۱۳۹۹-۰۷-۱۹

کرمان و پستهٔ هدیه

یکی از دوستان کرمانی ما، هر ساله یک گونی پسته برای ما می‌فرستاد. من این پسته‌ها را بین طلبه‌های نزدیک تقسیم می‌کردم و به هر خانواده یک کیلو می‌رسید. این کار چند سال ادامه داشت تا این‌که وی متوجه شده بود. او زنگ زد و گفت: «من این پسته‌ها را فقط برای مصرف خانوادهٔ خودتان می‌فرستم و راضی نیستم آن را به کسی بدهید». من گفتم: «اگر به طلبه‌ها پول بدهم و بگویم بروید پسته بگیرید، آن‌ها این‌قدر نیازهای ضروری دارند که نوبت به پسته نمی‌رسد و برای نمونه به جای آن پنیر و نان می‌گیرند. من می‌خواهم حتی اگر او گرسنه هم هست، این پسته به دهان او برود».

در رژیم ستم‌شاهی در کرمان، تظاهراتی اعتراضی را ایجاد کردم که حدود دویست‌هزار نفر در آن شرکت داشتند. بهانهٔ این اعتراض آن بود که مسجدی را در این شهر آتش زده بودند. آقای پسندیده به من گفت: «تنها شما می‌توانید از عهدهٔ آن برآیید و این غائله را جمع کنید». بعدها که انقلاب شد، کرمانی‌ها مداحی را گرفته بودند که برای شاه و خاندان پهلوی بسیار دعا می‌کرد. آن‌ها می‌گفتند این مداح چون ترویج باطل داشته، باید اعدام گردد. او را نزد من آوردند تا او را محاکمه کنم. خودم به او گفتم: وقتی من تو را محاکمه می‌کنم، در دادگاه بگو: «من قبول دارم برای شاه و شهبانو در جلسات مذهبی دعا کرده‌ام و این کار گناه بوده است، اما چه کسی آمین آن را می‌گفت. همین شما مردم آمین می‌گفتید، اگر شما با من همراه نشده بودید، من متنبه می‌شدم». وقتی او این را گفت، کسانی که اصرار بر اعدام او داشتند، خجالت کشیدند و این مداح بدبخت را رها کردند. من به کنایه و با نظر به آینده به برخی از مداح‌های فعلی می‌گویم: وقس علی عاقبة هذا المداح، فعلل و تفعلل، ولی توجه داشته باشید که دیگر قاضی دادگاه‌های آینده من نیستم.

, ,