سادهای بیریا
سادگی را از معلمی آموختم که سراسر اندیشهٔ وی را تنها «سلامت» و «ملاطفت» پر کرده بود و تمام ناهنجاریهای اطراف خود را به آسانی یا نادیده میگرفت و یا نمیدید و رنج نادیده انگاشتن را به خود نمیداد و این حقیقت را در من نیز به ودیعت نهاد. سادگی خاصی داشت و بدون طمطراق و بدون هر گونه ریایی حرکت میکرد؛ بهطوری که اگر کسی او را نمیشناخت، نمیفهمید که ایشان یک معلم است. سادگی وی تمام ذهن
(۳۰)
مرا پر نمود و بیریایی او چنان آرامشی در من ایجاد نمود که هیچگاه از خاطرم دور نمیگردد.