سالکی دلسوخته
عالم وارسته و سالک دلسوختهای را یافتم که در علم پخته و در معرفت پر و آب دیده گشته بود. اهل طریق و طریقت بود و در علوم غریبه و دیگر مسایل و جهاتی این گونه صاحب سَر و سرّ بود.
تنها چهرهای که برتر از عوالم مثالی و جن و شیاطین میتوانم دیده باشم، از دم این مرد حق بود که چهرهٔ غیب و پردههای باطن موجودات غیبی را بهروشنی برایم نمایان میساخت و بحق برای من عوالمی بود و بهرههایی از ایشان بردم که بسیاری از نادیدههای آن زمان خویش را بعد از ایشان، بیاستاد، همچون که ایشان مینمودند دنبال مینمودم و فراوان میشد که روح مجسمش را با خود احساس میکردم و هر دم به خاطر میآوردم و تازگیهای فراوانی را از الطاف روحی آن جناب واقف میگردیدم. آنچه را که از زمان نونهالی در این زمینهها یافته بودم بحق در این دوران به چهرههای لطیفتری مشاهده نمودم. ایشان برای درس، بحث و تعلیم، هرگز نیازمند کتاب، کاغذ، نور چراغ و روشنایی نبود و بدون نور، چراغ و کاغذ، صفحات
(۱۲۱)
اندوختهٔ خود را برای آدمی ورق میزد و آشکار میساخت.
این مرد حق، بحق پیری ماهر و اهل طریقی واصل و مسمایی از نادر افرادی بود که گام بلندی در وصول به عوالم ربوبی برداشته و خیراتی از حق تعالی یافته بود. روحش شاد.