۱۳۹۶-۱۱-۲۶

عشق محبوبی

 
عشق محبوبی، رؤیت مدام حقیقت و پیوند مرحمت پایدار حضور لطف معشوق در بارگاه دل بی‌دل و رؤیت رؤیایی اوست؛ رؤیتی بنیادافکن و خودبرانداز و منزلت‌سوز و منقبت‌باز که نابسامان‌ساز و بی‌سر و پانماست. عشق محبوبی، قمارِ باختن و بینوایی آس و پاس شدن است.

عشق محبوبی، رؤیت تمام قامت زیباترین زیبای پیداست به عریانی تمام و عوری بی‌پایانِ نگاری نازنین، شیدا و هرجایی که چهره چهره خم ابرو می‌نماید و برق چشم نرگس مست آتش‌افروز، آذرِ دل می‌سازد و زلفِ پریشان می‌افشاند تا جان عاشق را آشفته و سراسیمه سازد. بی‌نهایت طره طره موی سیاهِ عنبرینش حیرت‌زا و بی‌تاب‌کننده و گیسوی کمندش هراس‌آور؛ خم پیچِش پر پیچ زلفش چرخ و چین موزون تماشا و رقص رخسارنمای دیده‌باران قد و بالاست.

عشق محبوبی، عشق بی‌نشانی است؛ عشق بی‌اسم و بی‌عنوان، عشق آزاد و محبت رها که شکار مدام دارد و جان را پیوسته گرفتار نگار دلربا می‌سازد؛ عشقی که مرام عاشق‌کشی دارد و به صفای بهترین یار، سر بر دار می‌دهد؛ عشق نیکویی که حُسن‌اش سرمستی و نشاط و پویایی و پدیداری می‌دهد؛ عشقی فرزانه و پاک از طمع و دور از محاسبهٔ سود و سودا؛ عشقی که تفاوت نمی‌نهد و خریدار لطف و قهر به رضاست؛ عشقی باوفا و یکتا که تنها دلخواه خدا و ناز معشوق را عنایت دارد و چهره‌ای جز یارْ نمی‌شناسد.

دل و دین و آیین محبوبی، تمامی رنگ مهربانی عشق، محبتِ هم‌زبانی و تمکینِ وفاست و از هر خشونت و تندی رهاست. پایداری وحدتِ رؤیتِ رخ یار، او را با هر پدیده‌ای سرمستی و دلخوشی می‌دهد و سستی و خمودی را از او دور می‌دارد و ضریح زیارت جمال ناز دلبر شاد را در چهره چهرهٔ پدیده‌ها سودای دیرین دیدار عشق می‌گرداند. آغوش محبوبی، همهٔ پدیده‌های هستی را به دل دارد و همه برای او آشناست و از دوستی با آن‌ها خوش‌وقت، تازه، پررونق و شکفته می‌شود.

عاشقِ محبوبی، خمار حُسن رؤیایی پدیده‌های دوست و دل‌بستهٔ نقد عیار او در هر کوی و برزن و دیوانهٔ غنج و دلال او به هر کنج و کنار و شور و شرار او در هر گذار و رفتارِ هر جایی آن همیشه بیدارِ شیرین‌گفتار و زیبارخ شوخ‌کردار و نیکورخسار مست و غوغایی پر نازِ فراوان‌آزارِ هر هوادار است که هستی را فقط یار و خود را از او برقرار و پاکباز قمار ذات اهورایی آن ماهِ تنهایی در شب‌های بی‌نشانی یافته است.

, , ,