۱۳۹۵-۰۳-۱۲

حضور حاضر و غایب: فصل پنجم: زمان تفصیل و تحقیق صورت‌ها

 

دردمندی بی‌آزار

محضر عالمی را دریافتم که بحق دردمندی بی‌آزار بود و با آن که بر عقاید خود اصرار می‌ورزید از فروتنی خاصی برخوردار بود. در شعر و حال و هوای عرفان و شور و حال عمری را گذرانده و به مقتضای شور و حال، کار خود را منحصر به کتاب‌های معقول و عرفان نموده بود.

مبانی معقول را با زحمت دنبال می‌کرد و بیان استدلال برای وی چندان آسان نبود و شور و حال وی غلبه بر استدلالات او داشت و در مقام ارایهٔ دلیل نیز مطالب را با شعر دنبال می‌نمود.

با آن که عمری را در کنار اساتیدی گذرانیده بود، عدم قوت و استحکام اندیشه‌های نظری و غلبهٔ شعر و شور او را دچار مشکل نموده بود و به آسانی و بی‌مطالعه از عهدهٔ بیان مطالب بر نمی‌آمد.

(۱۷۵)

بیش‌تر برایم حضور آزاد ایشان سودمند بود و درس و بحث ایشان چندان مورد نظرم نبود. اندکی که بحث ایشان را دنبال می‌کردم و از سلوک و عرفان یاد می‌کرد، گرفتار مشکل می‌شد و در پاسخ می‌فرمود: ما می‌خوانیم، نه آن که می‌بینیم و هنگامی که پرگار بر این حرف می‌نهادم، می‌گفت: «النقال کالبقال»، من فقط نقل معنا می‌کنم و دلیل معنا و اثبات خارج آن در قدرت این حقیر نیست.

این مرد دردمند و آزرده که اخلاق بسیار خوشی داشت و به فروتنی و افتادگی خو کرده بود، به‌قدری در وادی تواضع پیش رفته بود که به حیوانات نیز احترام می‌گذاشت و خوراک خود را به آن‌ها می‌بخشید، بر اثر آزار دشمنان یا ایادی رقیبان از چنان اعصاب ضعیفی برخوردار بود که در ظرف عصبانیت در خانه و با زن و فرزند گرفتار طوفان می‌شد و دریغ از اندک محبتی که با سگ‌های محله داشت. البته این وضعیت را می‌توان یا به حساب بیماری او گذاشت یا از تصنع عرفان و شور و حال بی‌برهان و وصول و بدون استحکام او دانست.

این مرد فروتن، عصبانی و مصرّ بر عقاید دینی و انجام کردار آن، به چنان گرفتاری‌هایی مبتلا شد که زندگی او متزلزل گشت و فرزندانش از او متفرق شدند و ایادی اهریمنان نیز او را به‌سختی مورد آزار قرار می‌دادند و کسی نیز به حمایت از این مظلوم پر شکسته بر نمی‌خواست و او را حمایت نمی‌کرد.

به طور خلاصه باید بگویم: دردمندی بود که شور و حال و حب ولایی او را به مراتبی رسانده بود و فروتنی وی، دوستانی را به او همراه ساخته بود و اصرار بر عقاید حقش، دشمنان معاندی را برای او در پی داشت و با آن که

(۱۷۶)

دشمنانش مغلوب حق گردیدند، او را به نوعی به انزوا وادار کردند و به خمودی کشانیدند.

خلق وخوی ایشان را دوست داشتم؛ اگرچه نوع فروتنی ایشان را درست نمی‌دانستم و ایشان را با تمام صفایش اهل استدلال نمی‌دیدم.

فروتنی باید همراه میزان باشد و از عنایت حکمت برخوردار گردد. افراد باید در مقابل فروتنی به سنجش گذارده شوند و نباید همه را یکسان دید و خوب و بد، دوست و دشمن و رفیق و بیگانه را با یک چشم دید. اگر سالکی به مقامی رسید که همه را با یک چشم دید و بدی به دیده‌اش نیامد و تنها خوبی می‌دید و هیچ کس را دشمن ندانست و خلق را رفیق خود پنداشت که حق رفیق همگان است، نباید دیگر با اطرافیان و یا دوستان نزدیک سر عناد گشاید و محبت بر سگان و زحمت بر بندگان را روا دارد؛ مگر آن که بگوییم این حالات نوعی بیماری می‌باشد و نفس سالک در آن مؤثر نیست که ایشان همین گونه بود.