۱۳۹۵-۰۳-۱۲

حضور حاضر و غایب: فصل ششم: استادان صاحب کتاب

 

شب و تاریکی

شب و تاریکی که چهره‌هایی گویا از خلوت و تنهایی‌ام می‌باشد، حقیقت

(۲۲۹)

عمر مفیدم را در خود جای داده است.

شب و تاریکی در من چنان قدرت‌نمایی کرده که گویی همهٔ حقیقت را در شب یافتم و تاریکی را بهتر از روشنایی می‌شناسم و از شب بهتر از روز و روشنایی بهره برده‌ام.

می‌توانم بگویم که یاد ندارم شبی را به تمامی خفته باشم، ولی فراوانی از عمرم را تمام شب در بیداری به سر برده‌ام و اندکی از عمرم در شب، خواب و بیداری را با هم داشته‌ام.

لذتی که از شب و تاریکی می‌برم، هرگز از روز نبرده‌ام و شیرینی و سروری که شب و تاریکی برایم داشته، هرگز روز و روشنایی نداشته است.

شب‌ها برایم چون روز است و هنگامی که روز می‌شود گویی شب فرا رسیده و آفتاب که گسترده می‌گردد گویی دنیا و روز را همچون خمیر مانده و ترشیده‌ای احساس می‌کنم که برای پخت چندان گوارا نمی‌باشد.

شب‌ها برایم جلوه‌نمایی ویژه‌ای دارد که روز از آن بی‌بهره است و تاریکی دلم را بیش‌تر از روز روشن می‌دارد.

اگر بخواهم به حقیقت شب و تاریکی و رابطهٔ خود با آن سخن سر دهم، هرگز بیان و توان آن ممکن نمی‌باشد و تنها ذکر و عنوان آن برای حکایت از همراهانم کافی می‌باشد.