۱۳۹۹-۰۴-۲۲

انصاف جواهرفروش نیشابوری

در یکی از سفرهایی که به مشهد داشتم، شب‌هنگام به نیشابور رسیدیم و چون خسته بودیم، شب را در این شهر ماندیم. نیشابور فیروزه‌های بسیار خوبی دارد. پیرمردی جواهرفروش را دیدم که از دیگر بازاریان مُسن‌تر و در کار فیروزه خبره بود. به داخل مغازهٔ او رفتم و بعد از احوال‌پرسی گفتم: «حاجی! هرچه فیروزهٔ درجه یک داری بیاور». او حدود صد فیروزه را آورد. آن‌ها را به دقت نگاه کردم و فیروزه‌ها را در چند دسته درجه‌بندی کردم و توضیح دادم که چگونه می‌توان از روی صدا و دیگر نشانه‌ها کیفیت فیروزه را به دست آورد.

۱۳۹۹-۰۴-۲۰

المدعی

برخی بدخواهان وقتی می‌خواهند از من نام ببرند، به من می‌گویند او «المدعی» است. یکی از شطح‌ها و هذیان‌های من این است که دوست دارم خداوند تمامی پیغمبران خود را یک‌جا جمع کند و منبری ساده برای من درست کند تا بروم برای آنان سخن بگویم و از عقیدهٔ خودم برای آنان بگویم. آیا می‌توانم برای آنان سخنانی را بگویم که آن‌ها مثل آن را جایی نشنیده باشند؟ اگر توهّم چنین ادعایی روا باشد، روز قیامت پوست مرا می‌کنند و می‌گویند طبق همین ادعایت عمل کن.

۱۳۹۹-۰۴-۱۸

انس با قبرستان

من به قبرستان‌ها رفت و آمد فراوانی دارم و اهل گذر از آرامگاه‌ها می‌باشم. البته در کودکی انس فراوان‌تری با قبرستان داشتم. آن زمان‌ها شب‌هنگام، برای خودبازیبایی به قبرستان می‌رفتم. غسال و گورکنی را می‌شناختم که عمر خود را با کار در قبرستان‌ها به پیری رسانده بود. او قبر می‌کند و بدن اموات را غسل می‌داد. من با او رفیق شدم و درِ صحبت را با او باز کرده و گفتم: «در این همه سال قبرکنی و مرده‌شویی، آیا مورد خاصی را مشاهده کرده‌ای؟

۱۳۹۹-۰۴-۱۵

ذبح نوافل

در زمان کودکی، مسجد برای من مانند انگشتری‌ام بود. یعنی خودم را مالک مسجد می‌دانستم. شب‌ها کلید مسجد را به صورت پنهانی بر می‌داشتم و وارد مسجد می‌شدم. انگار مسجدی بی‌چراغ و تاریک، اتاق شخصی‌ام بود و نسبت به آن حساسیت و علاقه داشتم. امروز اما سالیانی است که شاید یکی دو بار وارد مسجد شده‌ام. واقعیت این است که از رفتن به مسجد، ترس دارم. برای من نماز شب، از اهمیت زیادی برخوردار بود.

۱۳۹۹-۰۴-۱۲

تاریکی و خلوت شبانه

من ساعت‌های بسیاری از شب را در تاریکی مطلق می‌گذرانم. شب‌ها به ندرت و اندک می‌خوابم. در تاریکی به‌خوبی زندگی می‌کنم. برای نمونه، با دسته‌کلیدم که بیش از بیست کلید دارد، می‌توانم کلید هر قفل را بیندازم. شب‌ها نیاز به نور و چراغ برای راه‌رفتن ندارم. حتی برای نوشتن نیز از چراغ و از نور استفاده نمی‌کنم. در تاریکی بهتر زندگی می‌کنم. نور برایم همانند خُرده‌شن‌هایی است که به چهره‌ام می‌ریزد و اعصابم را خسته می‌کند.

۱۳۹۹-۰۴-۰۹

ترجمهٔ صحیفهٔ سجادیه

یکی از آقایان فاضل به خارج از کشور سفر کرده بود. او زبان اسپانولی را می‌دانست و به این زبان ترجمه می‌کرد. او می‌گفت کتاب صحیفهٔ سجادیه را به زبان اسپانولی ترجمه کردم. بعد آن را به یک ویراستار، که کشیشی مسیحی و دانشمند بود، سپردم. او از کتاب صحیفهٔ سجادیه تعریف کرد و گفت: «این کتابی معنوی است و من از خواندنش بسیار لذت بردم».

۱۳۹۹-۰۴-۰۷

صحیفهٔ عشق

اگر دین و حکمت و فقه و قرآن‌کریم و عرفان محبوبی، در چارچوب و قالب عصمت تبیین و تبلیغ نشود، مذهب شیعه در جهان، از نظر جایگاه علمی رشد نمی‌کند؛ زیرا این‌گونه بحث‌های معمول عرفانی، در مراکز علمی و عرفانی جهان، بسیار مطرح می‌شود و رشد مذهب شیعه، منوط به فتح باب فهم حالات مقام عصمت در علوم دینی است.

۱۳۹۹-۰۴-۰۳

انس با روایات

نخستین کسی که مرا با روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت آشنا نمود، بانوی بسیار حکیم و پارسا به نام «گلین‌خانم» بود. او معلم مکتب‌خانهٔ ما بود. خانمی نودساله که نخستین معلم ناسوتی و صوری من بود. او در مکتب‌خانه به ما حدیث‌هایی را یاد می‌داد که من از آن‌ها خیلی خوشم می‌آمد.

۱۳۹۹-۰۴-۰۱

استخاره با قرآن‌کریم

من خود را صاحب استخاره می‌دانم. صاحب استخاره کسی است که می‌تواند استخاره را در ذهن خود انجام دهد و آن را هماهنگ با استخارهٔ قرآن‌کریم می‌یابد. صاحب استخاره با قلب خود استخاره می‌کند. اگر وی صد استخاره با قرآن کریم بگیرد، قلب وی تمامی آن‌ها را پیش از گشودن قرآن‌کریم می‌یابد و بعد از آن، الهام قلبی وی حتی بدون یک تخلّف، هماهنگ با قرآن‌کریم می‌باشد. در صورت تخلّف، حتی در یک مورد، شخص عالِم به استخاره است، نه صاحب استخاره.

۱۳۹۹-۰۳-۳۰

تفسیر هدی

«تفسیر هدی» را بر پایهٔ انس و عشقی که با قرآن کریم داشته‌ام، آورده‌ام. در این تفسیر از مفهوم، معنا، مصداق، نور، حکم، عظمت و آثار آیات گفته‌ام؛ هرچند برای تبیین عظمت هر یک از آیات قرآن‌کریم باید یک شهرِ قرآن‌کریم ساخت و محققان و دانشمندان برجستهٔ تمامی رشته‌ها را در این شهر اسکان داد و با در اختیار گذاشتن امکانات گوناگون به آنان و آشناساختن ایشان به روش انس با قرآن کریم، راه را برای تحقیق علمی بر تمامی آیات قرآن کریم هموار نمود.

۱۳۹۹-۰۳-۲۷

تأسیس و مدیریت شهر قرآن کریم

به سبب انس با آیات قرآن‌کریم، خواص تمامی آیات قرآن کریم را بررسی کرده و به آن آگاهم. تمامی این‌ها نیز کشف‌شده از قرآن‌کریم است. من در کلاس‌های درس، گاهی به این موضوع اشاره کرده‌ام که اگر امکاناتی داشتم، شهری قرآنی تأسیس می‌کردم و یک به یک آیات قرآن‌کریم را به خوبی تبیین می‌نمودم. این ایده، بخش سومی هم دارد که مربوط به مسایل فرا روان‌شناسی، تغذیه، بهداشت و طب و امور غریبه و طلسمات و ارتباط با جن و ملائکه است.

۱۳۹۹-۰۳-۲۵

عشق به قرآن‌کریم

در زمان کودکی، تلاوت قرآن را بسیار دوست داشتم. بسیار کوچک بودم که چنین احساسی را تجربه کردم. عاشق قرآن کریم و تلاوت آن بودم، ولی توانایی آن را نداشتم. زمان طاغوت بود و صفحات نخستین کتاب‌های مدارس، راجع به محمدرضا شاه و همسرش ثریا بود. در آن زمان، ثریا همسر محمدرضا شاه بود. ما با همکلاسی‌هایمان دربارهٔ شاه و خاندانش سخن می‌گفتیم. بچه‌ها می‌گفتند خاندان پهلوی زیاد همسر اختیار می‌کنند و این‌که آن‌ها استثنا هستند و در این کارشان، ایرادی وجود ندارد، اما اگر مردم عادی، همسر دوم می‌گرفتند،

۱۳۹۹-۰۳-۲۳

رجعت و بازگشت ضروری

بعضی حرف‌ها آن‌قدر کمیاب و ارزشمند هستند که حتی در قرآن‌کریم و احادیث اهل‌بیت نیز بسیار کم و نادر یافت می‌شوند. حرف‌های نادری که مورد غفلت قرارگرفته، فراوان است. اگر حضرات معصومین علیهم‌السلام حیات طولانی‌تری داشتند و بیش‌تر عمر می‌کردند و اگر قدرت می‌یافتند تا دولتی تشکیل می‌دادند و زمینه‌ای باز و میدانی آزاد برای نقل معارف مهیا می‌شد، امروز دستان بشر لبریز از جواهرات علم شفاف و معرفت آشکار بود.

۱۳۹۹-۰۳-۱۶

عشق پاک و بی‌طمع

همهٔ هستی و پدیده‌های آن، ولایت است. ولایت، ریشه در محبوبیت دارد. حب‌حق و عشق ذات است که این معرکه را به‌پا کرده است. ناسوت، معرکهٔ یک عشق است، نه دعوا بر جهنم و بهشت. چنین چیزهایی در میانهٔ راه پیدا شده است. فاعلیت حق‌تعالی به عشق ذات است. صبح به صبح باید به خدا سلام داشت و این سلام از فصل نوری و از ولایت است. زندگی نیز چیزی جز عشق نیست. کسی که عشق ندارد، به طمع آلوده می‌شود. کسی که به طمع آلوده است، زالویی بیش نیست.

۱۳۹۹-۰۳-۱۲

دیدار فیضیه

زمانی در مدرسهٔ فیضیه حجره داشتم و درس می‌گفتم. روزانه ده تا چهارده جلسه درس می‌گفتم. وضعیت روبه‌راه و مناسبی داشتم. خداوند عاقبتمان را به خیر کند! یک روز آقا امام زمان را رؤیت کردم که وارد مدرسهٔ فیضیه شد. به‌به! به‌به از جمال ملکوتی آن امام! ایشان وارد قسمت بالای مدرسهٔ فیضیه شد. حجرهٔ من هم در آن طبقه قرار داشت.

۱۳۹۹-۰۳-۱۰

رؤیت محشر

در زمان کودکی فراغت زیادی داشتم. زمانی رفتم و رفتم تا به صحرای محشر رسیدم. قیامت برپا بود. در صحرای محشر، با غرور قدم می‌زدم. سرم را زیر انداخته بودم و حاضر نبودم سرم را بلند کرده و خدا را ببینم؛ زیرا طلب و توقعی از خدا نداشتم و بی‌طمع بودم. او خدایی می‌کند و ما هم عاشقی بی‌عاریم. ناگهان متوجه شدم در آن‌جا معطل و تنها مانده‌ام و کسی سراغی از من نمی‌گیرد.

۱۳۹۹-۰۳-۰۶

مولای عشق

خدایی که در کودکی دیده و عاشق شده‌ام کودکی‌ام را با یک درخت توت به یاد می‌آورم که از آن بالا می‌رفتم. فاصلهٔ بین من تا استاد باطنی‌ام؛ گلین‌خانم، به اندازهٔ فاصلهٔ این‌جا (مدرس ساحلی) تا دم در (در شرقی) فیضیه (حدود سی‌متر) بود. کودکی من تا ده سالگی این‌گونه گذشت. ارزش این چند سال […]

۱۳۹۹-۰۳-۰۳

سیر عشق

در طول بیش از شصت سال زندگی‌ام، فراز و نشیب‌های بسیاری طی شده است و برای همین، خاطرات فراوان، متنوع و جذابی دارم. البته در طول این دوران، موقعیت خاصی در منصب‌های اجتماعی نداشته و هم‌چون دیگران زندگی و تدریس داشته‌ام. من، هم در زمان ستم‌شاهی تحت تعقیب و بازداشت ساواک بوده‌ام ـ آن‌هم برای بیست و نه بار ـ و هم بعد از پیروزی انقلاب، همواره محدود و بارها بازداشت شده‌ام.