شواهد روایی اسم الهی بودن «اسم»
در اینجا شواهدی از روایات و ادعیه میآوریم که بر اسم بودن «اسْم»دلالت دارد و آن را به عنوان طلسم اسما و اعم آن و به معنای بلند و رفیع معرفی مینماید:
الف: مهج الدعوات: باسنادنا إلی أبی المفضّل الشیبانی من الجزء الثّالث من أمالیه بإسناده نصّه إلی مولانا الحسن بن مولانا علی بن أبی طالب علیهماالسلام عن أمّه فاطمة علیهاالسلام بنت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، وجدناه بإسناد صحیح أنّ رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله قال للزهراء فاطمة علیهاالسلام : یا بنیة، ألا أعلمک دعاءً لا یدعو به أحد إلاّ استجیب له، ولا یجوز علیک سحر ولا سمّ، ولا یشمت بک عدو، ولا یعرض عنک الرحمن، ولا یزغ قلبک، ولا ترد لک دعوة، وتقضی حوائجک کلّها؟ قالت: یا أبت لهذا أحبّ إلی من الدنیا وما فیها، قال: تقولین:
یا أعزّ مذکور، وأقدمه قدما فی العزّ والجبروت، یا رحیم کلّ مسترحم، ومفزع کلّ ملهوف إلیه، یا راحم کلّ حزین یشکو بثّه وحزنه إلیه، یا خیر من سئل المعروف منه، وأسرعه إعطاءً، یا من یخاف الملائکة المتوقّدة بالنّور منه.
أسألک بالأسماء التی یدعوک بها حملة عرشک، ومن حول عرشک، بنورک یسبّحون شفقةً من خوف عقابک، وبالأسماء التی یدعوک بها جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل إلاّ أجبتنی، وکشفت یا إلهی کربتی، وسترت ذنوبی.
یا من أمر بالصیحة فی خلقه فإذا هم بالسّاهرة محشورون، وبذلک الإسم الذی أحییت به العظام وهی رمیم، أحی قلبی، واشرح صدری، وأصلح شأنی.
یا من خصّ نفسه بالبقاء، وخلق لبریته الموت والحیاة والفناء، یا من فعله قول، وقوله أمر، وأمره ماض علی ما یشاء.
أسألک بالإسم الذی دعاک به خلیلک حین ألقی فی النّار فدعاک به فاستجبت له وقلت: «یا نَارُ کونِی بَرْدا وَسَلاَما عَلَی إِبْرَاهِیمَ»(۱).
وبالإسم الذی دعاک به موسی من جانب الطّور الأیمن فاستجبت له،
وبالإسم الذی خلقت به عیسی من روح القدس،
وبالإسم الذی تبت به علی داود،
وبالإسم الذی وهبت به لزکریا یحیی،
- انبیاء / ۶۹.
(۴۲)
وبالاسم الذی کشفت به عن أیوب الضرّ، وتبت به علی داود، وسخرت به لسلیمان الریح تجری بأمره، والشیاطین، وعلمته منطق الطیر،
وبالإسم الذی خلقت به العرش،
وبالإسم الذی خلقت به الکرسی،
وبالإسم الذی خلقت به الروحانیین،
وبالإسم الذی خلقت به الجنّ والإنس،
وبالاسم الذی خلقت به جمیع الخلق،
وبالاسم الذی خلقت به جمیع ما أردت من شیء،
وبالإسم الذی قدرت به علی کلّ شیء،
أسألک بحقّ هذه الأسماء إلاّ ما أعطیتنی سوءلی، وقضیت حوائجی یا کریم.
فإنّه یقال لک یا فاطمة نعم نعم»(۱).
دعای شریف یاد شده را پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام بیان میدارد و بلندای سطح گفتهپرداز و گفتهخوان که در هر دو طرف، مقام عصمت است، اهمیت آن را میرساند. دعایی که گواراتر از تمامی دنیاست و در آن خداوند به «الإسم» خوانده میشود. اسمی که به نظر ما همان «اسْم» است که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آمده است و «ال» آن برای عهد ذهنی است. همان اسم اطلاقی که تمامی اسما تعینات آن به شمار میروند. این معرفت بلند به گونهای القا میشود که گفته شده، اما گفته نشده است و مانند عبارت «من بنته فی بیته» است که اگر بدخواهی به آن ایراد بگیرد قابل توجیه و دارای راه گریز باشد از این رو آن را هم مفرد میآورد و هم به صورت جمع و میفرماید: «أسألک بحقّ هذه الأسماء». اسمی که در انجام هر کاری از مادی و مجرد کارایی دارد و هر پدیدهای ظهور آن است و نام اسم را میتوان بر آن اطلاق کرد؛ خواه تعین اسمی باشد یا فعلی و حتی برای حق تعالی نیز عنوان قرار میگیرد.
بـ : در دعایی که مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال نقل میکند آمده است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم، اللهمّ إنّا نستفتح الثّناء بحمدک، ونستدعی الثواب بمنّک، فاسمع یا سمیع مدحتی، فکم یا الهی من کربة قد کشفتها فلک الحمد»(۲) تا آن که به این فراز میرسد: «إنّی أسألک بعزّ ذلک الإسم الذی ملأ کلّ شیء دونک أن تصلّی علی محمّد وآل محمّد، وأن ترحمنی باستجارتی بک إلیک، باسمک هذا یا رحیم، أتیت هذا المصلّی تائبا ممّا اقترفت، فاغفر لی تبعته، وعافنی من اتباعه بعد مقامی، یا کریم یا
- بحار الأنوار، ج ۹۲، ص ۴۰۴ ـ ۴۰۶.
- اقبال الأعمال، ج ۲، ص ۱۹۳.
(۴۳)
رحمان یا رحیم، آمین ربّ العالمین»(۱).
فراز: «ذلک الإسم الذی ملأ کلّ شیء دونک» در این دعا مورد نظر ماست که همان «اسْم» در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»است. اسمی که تمامی تعینات و پدیدههای هستی را در بر گرفته است و «دونک» به مقام اکتناه ذات اشاره دارد. همین سخنی که ما از ابتدا تاکنون در این کتاب داشتهایم و بیش از آن نیز نمیگوییم و چنین دعاهایی بهترین سند بر این گفته است وگرنه نیازی به ارایهٔ سند نیست و چنین دانشهایی مدرسی نیست تا با قال و قیل فرا گرفته شود و ما تنها چیزی میگوییم و شاهدی ارایه میدهیم تا راه گم نشود و به معارف و متون روایی شیعه با دیدهای مسامحی و سهلانگارانه نگاه نشود. راهی که اولیای خدا برای پیمودن آن رقصکنان شمشیرها را به جان خریدهاند. راهی که سالک خود را خدابین میخواهد و کسی را که غیربین است و دیگران در دل او بزرگتر از خداوند میباشند سیر نمیدهد. راهی که باری سنگین و متاعی درشت و گران دارد. راهی که اگر طی شود راهی میانه است و سالک را سریعتر به مقصود میرساند. راهی که رفتنی است و خون رونده را نیز میریزد. راهی که کثرت اسما ندارد و با یک اسم میتوان به مقصد رسید. راهی که دل را رفته رفته چاک چاک میسازد تا آن که سالک بیدل گردد و از همهٔ هستی خود بریزد و به فنا کشیده شود و بقایی ابدی یابد. راهی که از دنیا و هرچه دنیایی است گواراتر است و ارزش سر دادن و خون خویش ریختن را دارد. راه این اسم راه ماجراجویانی است که دست از هر چیزی میشویند و اندیشه و دیده را نیز بر زمین میگذارند و برای نرم نرم خرد شدن و زخم زخم زخمه دیدن و ذره ذره استخوان خویش را شکستن و آن را با خون و مغزی که دارد پودر نمودن و به هوا دادن پیش میروند.
ج : «أسألک اللهمّ لا إله إلاّ أنت بأسمائک الذی عزمت به علی السّماوات السبع والأرضین السبع وما خلقت فیها من شیء وأستجیر بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت وأدعوک بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت، وأتوکل علیک بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت وأستعین بک بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت وأومن بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت وأستعین بذلک الإسم.
اللهم لا إله إلاّ أنت وأتقرّب إلیک بذلک الإسم.
اللهمّ لا إله إلاّ أنت، وأتقوی بذلک الإسم»(۲).
- همان، ص ۲۰۰.
- بحار الأنوار، ج ۹۴، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۶.
(۴۴)
اسمی که در این دعا، خداوند به آن خوانده میشود همین «اسْم»است که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»آمده است اما این ادعیه و روایات نمیخواهد مسأله را بیش از این به صورت واضح بیان دارد. اسمی که باید در کمین آن نشست تا آن را دریافت. تمامی موارد به کار رفتهٔ «الإسم» در این دعا به صورت مفرد است و چنین نیست که چند اسم را بیان دارد و به این معناست که تمامی اسما در آن حضور دارد که خواستههای متفاوت را با آن بیان میدارد.
د : «عن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیهالسلام فی قوله: «فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوبِ»(۱). قال: إنّ الإسم الأکبر ثلاثة وسبعون حرفا فاحتجب الربّ تبارک وتعالی منها بحرف، فمن ثمّ لا یعلم أحد ما فی نفسه عزّ وجلّ. أعطی آدم اثنین وسبعین حرفا من الإسم توارثتها الأنبیاء حتّی صارت إلی عیسی، فذلک قول عیسی: «تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی»؛ یعنی اثنین وسبعین حرفا من الإسم الأکبر، یقول: أنت علّمتنیها فأنت تعلمها «وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِک» یقول: لأنّک احتجبت من خلقک بذلک الحرف فلا یعلم أحد ما فی نفسک»(۲).
این روایت از «الإسم الأکبر» میگوید. اسمی که دارای هفتاد و سه حرف است و یک حرف از آن پنهان شده است. بر این اساس، منظور روایت از اسم، اسم ادبی نیست که از خماسی و پنج حرف فراتر نمیرود. اسمی که یک اسم است، نه عبارت ترکیبی از چند کلمه. اسمی که حرفی از آن پنهان شده است و خانهای از جدول آن را نمیتوان یافت و به همین سبب است که اموری که در ذات حق تعالی است دانسته نمیشود. تعبیر «ما فی نفسه عزّ وجلّ» به مقام ذات حق تعالی اشاره دارد.
هفتاد و دو حرف آن به حضرت آدم و به تبع ایشان به دیگر انبیای الهی رسیده است تا آن به حضرت عیسی علیهالسلام رسیده است و وی از آن چنین خبر میدهد: «فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوبِ»(۳)؛ اما حضرت عیسی علیهالسلام که برترین پیامبر الهی تا زمان خویش است وصول به ذات خداوند برای او نیست و این مقام برای وی محجوب است.
این «الإسم الأکبر» که مفرد آمده و چنین نیست که مجموعی از اسما باشد همان «اسْم» است که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»آمده است. این اسم است که میتواند هفتاد و سه حرف بیابد. البته این معارف از مسایلی است که دربارهٔ آن گفتهاند: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز». روایاتی که چنین مسایلی را در بر دارد از روایات باب ولایت است که برای نزدیک شدن به آن و نیز گفتن از آن باید از وادیهای خون گذشت. ما در آن مباحث گفتهایم قرب
- مائده / ۱۱۶.
- بحار الانوار، ج ۹، ص ۲۰۰.
- مائده / ۱۱۶.
(۴۵)
به ذات و وصول به آن و رسیدن به حرفی که از انبیای الهی محجوب گردیده برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرت صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام واقع شده است. بله رسیدن به کنه ذات ممکن نیست و غیبی است که برای کسی آشکار نمیگردد و قافی است که عنقایی بر آن نمینشیند. «مقام کنه ذات» مقامی نیست که پنهان شده و خط قرمز گردیده باشد؛ چرا که خط قرمزی در عالم نیست، بلکه آن مقام قابل اظهار نیست و به خودی خود صامت و ناخواناست و به حرف نمیآید. باید توجه داشت زبان روایات در چنین مسایلی برتر و بالاتر از زبان ابجد است و نباید آن را با چنین دانشهای نازلی سنجید.
«الإسم الأکبر» همان اسم «اسْم» است که همه چیز را با خود دارد و کسی که به فتح آن نایل میآید هرچه میخواهد را با همان به دست میآورد بدون آن که به کثرت، آزار، مکافات و عوارض استفاده از دیگر اسما دچار آید.
هـ : «حدّثنا أحمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن محمّد بن الفضل قال: أخبرنی ضریس الوابشی عن جابر عن أبی جعفر علیهالسلام قال: إنّ اسم اللّه الأعظم علی ثلاثة وسبعین حرفا. وإنّما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلّم به فخسف بالأرض ما بینه وبین سریر بلقیس، ثمّ تناول السریر یده ثمّ عادت الأرض کما کانت أسرع من طرفة عین. وعندنا نحن من الإسم اثنان وسبعون حرفا وحرف عند اللّه استأثر به فی علم الغیب عنده. ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم»(۱).
این روایت از اسم اعظم میگوید. اسمی که آن نیز هفتاد و سه حرف دارد. آصف از مشاوران سلیمان نبی علیهالسلام حرفی از آن را میدانست که قدرت بر آوردن تخت سلیمان در کمتر از چشم به هم زدنی داشت. بدون آن که ریزشی در قصر بلقیس اتفاق بیفتد و خرابی به بار آورد؛ چرا که با سرعت تبدیل بسیار بالایی همراه بوده است. در کاوشهای ارضی و در علوم طبیعی بر چگونگی کاوش درون کرهٔ زمین و خالی کردن اعماق آن بدون فرو ریختن سطح رویی و نیز زیرین آن تحقیق علمی انجام دادهاند. تحقیقی که میتوان در حوزههای علمی از آن در توجیه و تبیین چنین مسایلی مدد گرفت. این روایت، نحوهٔ کار آصف را به اشاره توضیح میدهد که تحقیق آن را باید در جای خود جست.
روایت یاد شده «حرف مستأثر» را خاطرنشان شده است که ما آن را همان مقام اکتناه ذات میدانیم، نه خود ذات که برای اهل بیت علیهمالسلام حاصل شده است. باید توجه داشت مقام ذات برتر از اسم «هو» است که خود قید و مرتبه دارد.
این سخنان حرفهای بسیار سنگینی است که در ارایه و تحقیق آن باید از ذکر بسیار سنگین «ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم» کمک گرفت که در پایان روایت آمده است.
و : «حدّثنا أحمد بن موسی عن أحمد بن عبدوس الخلیجی عن علی بن الحکم عن محمّد بن الفضیل عن سعد أبی عمرو عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: إنّ اسم اللّه الأعظم علی اثنین وسبعین حرفا، وإنّما کان عند آصف
- محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۲۲۸.
(۴۶)
کاتب سلیمان ـ وکان یوحی إلیه ـ حرف واحد: الف أو واو. فتکلّم فانخرقت له الأرض حتّی التفت فتناول السریر. وأنّ عندنا من الإسم أحدا وسبعین حرفا. وحرف عند اللّه فی غیبه»(۱).
این روایت اسم اعظم را بر هفتاد و دو حرف میداند و حرفی که در روایات دیگر صامت و ناخوانا خوانده شده بود را لحاظ نمیکند، از این رو با آن روایات در تنافی نیست.
همچنین حرفی که نزد آصف بوده است را «الف» یا «واو» قرار میدهد. این تردید برای آن است که روایت نمیخواهد مسأله را باز کند و آن را تفصیل دهد و تنها بر آن است تا با اشارهای به این مسألهٔ بلند، راه گریز نیز داشته باشد. همین مسأله است که سبب شده است تعداد حروف اسم اعظم را هفتاد و دو حرف بداند و سپس هفتاد و یک حرف را نزد اهل بیت علیهمالسلام معرفی نماید. استفاده از چنین ترفندهایی در علوم غریبه نیز فراوان است تا آن که ناآگاه و نامحرم در این وادی است اشتباه رود و تنها آگاهان هستند که میدانند کد و گرای واقعی کدام است و موارد مجازی و جعلی آن چیست.
علوم معنوی و ولایی همواره در معرض خطر بدخواهان بوده است و از آن تنها به مقداری که ممکن بوده گفته شده؛ آن هم با اجمال و اهمالهایی که به عمد در متن و گفته گذاشته میشده است تا اصل مطلب به دست نامحرمانی نیفتد که همواره در پی فتنهانگیزی بودهاند.
باید توجه داشت هر پیامبری حظ و بهرهای از اسم اعظم و نیز از اسم اکبر خداوند دارد و چنین نیست که در یک مرتبه باشند و ما چنین روایاتی را تنها از این باب نقل میکنیم که بگوییم چنین معارفی در میان روایات به اشاره، ولی با اجمال و ابهام گفته شده و گاه به تعمد شماره و عدد آن افزونی یا کاستی گرفته است تا بدخواهی، به فهم واقعی آن نرسد و بهانه برای سمپاشی بر علیه اولیای خدا علیهمالسلام به دست نیاورد.
و : «حدّثنا محمد بن علی ماجیلویه، ومحمّد بن موسی بن المتوکل، وأحمد بن محمّد ابن یحیی العطّار ـ رضی اللّه عنهم ـ قالوا: حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار، عن الحسین بن الحسن بن أبان، عن محمّد بن أورمة، عن محمّد بن سنان، عن إسماعیل بن جابر، وعبد الکریم بن عمرو، عن عبد الحمید بن أبی الدیلم، عن أبی عبد اللّه الصادق علیهالسلام قال: عاش نوح بعد النزول من السفینة خمسین سنةً ثمّ أتاه جبرئیل علیهالسلام فقال له: یا نوح، قد انقضت نبوّتک واستکملت أیامک فانظر الإسم الأکبر ومیراث العلم وآثار علم النبوّة التی معک فادفعها إلی ابنک سام، فإنّی لا أترک الأرض إلاّ وفیها عالم تعرف به طاعتی، ویکون نجاةً فیما بین قبض النبی ومبعث النبی الآخر، ولم أکن أترک النّاس بغیر حجّة وداعٍ إلی، وهاد إلی سبیلی، وعارف بأمری، فأنّی قد قضیت أن أجعل لکلّ قوم هادیا أهدی به السّعداء، ویکون حجّةً علی الأشقیاء، قال: فدفع نوح علیهالسلام الإسم الأکبر ومیراث العلم
- بصائر الدرجات، ص ۲۳۰.
(۴۷)
وآثار علم النبوّة إلی ابنه سام، فأمّا حام ویافث فلم یکن عندهما علم ینتفعان به، قال: وبشّرهم نوح بهود وأمرهم باتّباعه، وأن یفتحوا الوصیة کلّ عام فینظروا فیها ویکون عیدا لهم کما أمرهم آدم علیهالسلام . قال: فظهرت الجبریة فی ولد حام ویافث فاستخفی ولد سام بما عندهم من العلم، وجرت علی سام بعد نوح الدولة لحام ویافث وهو قول اللّه عزّ وجلّ: «وَتَرَکنَا عَلَیهِ فِی الاْآَخِرِینَ»یقول: ترکت علی نوح دولة الجبّارین ویعز اللّه محمّدا صلیاللهعلیهوآله بذلک، قال: وولد لحام السند والهند والحبش، وولد لسام العرب والعجم، وجرت علیهم الدولة وکانوا یتوارثون الوصیة عالم بعد عالم حتّی بعث اللّه عزّ وجلّ هودا علیهالسلام »(۱).
این روایت از «الإسم الأکبر» میگوید که نزد نوح علیهالسلام بوده و از او به دیگر انبیای الهی میرسیده است. اسمی که اعطایی است، نه اکتسابی و از مقولهٔ علم معلوماتی نیست و لدنی است. دانشی که با تحریک کردن صاحبان آن یا با زرنگی به دست نمیآید و به تمامی دهشی و به عنایت حضرت حق است که به محبوبان اعطا مینماید. محبوبانی که برای به دست آوردن آن زحمتی نکشیدهاند؛ هرچند باید بلایا و مشکلات تحمل آن را به جان بخرند.
روایت حاضر از زنده ماندن نوح به مدت پنجاه سال بعد از طوفان و عذاب الهی میگوید. این مدت برای آن است که وی پیآمدهای نفرینی که بر امت خود کرده بود را ببیند. نفرینی که برای خود او نیز عارضه داشت و وی را به تنشهایی گرفتار نمود که ما آن را در کتابی دیگر توضیح دادهایم. تنشهایی که سبب شد وی برای امت خود اندوهناک و گریان گردد.
بهتر است این روایات را با خاطرنشانی این نکته پایان بریم که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» به اسم اعظم نزدیک است، اما اسم اعظم سرّ مطوی دارد و چنین اسمی را نمیتوان در ابتدای هر سورهای آورد. البته چنین نیست که اسم اعظم دارای لفظ حاکی نباشد؛ چنانکه در تفسیر شریف المیزان آمده است:
«أقول: وقد تبین فی البحث عن الأسماء الحسنی فی سور الأعراف أنّ الاسم الأعظم الذی له أثره الخاصّ به لیس من قبیل الألفاظ، وأنّ ما ورد ممّا ظاهره أنّه اسم مؤلف من حروف ملفوظة مصروف عن ظاهره بنوع من الصرف المناسب له»(۲).
اسم اعظم دارای لفظ حاکی است و لفظ بسم اللّه به آن قرب دارد؛ همانطور که چنین نیست که اسم اعظم فقط از مقولهٔ لفظ باشد. تکرار لفظ هر یک از اذکار دارای اثر است و تا آن لفظ گفته نشود نمیتوان از آثار آن بهره برد و ورود اذکار ملفوظ نیازی به توجیه ندارد و لفظ نیز در این عالم کارگر است. البته در اسم اعظم، افزون بر لفظ حاکی باید به محکی آن تخلق داشت تا بتوان با آن در عالم تکوین قدرت تصرف داشت. تخلقی که در وجود ذکرپرداز است. تخلقی
- شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۱۶.
(۴۸)
که ممکن است در فردی مؤمن باشد یا در زندیقی مانند سامری که دانش بهره بردن از اثر رسول را داشت. لفظ، خود از مقولهٔ تکوین و دارای حقیقت است. لفظ افزون بر این که حاکی است ایجاد اراده میکند و اراده نیز لفظ را ایجاد میکند و تکرار برخی از اذکار برای حصول این معناست؛ همانطور که رایانهای با بانک اطلاعاتی قوی تنها با دکمهای روشن میشود و استارت میخورد. لفظ دارای انعکاس تکوینی است و همانند امضای چک بانکی است که به اعتبار پشتوانهٔ حساب مالی در معامله ارزش مییابد. لفظ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» و دیگر اذکار میتواند به ضمیمهٔ صفای باطن و توجه به محکی، حلاّل مشکلات گردد.
برخی از روایات، اسمایی را به عنوان «اسم اعظم» معرفی نموده است و در آن «اللَّه» به عنوان اسم اعظم اطلاق شده است. اسم اعظم اسم واحد اطلاقی است که نسبیت برنمیدارد و چنین نیست که چند اسم بتواند با هم از مراتب اسم اعظم باشد؛ همانطور که شب قدر یک شب است، نه چند شب، و روایات شبهای چندی را به عنوان شب قدر معرفی نموده است. صحیحترین تعبیر در این زمینه آن است که بگوییم «اللَّه»به اسم اعظم نزدیک است؛ چنانکه در روایت است:
«السید علی بن طاووس فی مهج الدعوات: روینا باسنادنا إلی محمّد بن الحسن الصفّار، عن سلیمان بن جعفر الجعفری، عن الرضا علیهالسلام قال: من قال بعد صلاة الفجر: بسم الله الرحمن الرحیم، لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم ، مأة مرة کان أقرب إلی اسم اللّه الأعظم، من سواد العین إلی بیاضها، وأنّه دخل فیه اسم اللّه الأعظم»(۱).
همچنین در روایت دیگری است:
«حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید ـ رضی اللّه عنه ـ قال: حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار عن أحمد بن محمّد بن عیسی عن محمّد بن سنان عن الرضا علی بن موسی علیهماالسلام أنّه قال: إنّ بسم اللّه الرحمن الرحیم أقرب إلی اسم اللّه الأعظم من سواد العین إلی بیاضها»(۲).
در واقع اسم اعظم دارای هفتاد و سه حرف است که از این ذکر نیز حروفی در آن است.
باید توجه داشت عناوین «اسمای حسنی»، «اسمای اتم» و نیز «اسمای احسن» با عنوان «اسم اعظم» متفاوت است و چنین نیست که هر اسمی که اتمّ یا احسن باشد اسم اعظم نیز قرار گیرد.
«اتم» وصف دولت اسماست و برخی از اسما نسبت به دیگری اتم و زیر مجموعهٔ آن در قیاس با خود آن اسم تمام خوانده میشود. بدیهی است هیچ یک از اسمای الهی ناقص نیست و تمام بودن اسما در برابر اتم بودن برخی
- مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۸۹ ـ ۹۰.
- عیون أخبار الرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۸ ـ ۹.
(۴۹)
است، نه ناقص بودن بعضی از آن. اسمی که بر اسم دیگر دولت و حکومت داشته باشد «اتم» و اسم مقهور و محکوم «تمام» است. برای نمونه «الرَّحْمَن» بر اسم «الرَّازِق» دولت دارد و اتم از آن است.