عالمی به حق وارسته
محضر عالم وارسته و مرد استواری رسیدم که بحق تخلّق به علم داشت و از عقاید محکم و اخلاق مستحکمی برخوردار بود و دور از داعیه و بعضی زرنگیها، با سادگی مشغول کار خود بود و گویی در پی تحصیل عنوان نمیباشد و به عنوان و کسوت دلبستگی ندارد.
(۱۵۲)
من ایشان را دوست داشتم و از محضر ایشان استفادههای خوبی بردم و هرگز از ایشان ناموزونیهای عادی و عمومی مشاهده ننمودم. با آن که دردمند و دلآزرده بود، با محجوبی زندگی را دنبال مینمود و شیون و فریادی نداشت.
درس خوبی داشت و صاحب توجه بود و از اخلاق عملی نیز به اندک برخوردار بود؛ بیآن که داعیهٔ آگاهی و یا علمی ـ عملی آن را داشته باشد و خود را در دایرهٔ عنوان این امور وارد سازد.
با آن که از قریحه و زیرکی برخوردار بود، ندیدم که زرنگی کند و با آن که معلومات خوبی داشت، کمتر سخن میگفت و اگر پرسشی از ایشان میشد به آرامی و به قوت جواب میداد و از عقیدهٔ خود دفاع مینمود.
کردار صوری و رفتار بازاری از خود نشان نمیداد و همین امر موجب میشد که نتواند مردمداری کند و از مواهب مردمی بهرهمند گردد و کمتر چهرهٔ عمومی پیدا میکرد. زندگی درستی نداشت و محرومیت او را محاصره کرده بود؛ هرچند دم نمیزد و به آرامی با آن دست و پنجه نرم میکرد.
ایشان از معدود افرادی بود که بحق میتوان عنوان مسلمان را بر او اطلاق نمود و میشد دربارهٔ ایشان این جمله را قصد انشا نمود و گفت: «انّی لا أعلم منه إلاّ خیرا». روحش شاد.