۱۳۹۵-۰۳-۱۲

حضور حاضر و غایب: فصل چهارم: دوران جوانی و چهره‌هایی بس بزرگ

 

گواهی دیگر

روزی از درس به منزل می‌رفتم. در بین راه کسی که کنار جاده ایستاده بود، مرا مخاطب قرار داد و گفت: آیا شما صد تومان پول خرد دارید؟

من که آن مرد را به صورت کارگر و یا استاد بنایی که از سر کار می‌آید دیدم برای کمک به ایشان به روی تنهٔ دوچرخه‌ام قرار گرفته و مقدار پولی که داشتم از جیبم درآوردم تا صد تومان ایشان را خرد کنم و ایشان هم اول صد تومانی خود را به من داد و من در میان پول‌هایم قرار دادم و بعد صد تومان خرد شده به ایشان دادم و ایشان هم که موتوری گازی کنار جاده داشت به سرعت دور شد و من تا خواستم دوباره پول‌هایم را چک کنم رفت. وقتی پول‌هایم را شمردم دیدم آن مرد تَردست صد تومان خود را که به من داده بود با صد تومان من که خورد کرده بود و مقداری دیگر از من به تردستی

(۱۳۶)

کش رفته و برده است هرچه به دنبالش رفتم، نتوانستم او را بیابم و این شد که نزد استاد ماهری که در این زمینه کارکشته بود و در محلهٔ ما بود رفتم و از ایشان پرسیدم تردستی چیست که این مرد با آن که من مواظب بودم و حواسم هم جمع بود و اول پولش را گرفتم، توانست مرا این‌گونه دست به سر کند. ایشان گفت: مگر نمی‌دانی تردستی و دزدی خود علمی است که در ایران رشد یافته است و ایران در این علم از کشورهای پیش‌رفته پیش‌تر می‌باشد و ایشان با آن که خود استاد ماهری در این جهت بود حکایت از استادان ماهرتری می‌کرد که البته در کلامش نوعی شکسته نفسی مشاهده می‌شد. می‌گفت: روزی به خاطر سرقتی که من در آن نقشی نداشتم به زندان رفته بودم. افسر آگاهی یک سیلی به گوشم زد و به هنگام زدن سیلی ساعت مچی وی را از دستش باز کردم. بعد از چند ساعتی که متوجه شد با التماس و وعدهٔ آزادی من ساعتش را طلب نمود و گفت: این ساعت یادگار روزهای عقد ماست و نزد خانمم ارزش زیادی دارد و وقتی که وعدهٔ محکمی برای آزادی‌ام داد پذیرفتم و ساعت وی را دادم. از من پرسید چگونه ساعتم را از مچم زدی؟ گفتم: همان که دستت به گوشم رسید، ساعت را در هوا باز کردم و ساعت به دست دیگرم افتاد بی‌آن که مشکلی ایجاد شود. آن افسر آگاهی به قول خود عمل نمود و مرا آزاد کرد، ولی خیلی اصرار داشت که کسی از این عمل آگاه نشود؛ زیرا خود مدعی تردستی و زرنگی بود.

در این رابطه مطالبی را عنوان می‌نمود و آدم از این مسایل به حیرت می‌افتاد که بشر چه مخلوق پیچیده‌ای است و این امور در کشور ما چه جایگاه بلندی دارد و همین امر سبب شد که من نیز نسبت به خصوصیات

(۱۳۷)

بعضی مسایل آگاهی‌های خاصی پیدا کردم و آن پول سبب بصیرتم در بعضی زمینه‌ها شد. همان‌طور که سابق نیز نسبت به آموزش بعضی مسایل نزد ایشان اشاره نمودم که به‌راستی استفاده‌هایی بردم که اگر ایشان را نمی‌داشتم در تمامی این جهات ناآگاه و بی‌اطلاع می‌ماندم؛ در حالی که این‌گونه امور سبب بصیرتم می‌شد. تمامی این پرده‌ها با عنایات الهی همراه بود و طریق و خصوصیات تحصیل و تسهیل آن فراهم می‌شد، بی آن‌که من در تحقق این امور نقش چندانی داشته باشم.