مجموعه ای از یک حقیقت
در این مقام میخواهم و مجبورم که بخواهم تا مجموعهای از یک حقیقت را بهطور خلاصه عنوانم نمایم.
(۲۳۰)
سَر و سرّ با این مجموعه؛ اگرچه گفتنی نیست، چارهای جز طرح آن ندارم و با آن که ظاهری خوش ندارد، خوشترین معانی و حقایق را برایم همراه داشته است.
این مجموعه از اولین همراهان و بهترین راهگشایانم میباشد. گور، گورستان، مرده، مردهشور خانه، تابوت و کفن از حقایق ماندگار در یادم میباشد و در تمام سطوح عمرم با آنان محشور بودهام. گورستان و در رأس همه، گورستان خاصی برایم از بهترین دانشگاههای رؤیت و دیدن هلال وجودم بوده است. قبر، مرده، کفن و تابوت چهرههایی از مدارج عالی علمی و عملی، از یافت حقایق و وقایعی بوده که مردهشور خانه جمعیتی از این زمینهها را در خود برایم جای داده است.
حکمت، معرفت، بیداری و ادراک حقایق پنهانی، هرگز بدون این معانی برایم به دست آمدنی نمیبود.
شب و تنهایی گور، مرده، کفن، تابوت، گورستان، غسالخانه و در نهایت مردهشور ویژه، اگر همه با هم جمع نمیشد، این معنا هرگز در من مؤثر نمیافتاد و چنین محیطی در صورتی که با مربی و معلم آگاه و توانا همراه نمیشد و تحت تعلیم مرشدی علیم قرار نمیگرفت و از توان و اقتدار نفسانی وی به قدر لازم برخوردار نمیبود، هرگز وصول و درک مقصود را برایم به آسانی فراهم نمیساخت و به طور قطع و یقین صاحب معنا و شاهد رعنایی را برایم این گونه در پی نمیداشت.
هرچند طرح این معانی و حقایق این گونه، بیمقدمه چندان راهگشا نمیباشد، باید دانست که حقایق ربوبی در روشنایی روزها و در میان
(۲۳۱)
مدارس و مجامع عمومی یافت نمیشود. اگر برای صاحبان طریق و سالکان راه حق، طی طریق و درک چنین معانی و حقایقی ضرورت دارد؛ باید چاره کرد؛ هرچند در دنیای کثرتی ما جمع چنین مبادی برای هر کس آسان نیست و وصول به آن مشکل مینماید و این چنین نیز هست.
بیان این معنا و عنوان این حقایق در این زمان؛ اگرچه ضرورت ندارد، عنوان آن، تنها به خاطر آن است که «ره گم نشود» و آفتابی گردد که کسانی که عمری را در روشنایی و به دنبال کتاب، درس و استاد به راه میافتند، هرگز حکمت و عرفانی را که سزاوار اهل طریق است نمییابند و از کتاب حکمت و درس عرفان، چیزی جز معلومات به بار نمیآید. راه وصول و طی طریق معبود چیزی برتر از این امور میباشد. کسانی که در روشنایی و با کتاب به دنبال حکمت و عرفان میباشند، هرگز راه به جایی نمیبرند و آنانی که بزم عشق و درس محبت را همچون علوم صوری میدانند، به هویت معبود وصول پیدا نمینمایند و از یافت چهرهٔ معبود بهدور میمانند.