متفکری نجیب
عالم متفکری را یافتم که بهراستی نجیب و ساده بود و چهرهٔ مظلومانه و نازیبایی داشت. بهراحتی میاندیشید؛ هرچند به سختی بیان میکرد و آنچه را که میدانست نمیتوانست بهراحتی عنوان نماید. با آن که بیتکلف و ساده زندگی میکرد، تازه و نو سخن میگفت و با آن که به آرامی سخن میگفت از سخنان زنده و محرک استفاده مینمود.
من از ایشان استفادههای محدودی داشتم و تنها فرازی از زمان را با خصوصیتی در جهتی همراه ایشان بودم و بعد از آن زمان نیز دیگر فرصتی برای حضور پیدا نشد تا آن که ایشان بهطور کلی از من دور گشتند و جهان را بدرود گفتند.