۱۳۹۵-۰۳-۱۲

تفسیر هدی / جلد سوم: فصل هشتم: بندگی

خوف

«خوف» گاه در برابر «حُزن» قرار می‌گیرد. خوف ترس از آینده است و این که در آینده چه می‌شود. لازم آن «فکر» و اندیشه است که جست و جوی راه‌کار برای موفقیت در آینده است. «حزن» تأسف و تألم نفسانی بر گذشته است و این که اسفا که چنین شد. لازم آن می‌شود «غصه» و تألم باطنی بر گذشته باشد. خوف با حزن و غصه با اندیشه در تقابل است. کسی که می‌اندیشد، به آینده نظر دارد و آن که غصه می‌خورد، گذشته را

(۳۳۵)

می‌بیند. حزن و غصه هر دو چون نگاه به گذشته دارند نقش سازنده ندارند و گاه خمودی می‌آورند، ولی خوف و اندیشه چون نگاه به آینده دارد می‌شود سازندگی داشته باشد. حزن برای آن که سلامت داشته باشد باید رنگ خوف به خود بگیرد تا ماجرای گذشته تکرار نشود و از آن عبرت گرفته شود.

در خوف، حزم‌اندیشی، احتیاط، ملاحظه، اهتمام و محافظه‌کاری است به سبب ضعفی که احساس می‌کند. در برابر خوف، «رجاء» نیز قرار می‌گیرد که امیدواری، توقع و انتظار مثبت است با نگاه به نقاط قوتی که دارد. تخویف و ترساندن دیگران می‌شود مذموم باشد یا ممدوح. تخویف ممدوح سبب احتیاط، حزم و ملاحظه می‌شود؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: «یخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یا عِبَادِ فَاتَّقُونِ»(۱). بعضی از ترس‌ها حقی است و خداوند آن را در نهاد آدمی می‌اندازد.

شیطان نیز دوستان خود را که افراد ضعیف و بی‌ایمان هستند به ترس می‌اندازد: «إِنَّمَا ذَلِکمُ الشَّیطَانُ یخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۲). باید به این آیات، آیهٔ زیر را اضافه نمود. آیه‌ای که قرائت آن بسیار دلنشین است و باید آن را تحسین کرد. به به! که بنیاد هر ترسی را از درون آدمی منهدم می‌سازد: «أَلَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَیخَوِّفُونَک بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ»(۳).

    1. زمر / ۱۶.
    2. آل عمران / ۱۷۵.

(۳۳۶)

برخی از بیماری‌های روانی را با ایجاد ترس و تخویف و به وجود آوردن استرس، می‌توان درمان کرد. چنین استرس‌هایی سبب می‌شود چیزهایی را به یاد آورد یا مطالبی را فراموش کند و حالت روانی موجود او را بهبود بخشد. این کار نیاز به مهارت در شناخت مراتب نفس و آسیب‌های آن دارد و از روان‌شناسی غربی بر نمی‌آید. در درمان سکسکه می‌شد از تخویف استفاده کرد.

خوف اگر زمینهٔ الهی و عقلانی داشته باشد ممدوح است و چنان‌چه خلقی و غیر الهی باشد مذموم است. ترس از غیر با ملاحظهٔ غیر، ترسی مذموم است و ترس از غیر اگر جنبهٔ حقی داشته باشد، ممدوح است و همان فرار کردن از حق تعالی به حق تعالی است.

عواملی که می‌تواند ایجاد ترس کند یا حق تعالی است یا قدرت برتری که عدالت ندارد و یا توهمات و خیالات و موهومات نفسانی است.

حزن با غصه قرین می‌شود در مقابل عقل‌ورزی که آینده‌نگری در آن است. حزن امری قلبی و پی‌آمد حادثه‌ای تکوینی است. حزن و دلگیری یا خودآگاه است که فرد می‌داند برای چه چیزی محزون است یا ناخودآگاه است و نمی‌داند چرا دلگیر شده است. دلگیری و حزن ناخودآگاه عوامل فراوانی دارد و شکستگی‌های روحی یا مشکلاتی که در نژاد و ژن و در اعقاب او وجود داشته است دلیل آن می‌گردد. دلگیری

    1. زمر / ۳۶.

(۳۳۷)

مانند انقباض عضلات جسم است که دل محزون گرفته می‌شود و قبض پیدا می‌کند. چنین نیست که تمام افراد انسانی نسبت به عوامل حزن‌انگیز واکنشی یکسان نشان دهند، بلکه هر یک واکنشی متفاوت دارد. عاملی ممکن است کسی را محزون کند و دیگری را نه. برای نمونه، اگر خانواده‌ای پدر خود را از دست بدهند، یکی سردرگم و کلافه می‌شود، یکی خسته می‌گردد، یکی ناله و ضجه می‌زند، یکی در خود فرو می‌رود، یکی میل به بودن با دیگران پیدا می‌کند و هر یکی این حزن را به گونه‌ای نشان می‌دهند. حزن که تألم باطنی است به سبب مشکلات و نواقص پیش می‌آید و کسی اسباب آن را نیکو نمی‌داند. این واکنش‌ها بر اساس سجایای وجودی و توانمندی‌های افراد است. برخی ضعف نفس دارند و کنترل خویش را در برابر عوامل حزن‌انگیز از دست می‌دهند، مگر آن که اهرمی مثبت در کنار آن ایجاد گردد، برای نمونه حزن نسبت به اولیای خدا از باب قرب به آنان قرار داده شود.

خوف در برابر امنیت است. کسی ترس ندارد که به امنیت رسیده باشد. کسی که می‌ترسد احساس امنیت ندارد. امنیت همانند سلامتی است با این تفاوت که سلامتی امری متصل به بدن و امنیت امری بیرون از آن است: «نعمتان مکفورتان: الأمن والعافیة»(۱). کسی که سلامت بدن و روح و ایمان سالم داشته باشد، فضای زندگی وی نیز ایمن از چپاول، غارت،

    1. شیخ صدوق، الخصال، ص ۳۴.

(۳۳۸)

استبداد، زور و تجاوز به دیگری است؛ خواه آن غیر، حیوان باشد یا آدمی. هرجا احتمال وقوع ضرر و زیان و آفت و آسیب داده شود، امنیت سلب می‌گردد.

بخشی از خوف‌ها و استرس‌ها با حذر و دوری از عوامل آسیب‌زا، حزم، احتیاط، دوراندیشی، آینده‌نگری و نیز با تقویت نگرش معنوی و خدامحور قابل دفع است.

متعلق خوف یا امر موهوم است مانند ترس از تاریکی، یا امری که واقعیت دارد و یا امری که حقیقی است. واقعیت و حقیقت هر دو امری موجود است، ولی حقیقت آن است که وجود یا پدیداری آن ضروری است و نمی‌شود که نباشد، ولی واقعیت دوام ندارد و می‌شود که نباشد. مانند ستم ظالمی که با مرگ او، ظلم او نیز از بین می‌رود. ترس از امور واقعی ریشه در شرک دارد و ترس از امور حقیقی است که الهی است.

ترس‌های موهوم، انسان را از درون نابود می‌کند. در گذشته، عالمان ربانی، نخستین اصل در تربیت طلبه‌ها را این می‌دانستند که توهم را از وجود آنان بزدایند تا بتوانند تفکری سالم داشته باشند.

اگر متعلق خوف ایجاد شود، فزع جای آن را می‌گیرد و چنان‌چه از عامل آن حذر شود، خوف برطرف می‌گردد.

خوف حالت تأثر و انفعال روانی است از پدیده‌ای آسیب‌زا و مضر که مورد انتظار است. «ایمان» مهم‌ترین عامل در دفع خوف است؛ زیرا ایمان اتصال به نیرویی برتر و فراگیر است که این توان را دارد هر آسیبی را دفع

(۳۳۹)

کند. ایمان بسیاری از اضطراب‌ها و تنیدگی‌ها را پیشگیری و دفع می‌کند، برای همین است که خداوند بر بندهٔ مؤمن خود منت دارد: «یمُنُّونَ عَلَیک أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَ تَمُنُّوا عَلَی إِسْلاَمَکمْ بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکمْ أَنْ هَدَاکمْ لِلاْءِیمَانِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»(۱). نیرویی که به عشق کار می‌کند و پروردهٔ خود را در هیچ جایی تنها نمی‌گذارد. هر مقدار که عیار ایمان کاسته شود، ترس به همان اندازه دامنگیر فرد می‌شود. «خوف» و «امنیت» همانند «کفر» و «ایمان» هر دو صفتی وجودی است و هیچ یک عدمی نیست.

ایمان توانی دارد که می‌تواند چنان امنیتی به مؤمن دهد که از هیچ نیروی غیر الاهی به خود بیمی راه ندهد: چنان‌چه پیش‌تر در روایتی گذشت:

«ان المؤمن أشدّ زبر الحدید. انّ الحدید إذا أدخل النّار تغیر وانّ المؤمن قتل ثمّ نشر ثمّ قتل لم یتغیر قلبه»(۲).

کسی که ترسو و بزدل است ایمان ندارد. چنین افرادی نمی‌توانند هدفمند باشند و نمی‌شود آنان را بنیاد کاری قرار داد؛ زیرا با کم‌ترین نیروی مزاحم و بازدارنده‌ای، میدان را خالی می‌کنند.

    1. حجرات / ۱۷.
    2. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص ۳۲.

(۳۴۰)