خلوت و تنهایی
گذشته از افراد، از دیگر اموری که به خود یافتم و با آن همراهی زیادی داشته و در تمام سنین عمر در خاطرم شیرین نموده و چون همراهی صدیق با من بوده و برایم بهرههای فراوان داشته، خلوت و تنهایی بوده است. این دو از اولین دوستانی بودهاند که در خود یافته و مرا به خود مشغول داشته است.
در تمام سطوح عمرم، خلوت و تنهایی را از بهترین یاران و دوستان خود به حساب آورده و آن را جلیس و معلم صدیق و مشاور توانایی دیدهام. همیشه تنها که هستم، گویی تنها نیستم و هیچگاه از تنهایی و خلوت، خسته و سیر نگشته و خلوت و تنهایی را همیشه در خود زنده و تازه احساس میکنم.
اگر بخواهم از حالات و روابط موجودم با تنهایی سخن سر دهم، هرگز به تمامی نمیرسد؛ گذشته از آن که:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در محفل رندان خبری نیست که نیست
تنها از این معنا به حکایت عنوان یادی کردم تا از همراهان و یاران و معاشرانم ذکری کرده باشم و نقطهٔ گویایی از قلم نیفتاده باشد، وگرنه خلوت و تنهایی میتواند تمامی وجودم را عنوان کند و هویتم را بهخوبی یادآوری و تکرار نماید.