۱۳۹۵-۰۳-۱۲

حضور حاضر و غایب: فصل دوم: دورهٔ نوجوانی

 

زرنگ‌تر از زرنگ

استاد دیگری به خود دیدم که نسبت به استاد پیشین مصداق «زرنگ‌تر از زرنگ» را دارا بود و با آن که مردی بافضلیت بود، ولی در پیچ وخم‌های آخوندی گوی سبقت از همگان ربوده بود و در برخوردها چنان عمل می‌کرد که باید گفت: رشتهٔ خاص ایشان تردستی‌های آخوندی بود. هرچند مدت

(۶۹)

محدودی خدمتش بودم، ولی استفاده‌های بسیاری از ایشان بردم و وجود ایشان در تعلیم، همچون باب مغالطه در منطق بود؛ اگرچه مغالطه موقعیتی زهرآلود دارد، دانستن آن برای محفوظ ماندن از دسایس خصم ضروری است. با آن که هیچ‌گاه از این افکار و برخوردها خوشم نمی‌آمد و بر آن دل نمی‌بستم، برای ضرورت درسی آن را تحمل می‌نمودم و گاه با خود می‌گفتم: عجب دنیایی است با چه مردم متفاوتی! یک نفر چنان پاک و بی‌آلایش است که ضمیرش همچون آیینه است و دیگری چنان درگیر پیرایه می‌باشد که نمی‌تواند خود را نیز بشناسد؛ چه آن که کسی او را مورد شناسایی قرار دهد.

این‌گونه افراد هیچ منش واقعی و انگیزهٔ حقیقی جز زندگی دنیوی و موفقیت‌های صوری ندارند و رسالت این افراد؛ هرچند در لباس دین، دیانت، پاکی و درستی باشد، جز دنیا و زندگی نیست. این مردمان بی‌آن که درد خاصی داشته باشند و نهایت معنوی را دنبال کنند، همراه اهل کمال شده و کمال و فضلی را هم یدک کشیده و توشهٔ راه خود قرار می‌دهند تا بار زندگی ناچیز خود را به دوش دیگران بیندازند. پس تمامی این فضایل و کمالات آنان در جهت سیر و سلوک دنیا و زندگی می‌باشد و طریقت و سلوک زندگی برای آن‌ها اصالت دارد و دیگر امور را به صورت فرعی دنبال می‌کنند و همت اصلی آنان را در پی کسب دنیا قرار می‌دهند.