استادی ماهر در کجیها
کسی را یافتم که بحق بر من سمت استادی دارد و چشمههایی از دیدنیها را بر من نمایان ساخت که برحسب موقعیت سیر و حرکت تربیتی خویش، اگر او را نمییافتم، هرگز دیگر توفیق ادراک آن معانی را پیدا نمیکردم.
با آن که چهرهای آشنا داشتم و اهل مسجد و مدرسه و تحصیل بودم، ولی روحیهٔ کنجکاوم هرگز حقایق روزگار را بر من تلخ و ناموزون جلوه نمیداد و میخواستم تمامی ناموزنیها را بیآن که آلوده به آن گردم دریابم و با آن که این پیر و استادم که خود چهرهٔ گویا و کامل تمام این معانی بود و مرا هم بهخوبی میشناخت و از موقعیت شخصیام باخبر بود و همانطور که من انس حضور و حب وقوف به دانستنیهای آن را داشتم، او نیز انس حضورم را دارا بود و نسبت به تربیتم کوتاهی به خود راه نمیداد.
بحق نزد وی شاگردی میکردم و او هم استادی کامل و ماهر در رشتهٔ
(۴۳)
آشنای خود بود و از من هیچ دریغی نداشت و میدانست که آنچه به من میآموزد، ذخیرهای برای آخرت مأیوس کنندهٔ وی میباشد. محترم در حضور ایشان قرار میگرفتم و قصد حضور و خدمتش را میکردم تا او هیچ دریغی از من نداشته باشد و آنچه گفتنی است بگوید و هر دانشی که دارد بر من بیاموزد. ایشان تمام راههای انحراف و گناه و معصیت را طی کرده بود و استاد ماهر و قهاری در تمام این جهات بود. نوعی از قمار، شراب، ورق و موادی نبود که او استادش نباشد و تمام رهروان این راهها سر در تمکینش نداشته باشند.
من از باب «خذ الغایات واترک المبادی» به او میگفتم: «من تنها طالب معرفت و آگاهی دقیق تمام این کاستیها هستم و میخواهم آنچه در این راه وجود دارد دریابم و تجربه و آگاهی شما را توشهای برای راه خود سازم؛ بیآن که به کجیها و کاستیهای آن آلوده گردم».
این مرد ـ که روحش شاد باد و خداوند مغفرت خود را نصیبش سازد ـ همچون حکیمی توانا و استادی ماهر که به کرسی درس مینشیند، صادقانه تمام گفتنیها را با اندیشههای نویافتهٔ خود برای من مطرح میساخت و گاهی نیز به خنده نظارهای بر من میکرد و میگفت: «اینها به چه کار تو میآید که بر دانستن آن اصرار میورزی»، ولی این من بودم که آنچه او داشت به اصرار دنبال میکردم. من با وجود این مرد، شناخت کجیها و رؤیت کاستیها را دنبال میکردم.
هرچند ضرورتی در بیان آنچه در محضرش یافتم نمیبینم، یافتههای وی چنان بصیرتی را از موقعیتهای گوناگون جامعه و مردم به من داد که در این
(۴۴)
زمینهها بیحضور ایشان، هرگز امکان وصول به آن را نمییافتم.
با آن که در دیار عیاران هم سرکشیدم و کم وبیش چهرههای گوناگونی را به خود دیدهام، آنچه در محضر این مرد یافتم غنیمتی پر ارج بود که آگاهی به آن بر من آسان نبود و موقعیت اجتماعی و فردی من مانع از یافت آن میگردید و تنها الطاف الهی در جهت تحصیل این گونه امور گام بر میداشت و اسباب آن را به آسانی برای من فراهم میساخت؛ همانطور که در بسیاری از امور غیر عادی این چنین پیش میآمد.