دو تعین اسم
بهطور کلی دو تعین برای «اسْم» وجود دارد: یکی تعین اضافه به هر یک از اسمای الهی به صورت فرد فرد و دیگری تعین اضافه به اسما به صورت جمع که همهٔ اسما با هم تعین آن به شمار میرود و یک یک اسما تفصیل، ریزش و تنزل آن به شمار میروند.
پیش از این گفتیم «اسم» به معنای بلندی است و خود از اسمای حق تعالی است. باید توجه داشت تمامی مظاهر و افعال خداوند و نیز تمامی اسمای الهی اسم و ظهور است و غیر از اولیای خدا همه در پی تحصیل اسما هستند؛ همانطور که در فلسفه گفته میشود این عرضهاست که یافت میشود و فاهمهٔ انسان نمیتواند جوهر را به حواس درآورد و نیز گفته میشود عمق و ژرفای اجسام یافت نمیشود و عقل، جسم طبیعی را فقط ادراک میکند، اما جز جسم تعلیمی را به چشم نمیبیند، در ناسوت نیز تمامی بندگان جز اولیای خداوند ظاهر و اسما را در مییابند نه مسما و حقیقت را. آنچه در ناسوت برای آدم و دیگر پدیدهها ظاهر میشود اسم است و کسی به زیارت ذات و رؤیت آن نمیرسد؛ مگر محبوبان ذاتی که بحث از آن را در نوشتههای تفصیلی و گستردهٔ عرفانی خود آوردهایم. این اسم است که به رؤیت میآید و به فعل، اسم الاسم، مفهوم و حتی صفت تبدیل میشود. واسطهٔ حق تعالی با پدیدهها ظهور اسمی است و ارتباط با حق در مرتبهٔ تعینات و اسماست؛ مگر اولیای خدا که به یافت ذات و حقیقت میرسند و از حجاب افعال و اسما و صفات میگذرند. تنها آنان هستند که دل به اسم ندارند، بلکه افزون بر آن، به مسما که ذات و سماء الحق است دل میسپارند و به آن نیز میرسند.
اسمای حق تعالی در مرتبهٔ بلند خود وصف است، در نتیجه تعین پیدا نمیکند، بلکه ظهور مییابد و به همین جهت، اسمای الهی کثرت مییابد. فراوانی و نامحدودی اسمای الهی به سبب عدم تعین ذات است و هرچه اسم برای خداوند متعال گفته شود ـ هرچند هفتصدهزار اسم یا بیشتر باشد ـ به محدودی ذهن آدمی است و اسمای الهی را تناهی و پایانی نیست و اگر فرصت ناسوت نامحدود نبود، اولیای الهی بیشمار اسم از حق تعالی ارایه میدادند.
باز خاطرنشان میشویم مراد از اسم، مفهوم اسم که بر روی اشیا قرار میگیرد یا اسم به معنای علامت نیست، بلکه مصداق آن مورد نظر است که خود اشیا هستند. تمامی ظهورات و پدیدههای هستی به لحاظ ظهوری و مظهری اسماء اللّه هستند، اما اگر اسم به معنای علامت گرفته شود، نمیتوان لحاظ ذات را در اسم داشت. در این صورت، اگر کسی بخواهد به محضر حق برسد باید این زیارت را در ورای ظهورات جویا شود. چنین کسی نخست باید تعین خود را از
(۵۰)
دست دهد و از خویش بیرون شود و تمامی اسما و تعینات ظهوری را پشت سر گذارد و از خلق بیرون رود تا خداوند را بیابد که امری محال است.
اما اگر اسم به معنای بلندی گرفته شود؛ خداوند را حتی درون خود میتوان یافت؛ چرا که در این صورت و با این لحاظ، جز حق چیزی پیدا نمیشود و راه یافت خداوند به همین نزدیکی است. اگر اسم به معنای حاکی، عنوان و علامت باشد، نمیشود به خدا رسید؛ چون هرچه راه طی شود علامت است و از زمین تا آسمان واز فرش تا عرش و حتی تا حقیقت هویت حق همه علامت است مگر آن که اسم تعین عالی باشد که در این صورت نه فرش فرش است، نه عرش عرش، بلکه خداوند را همه جا میشود یافت. با این لحاظ است که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» گنج است و بدون یافت این علو و بلندی و قرار دادن بسم اللّه در این مرتبه، معنا و اثر آن را از دست میدهد. بلند بودن سخنی است و بر بلندی قرار گرفتن و دیده شدن و وضوح یافتن و علامت شدن سخنی دیگر که البته به صورت ضروری محتوایی را نیز نمیرساند و میشود کسی محتوایی نداشته باشد و خود را به مدد تبلیغات و حمایت صاحبان قدرت، بر بلندا قرار دهد.
کسی که بسماللّه را در این مرتبه میبیند، نماز برای وی سنگین است و نمیتواند آن را بهراحتی بیاورد؛ چرا که برای گفتن آن باید از عرش گذشت و آوردن چنین بسماللهی کمرشکن است و تمامی کنزها و گنجهای عرش را تحت خود دارد.
این که بسم اللّه مفتاح مفاتیح است و این که تمامی گنجهای عرش را در زیر خود دارد به سبب بلندای مقام آن است. طبیعی است مؤمن سالک برای آن که بسم اللّه را با بلندا و رفعتی که دارد در دل خود بنشاند نیاز به آمادگی فراوانی دارد و به سختی میتوان زیر بار آن رفت. این اولیای خدا هستند که سنگینی این ذکر را درک میکنند.
در استفاده از اذکار و برای وصول و قرب به اسمای الهی قصد معنا لازم است و قصد معنا بدون شناخت مرتبهٔ هر ذکری ممکن نیست. البته اسمای الهی و اذکار در ابتدا سنگین است و وقتی اسم و ذکر مورد نظر استفاده شود و در دل به حرکت افتد دیگر حتی کوهها را میتوان با آن جابهجا کرد و هر بارِ سنگینی با استفاده از آن سبک میشود.