یکپارچه کمال و تعبّد
استادی یافتم که بحق مظهر صداقت، کمال، تعبد و درستی بود. عالمی وارسته و فاضلی بیادعا که روح علم و عمل، دل وی را آبدیده کرده بود و
(۷۰)
هرگز گرد دنیا نمیگشت. با آن که دور از مردم بود و بدون مردم زندگی میکرد، فراوان نفعش به مردم میرسید و امید و پناهی برای سلامت و صداقت مردم بود و هر کس او را میشناخت از او بهرهای معنوی میبرد. با آن که در پایهٔ سطح متوسط از او استفاده میکردم و در خدمتشان بودم، گویی درس وی درس خارج بود و از کتاب، صاحب کتاب و اشکالات آن، آدمی را بینیاز میساخت. با سادگی و آرامی، مطالب بلندی را عنوان میکرد؛ چنانکه گویی در دلِ دریای آرامی غواصی مینمودم و گوهرهای نابی را به سادگی به دست میآوردم.
این مرد وارسته و بیآلایش، متخلق به صفات کمال بود و نمود کاملی از علمای برجسته و صلحای سابق و فقهای شیعه بود که گویا هیچ رنگ و رویی از روزگار آن روز را به خود نداشت و حال و هوای دنیای امروز را تجربه نکرده بود.
نه کسی را بهسوی خود دعوت میکرد و نه کسی را از خود میراند. نه داعیهٔ فضلی داشت و نه از بیان فضیلتی عاجز میماند. نه به مردم پشت میکرد و نه در آشیانهٔ مردم منزل مینمود؛ با آنها حسن سلوک داشت، ولی از آنها پرهیز مینمود و تنها مشکلاتشان را برطرف میساخت و در غمها و سختیها با ایشان شریک بود و هیچ گاه سرور مردم را با خود تقسیم نمیکرد. منافع مردم را به آنان وا میگذاشت و زیانباریهای آنها را با صبوری تحمل مینمود. به خوبیهای مردم توجّه داشت و زشتیهای آنان را نادیده میگرفت؛ بهطوری که گویی چیزی ندیده؛ نه آن که دیده و چیزی نگفته است. مردم از او حساب میبردند و او مردم را بندگان خدا به حساب
(۷۱)
میآورد؛ نه رعیت خود. ارتزاق او از خود بود و برای رونق دین مردم کوشش فراوان داشت. اخلاق ایشان چنان بود که اهل علم مستعدی را بر جمعیتی ترجیح میداد و نسبت به نفوس مستعد بسیار حامی و حساس بود. همیشه میفرمود: «اینها ماندنی هستند و دیگران چون آب جویی رفتنی میباشند». هنگام درس چنان توجهی از خود نشان میداد که گویا قیامت است و میخواهد حساب پس دهد.
جامعه به چنین عالمان وارستهای نیازمند است. اینان برای سلامت جامعه همچون فضایی سبز هستند و صحت و پاکی نفسهای مردم بدون چنین افراد شایستهای ممکن نمیباشد. این گونه افراد؛ اگرچه اندکند، منافع بسیاری دارند و سزاوار ستایش هستی میباشند.