌روید و ما چنین کردیم و آقای الهی بسیار خرسند بود که طلبه‌ای نوجوان می‌تواند در برابر یکی از موسیقی‌دانان چنین استقامتی داشته باشد. وی بسیار ذوق‌زده و خوش‌حال شده بود و این از صفا و از مسلمانی ایشان بود. آقای خوانساری در آن جلسه گفت شما برای بچه‌های ما کلاس آموزشی بگذارید اما من گفتم این درس‌ها فقط برای طلبه‌هاست و ما وقف طلبه‌ها هستیم. در فصل جوانی به قم آمدم. بسیار سرحال و جوان

(۲۹۲)

بودم. در آن زمان، همین کتاب کوچکی که الان چاپ شده؛ یعنی آموزش مقامات موسیقی ایرانی را به طلبه‌ها درس می‌دادم. این کتاب بیش از صد صفحه نیست ولی کسی نمی‌تواند آن را بدون استاد و آموزش بخواند. ما نیز آن را به طلبه‌های مستعدی که در فقه یا فلسفه توانمند بودند آموزش می‌دادیم. موسیقی و رقص از شعبه‌های فلسفه است و دانستن آن برای کسی که می‌خواهد فلسفه بیاموزد لازم است. حوزه‌ها برای تعالی خود نیازمند آن است که دانش‌های تجربی مانند نجوم را در دوره آموزشی خود داخل نماید. سحر، جادو، علوم غریبه، دانش استخاره و تعبیر خواب نیز چنین است. ما باید همواره نیروهایی توانمند در هر یک از این رشته‌های قدرتی داشته باشیم تا اگر کسی خواست ما را به مناظره دعوت نماید از پس وی بر آییم. حوزه بدون در اختیار داشتن چنین دانش‌هایی قدرت بحث خود را از دست می‌دهد. متأسفانه دگمی چیره امروز بر حوزه و متولیان ناآگاه و بسته مانع عملیاتی شدن چنین اموری در حوزه می‌شوند. البته این بازخوردها در سنین فرتوتی افراد است و طلبه‌های جوان ما ذهنی باز و شفاف دارند و به حرف‌های مرتجعان و واپس‌گرایان توجهی ندارند اما نبود نظام آموزشی منسجم نیز ممکن است راه آنان را طولانی سازد و انحرافات و اعوجاج‌هایی را موجب گردد.

حوزه باید سعی نماید بیش‌ترین آموزه‌های دینی را کشف نماید و آن را مستدل سازد و نیز پیرایه‌هایی که به مرور زمان بر اثر فهم ضعیف برخی از افراد یا رسومات نادرست اجتماعی به دین وارد نموده است را شناسایی و به صراحت، غیر دینی بودن آن را اعلام دارد. هم‌چنین برای تحقق این مهم،

(۲۹۳)

باید میدان را برای مجتهدان آزاداندیش باز گذارد و چماق تکفیر و تفسیق را از دست متولیان کهن‌سال خود بگیرد و در بحث و مناظره سعه صدر در بحث و مناظره داشته باشد. هم‌چنین باید سعی شود مناظره‌هایی بسیار حساس به صورت مستقیم در دید رسانه‌ها داشته باشد تا کسی به پشتوانه قدرت مخفی خویش کسی را که در دانش توانمند است؛ هرچند طلبه‌ای جوان باشد، به محاق نکشاند. برخورد ما با روشن‌فکران و اهل تخصص‌های تجربی یا انسانی نیز باید به همراه بزرگ‌منشی باشد و محیط گفت‌وگو و بحث با آنان باید از دعوا و جنجال خالی باشد. اگر ما چنین کنیم آنان در دامن کشورهایی هم‌چون آلمان، فرانسه، کانادا، آمریکا و دیگر کشورهای غربی پناه نمی‌گیرند تا با استفاده از امکانات رسانه‌ای آنان بر علیه دین یا انقلاب اسلامی به تبلیغ بپردازند. بسیاری از زیان‌هایی که بر انقلاب و حوزه‌ها تحمیل می‌شود برآمده از چیرگی تفکرات واپس‌گرایانه و طالبانیسمی است. در دنیای علمی امروز، کسی تمدن دارد که قدرت بحث و سخن داشته باشد، نه آن‌که چماق انسان‌های اولیه را به دست گیرد و با شعارهایی که برای جامعه جهانی قابل فهم نیست، بالا و پایین کند و شاخ و شانه بکشد. شیوه تفاهم و دیالوگ، یکی از دروس مورد نیاز برای طلبه است. در این تحول نیز باید قصد قربت داشت و انگیزه‌های نفسانی و غِلّ، غرور و خودنمایی را دور ریخت و به خدا و دین اندیشید که وظیفه پاس‌داری از آن بر دوش ما می‌باشد. ما باید بتوانیم یاد بگیریم با مردم خود مهربان باشیم و بر کسی فریاد نیاوریم و دست خود را برای کسی محکم به هم نفشریم و آن را مشت ننماییم. دست ما باید همیشه برای همه مردم

(۲۹۴)

جهان باز باشد و کسانی که مشکل دارند و می‌خواهند به معرفت ناب دست یابند و برای نیازهای روحی خود پاسخی در خور بیابند باید چنان از ما آسودگی خاطر داشته باشند که حتی اگر نظام اسلامی نیز آنان را تحت تعقیب قرار داد به دامان عالمان دینی پناهنده شوند و در زیر لوای مهر و عطوفت آنان آرام گیرند. عمامه باید نماد مهر و محبت باشد و قبا باید آیین عشق و خردورزی گردد و عالم باید صفای سادگی و پاکی معنویت و عطر روح‌افزای ملکوت را میهمان قلب‌ها و دیده‌ها نماید و باور راستین مردم این باشد که عمامه تاجی است که بر سر فرشته‌صفتان قرار می‌گیرد. آنان که جانی دارند به پاکی آب و آیینه و به طراوت فضایی بارانی بر آبشاری که درختان انبوهی را در کنار خود دارد. همانان که از بلندای وجودشان، دانش‌های راستین جوشش دارد که منبع آن صحیفه فاطمی است و نسیم خنکای معرفت علوی از وجود آنان بر می‌خیزد. معرفتی که شهد ولایت را به کام سوختگان در کویر غیبت می‌ریزد و بر یتیمان آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله مهر پدری دارد و از آنان دست‌گیری می‌کند چونان فرزندی معنوی که در آغوشی گرم، دست نوازش بر سرِ پر درد خود می‌بیند. ما نباید به بی‌سوادی و خشونت و نداشتن تمدن متهم گردیم. همان‌گونه که در ابتدای این سخن عرض نمودم ما نسبت به خون شهیدانمان مدیون هستیم و فردای قیامت از آن پرسیده می‌شویم و نسبت به حفظ میراث آنان؛ که فرهنگ تشیع است، بازخواست می‌شویم. ما نباید برخوردی که مرحوم صاحب جواهر رحمه‌الله با شیخ احمد احسایی داشت را پیش گیریم که نتیجه آن چنین شد که فتح‌علی شاه قاجار از شیخ احمد دعوت کرد و با تقلید از او، شیخیه را رواج

(۲۹۵)

داد که آثار آن هنوز در گوشه گوشه مراکز کشور، به‌ویژه کرمان وجود دارد و برخی از آنان در مراسم شستن و کفن و دفن مرده‌های خود چکمه و لباس قرمز می‌پوشند. بسیاری از فرقه‌های انحرافی از علمایی بوده است که به جای شنیدن پاسخ و به جای بحث، مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند و به خاطر رنجشی که از فقیهان دینی پیدا می‌نمودند از آنان کنار می‌گرفتند و متأسفانه گاه به کمین ایادی استعمار گرفتار می‌شدند. زور و قلدری منشأ پیدایش بسیاری از فرقه‌های انحرافی است. مرحوم شیخ فضل اللّه نوری به هنگام اعدام، نامه‌ای به عنوان وصیت‌نامه نوشت و سفارش نمود این نامه در جایی باز شود که صاحب کفایه و سید ابوالحسن اصفهانی حضور داشته باشند. او اعدام شد اما این دو نفر در یک مجلس با هم نمی‌نشستند و به وصیت وی عمل نمی‌کردند. جناب نوری بر آن بود تا به این دو عالم بزرگ دینی اعلام دارد این اختلاف شما بود که مرا به دار اعدام کشید، وگرنه استعمار نمی‌توانست مرا اعدام کند. این دو مجتهد نمی‌توانستند با هم دیالوگ و گفت‌وگو داشته باشند. انقلاب ما نتیجه هزار سال رنج‌ها و محنت‌های شیعه و عالمان آن است. پیش از انقلاب، نوامیس ما امنیت نداشتند و برای این‌که کسی را تهدید به انجام کاری کنند دختر او را به‌راحتی می‌دزدیدند. متأسفانه، امروزه برخی از کارگزاران بی‌درد می‌خواهند این همه تلاش پر برکت پر از محنت و درد را به‌راحتی ضایع کنند و هدایت‌های ربانی دیانت را نادیده انگارند و مردم را از الطاف الهی دور دارند که انشاء اللّه خداوند آن‌ها را ناکام می‌سازد و پیروزی با دین و مردم خواهد بود. البته باید توجه داشت دین و انقلاب، هنوز مانع بزرگ

(۲۹۶)

عالمان مرتجع را در پیش روی خویش دارد. واپس‌گرایانی که نه اطلاعاتی از دنیا دارند و نه از آخرت چیزی را به اطمینان و یقین می‌دانند، اما هرچه تصور نمایید ادعا و امکانات دارند. ما باید فضا را باز نماییم و به مردم و به دانشمندان خود اجازه گفتن دهیم. بگذاریم تمامی ذایقه‌ها از تجربه‌های روشمند و علمی خود بگویند و هر سلیقه‌ای متاع خود را به بازار عرضه دارد و دین درست و علم و آگاهی محور تشخیص گزاره‌های صادق از کاذب باشد.

در این‌جا چنان‌چه مقدور است فهرستی از آثار فکری خویش ـ اعم از فقهی، اصولی، عرفانی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ـ را لطف بفرمایید تا این مرکز نمایه‌ای از آن را در اختیار داشته باشد؟

نخستین کتابی که از بنده منتشر شد، کتاب «اصول الحاد و خدا انکاری همراه با نقد و تحلیل» بود. در این کتاب با رویکردی عقلی و در قالبی کفرگرایانه به موضوع خدا نگریسته‌ام و نخست از زبان کافری ملحد سخن گفته و آن‌چه دلیل نقض بر وجود خدا بوده و به‌گونه‌ای می‌توانسته در انکار خداوند مؤثر باشد، آورده‌ام. این کتاب هم اشکالاتی که به مبدء فاعلی وارد است و هم اشکالاتی که به علت غایی باز می‌گردد را به بحث می‌گزارد و برخلاف روش بزرگان و اعاظم که در بحث توحید و خداشناسی به عنوان نماینده‌ای توحیدی وارد بحث می‌شوند و از همان ابتدا موضع اثبات‌گرایانه دارند و در آغاز کتاب خویش خطبه توحیدی می‌آورند، ما نخست با چهره‌ای انکارگرا سخن گفته، سپس در بخش پاسخ‌ها پنبه تمام دلایل انکارگرایان را رشته کرده‌ایم و در پایان کتاب، تک بیت غزل عشق،

(۲۹۷)

یعنی آیه شریفه: « شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِما بِالْقِسْطِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»(۱) را آورده‌ایم.

دومین کتاب که تاکنون چهار جلد آن منتشر شده «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» است. این کتاب ـ که پیش‌بینی می‌شود به سی جلد برسد ـ دیدگاه تمام کسانی که به نوعی در رابطه با زن و نقش‌ها و کارویژه‌های وی نظریه‌پردازی کرده‌اند ـ خواه در آیات و روایات باشد یا در سخنان عالمان دین و یا گفتار دانشمندان داخلی یا بیگانه ـ به بحث، تحلیل و نقد می‌گذارد و کاستی‌های آرای بسیاری از عالمان و دانشوران را می‌نمایاند و نظرگاه‌هایی خاص و نو در این باب دارد که مستند به دلایل عقلی و فلسفی و مسایل روان‌شناسی و هماهنگ با آیات قرآن کریم و سنت حضرات معصومین علیهم‌السلام است که چهار جلد منتشر شده تنها بحث‌های کلان و کلی آن آمده است. در این چهار جلد، تمامی اشکالاتی که به نظرگاه‌های دینی و احکام فقهی زنان وارد شده، آمده است و با بیان حکمت و فلسفه این احکام، از دیدگاه شریعت دفاع شده است. از این رو می‌توان آن را نوشتاری بدیع و نوبنیاد در ساختار فقه با عنوان «کتاب النساء» دانست.

چندین جلد کتاب نیز به ارایه راهبردهایی برای نظام‌مندی حوزه‌های علمی و گذر از چالش‌های پیش روی آن نگاشته‌ام. این‌جانب نزدیک به چهل سال است که در این‌باره می‌اندیشم و در این رابطه فکر می‌کنم. در این‌جا نمایه‌ای از این آثار ـ که پیش از این در مؤسسه ظهور شفق تنظیم شده است ـ تقدیم می‌گردد.

  1. آل عمران / ۱۸.

(۲۹۸)

این نمایه در پایان همین کتاب آمده است.

شما از مؤسسه «ظهور شفق» نام بردید. این مؤسسه تنظیم و نشر آثار شما را به عهده دارد. در این خصوص نیز توضیحاتی بفرمایید.

مؤسسه ظهور شفق با هدف آماده‌سازی آثار و کتاب‌های این جانب در سال ۷۸ تأسیس شده است. البته بنده تأسیس آن را به ناچار پذیرفتم؛ زیرا مرکزی که بتواند نوشته‌ها و نوارهای درسی را بی‌نقص و اشکال، بدون طمع‌ورزی و تنها به انگیزه نشر علم برای چاپ آماده کند، وجود نداشت یا من سراغ نداشتم. به‌ویژه آن که مجموعه‌ای آزاداندیش و رها از تعصب علمی یا شخصی کم‌تر یافت می‌شود. البته بنده در پی تأسیس دانشگاهی هستم که طی دوره‌ای چهار ساله، اندیشه‌های ما را در تمام رشته‌های علوم انسانی آموزش دهد و مواد درسی آن بر اساس این افکار تنظیم گردد تا با تکیه بر محققان، کارشناسان و مبلغان فرهیخته، اسلام ناب و خردمندانه را به دنیا ارایه نماید؛ اسلامی مستند به دلایل معقول و بی‌پیرایه که هر عقل سلیمی در هر جای دنیا از آن استقبال کند؛ نه این‌که حالت فرار و نفرت به او دست دهد. اسلامی کاربردی در جامعه امروز که نیازهای بشری را درک و بر آورده نماید. اسلامی علمی با محتوایی متقن و غنی که به هر نقدی پاسخ‌گو باشد. ما نسبت به اجرایی شدن اسلام در زمان غیبت عصمت تکلیف داریم و باید پی‌گیر آن باشیم. انجام این مهم بدون پشتوانه ممکن نیست و در حال حاضر این نظام اسلامی است که باید آن را هدف برتر خود بداند. البته توفیق آن با خداست و ما به اندازه توان خود تلاش و پی‌گیری می‌کنیم.

(۲۹۹)

با توجه به گذشت وقت، ضمن عذرخواهی از تصدیع وقت جناب عالی، از این‌که وقتی را در اختیار این مرکز قرار دادید، تشکر می‌کنیم. امید است در جلسات آینده، خاطرات شما از دوران مبارزات و رژیم ستم‌شاهی و نیز خاطرات بعد از پیروزی انقلاب را به تفصیل بشنویم تا سندی ماندگار از آن دوران در اختیار آیندگان قرار دهیم. وما توفیقنا إلاّ بالّله، علیه توکلت و علیه أنیب.

(۳۰۰)