۱۳۹۵-۰۳-۱۲

حضور حاضر و غایب: فصل چهارم: دوران جوانی و چهره‌هایی بس بزرگ

 

آشنایی صدیقی از اهل طریق

وارسته‌ای دیگر از این تبار که ایشان نیز فراوانی از عمر خویش را بی‌منّت در رکاب آن مرد بزرگ نهاده بود، مرا چنان مجذوب صفا و پاکی و خلوص و بی‌آلایشی خود ساخت که هرگز دل از او دور ندانستم و او را برای همیشه در

(۱۱۶)

خاطر دارم.

این مرید سالک چنان عقیده‌ای به طریقت و سلوک و عرفان معبود یافته بود که حق را بی‌پیرایه در تمامی مراتب هستی مشاهده می‌نمود و غیری در خود نداشت و بحق دلی پر مهر برای خالق و مخلوق نهاده بود.

اندیشه و زبانش چنان آبدیده و پختهٔ سلوک و صفا بود که سنگ را آب و آهن را نرم می‌ساخت و نمی‌شد کسی او را بشناسد و در دل ارادتش را نداشته باشد. در طریق اهل سلوک مریدی چنین وارسته و سالکی چنین دل‌خسته و درد آشنایی چنین بیدار ندیدم و کم‌تر کسی را در عرفان دیدم که نسبت به مراد خود این گونه صدقی داشته باشد. من از ایشان بهره‌های بسیاری بردم و بحق از وجود ایشان ثمرات معنوی فراوانی نصیبم گشت و برای همیشه در جانم وجودی به یاد ماندنی و فراموش نشدنی بر جا گذاشت.