تقدّس و تعبّد
استادی داشتم که روح تقدس و تعبد را در ظواهر شرعی میدانست و بحق در جهت اجرای احکام شریعت موفق بود. تمام ظواهر شرعی را وحی میدانست و محکمات و مظنونات شرع را یکسان میدید و آن را بی چون و چرا دنبال میکرد.
این عالم مؤمن با آن که خود مردی معقول و فهمیده و مربی بسیار موفقی بود، اهتمام بیش از اندازهٔ وی به بعضی از مسایل باعث میشد که بسیاری از تربیتیافتگان وی وسواسی و زاهد میشدند و چندان به درس و تحصیل اهمیت نمیدادند و بهجای درس خواندن، به ذکر و ورد مشغول شده و زیارت و نماز جماعت را بر تحصیل و تحقیق مقدم میداشتند.
روزی عالمی از این تبار کارهای روزانه خود را بیان میکرد و میفرمود: صبح از خانه بیرون میآیم، یک درس میروم و یک مباحثه میکنم و بعد از
(۸۲)
نماز جماعت به خانه بر میگردم و عصر هم درسی و نماز جماعت و بعد هم به خانه بر میگردم. من هم در تحلیل بیانش گفتم: پس کار روزانهٔ شما را میتوان چنین دستهبندی کرد که دو نماز جماعت و دو درس و یک مباحثه دارید و این خود تعریضی به ایشان بود که نسبت به درس و بحث چندان جدّی نیست و به آن اهمیت نمیدهد.
گاه میشد که فردی از این تبار برای یک وضو بیش از غسلی وقت لازم داشت و نمیتوانست هر جا و با هر آبی وضو تحصیل کند و چنان خود را مشغول وضو میساخت که گویا میخواهد کاری عظیم، دقیق و مشکل را تحقق بخشد.
با آن که من از این عالم وارسته لذت میبردم و روح تعبد و تقدس و ولایتش دلم را آرامش میبخشید، هرگز کارهای وسواسی او در من مؤثر نیفتاد و به عکس باعث دوریام از اینگونه امور شد و با خود میگفتم: اینگونه رفتار دور از عقل و درایت میباشد، شریعت برای آسایش انسانهاست؛ نه برای زحمت و اتلاف وقت مؤمنان.