سادهای بینهاد
عالمی را یافتم که فضل خوبی داشت، ولی جز همان اندوختهها چیز دیگری نبود. ساده و بیبنیاد، تنها در پی بیان اندوختههایش بود و هرگز به خود مجال اندیشیدن و تفکر نمیداد و به آنچه آموخته بود بسنده میکرد.
ساده و بیادعا، با فضل و بیدرد و کم تلاش؛ نه در پی تقریری از خود و نه در پی هدفی در کار بود. تنها با بیان اندوختههای علمی خود راه حرکت را هموار میساخت. برای من سودمند بود، ولی از این که برای خود سودی نداشت حیران بودم و با آن که بدی و کجی نداشت، به خوبیها نیز حساس نبود و نسبت به آن اهتمامی از خود نشان نمیداد.